محمدرضا سرشار نويسندهي كازروني در پاسخ به عطاءالله مهاجراني، توضيحاتي را درباره حذف نام احمد محمود از فهرست نويسندگان برتر ادبيات داستاني كشور در سال 78 ارائه داده است.
محمدرضا سرشار در پاسخ به عطاءالله مهاجراني، توضيحاتي را درباره حذف نام احمد محمود از فهرست نويسندگان برتر ادبيات داستاني كشور در سال 78 ارائه داده است.
به گزارش خبرگزاري فارس، محمدرضا سرشار در يادداشتي نوشته است:
«اخيرا آقاي عطاءالله مهاجراني در يادداشتي گستاخانه در اعتراض به پخش ويژه برنامه سيما درباره خودش - خطاب به يك مسئول عاليرتبه نظام -، ذكري هم از من به ميان آورده است، مبني براينكه رهبر معظم انقلاب گويا به استناد نامهاي از اينجانب ( "ظاهرا بر اساس نامه آقاي رضا رهگذر فرموده بوديد جشنواره متوقف شود ")، از وي - به عنوان وزير ارشاد وقت و باني اين جايزه - خواستهاند كه نام احمد محمود را - كه از قضا بنا بوده به عنوان برترين نويسنده آن بيست سال معرفي شود - از فهرست برندگان حذف كند؛ و ....
نامبرده همچنين در مورد دليل حذف نام آقاي محمود، اظهار داشته است كه مقام معظم رهبري گفتهاند به اين سبب كه اثري كه آنها از احمد محمود انتخاب كردهاند، يك داستان "ضد جنگ " است.
تنها نقطه مقاومت شما رمان " مدار صفر درجه " احمد محمود بود كه از قضا به عنوان رمان برگزيده بيست سال ادبيات داستاني انتخاب شده بود و من هيچگاه نگاه بهتزده و غم آلود احمد محمود را از ياد نميبرم. همه هيات داوران ميدانستند كه مدار صفر درجه ستاره جشنواره ادبيات داستاني است.
حتما به ياد داريد فرموديد اين رمان ضد جنگ است. گفتم مگر شما ضد جنگ نيستيد؟! جنگ يك شر ناگزير است و نه يك خير لازم... "
وي در اين يادداشت نوشته است: در اين بخش از اظهارات مشاراليه دو مورد ناصواب وجود دارد؛ كه به احتمال زياد ناشي از فراموشي (پس از گذشت اين سالها) و تصور يا القائات نادرست به وي(در همان زمان) است:
در مورد اول، بايد بگويم: كتابي كه از آقاي احمد محمود از سوي ارشاد آقاي مهاجراني - به سرپرستي آقاي قاسمعلي فراست - نامزد دريافت جايزه برتر بيست سال مذكور شده بود، "مدار صفر درجه " بود؛ كه اصولا ربطي به جنگ تحميلي ندارد؛ بلكه مربوط به انقلاب است؛ و ماجرايش در بهمن 1357 هم (مدتها قبل از آغاز جنگ تحميلي) به پايان مي رسد.بنابراين - به فرض صحت آن ملاقات آقاي مهاجراني با رهبر معظم انقلاب در اين ارتباط و با توجه به اينكه حضرت آقا در آن زمان "مدار صفر درجه " را خوانده بودند - به طور طبيعي رهبر اين رمان را "ضد جنگ " قلمداد نكرده اند. حتي به فرض كه اين اثر را نخوانده بودند و صرفا براساس نقد من هم آن تصميم را گرفته بودند، باز طبيعي است كه من ميدانستم كه اين اثر اصولا ربطي به جنگ تحميلي ندارد.
در مورد احتمال اينكه رهبر بر اساس نامه اين ضعيف چنان تصميمي در باره آن رمان گرفتهاند، تا امروز چيزي به من گفته نشده است. هرچند هم مصاحبههاي آقاي احمد محمود و هم برخي اظهارات همفكران آقاي مهاجراني، بر اين موضوع - به طور سربسته و بدون ذكر دليل و شاهد - تاكيد داشته است كه من باعث اين قضيه شدهام.
وي مينويسد: واقعيت اين است كه اين فقير تا امروز هرگز افتخار اين را نداشته ام كه چه براي خودم و چه براي ديگران، نامهاي خطاب به مقام معظم رهبري بنويسم. دليلش هم اين است كه اولا اصولا از از اينكه براي خودم چيزي از كسي بخواهم ابا دارم، در ثاني، وقت شخصيتي بزرگ و والامقام همچون مقام معظم رهبري را - با آن همه گرفتاري - بسيار ذيقيمتتر از آن ميدانم كه صرف مسائل شخصي كسي چون من شود. در مورد مسائل ملي و اجتماعي البته قضيه به كل فرق ميكند. ولي همان را هم به نظرم بايد در وهله اول از طريق مسئولان امر ذيربط حل كرد.لذا در اين مورد هم تا كنون نامهاي به معظم له ننوشتهام.
مورد آقاي احمد محمود هم از اين گونه بود.البته من به اين دليل كه "مدار صفر درجه " را اثري در جهت تحريف انقلاب اسلامي ايران ميدانستم و ميدانم، طبعا با انتخاب آن و نويسندهاش به عنوان برترين نويسنده بيست سال اول پس از انقلاب توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نظام مخالف بودم. اما نه به رهبري و نه به هيچ مسئول مملكتي ديگر، در اين باره نامهاي ننوشتم ( يكي هم به اين دليل به مسئولان نامه ننوشتم كه دولت وقت دوم خردادي بود و از اساس به اين مسائل اهميت نميداد).
قضيه از اين قرار بود كه من مدتها قبل از اين جشنواره(!)وزارت ارشاد، "مدار صفر درجه " را در حوزه هنري و بنياد جانبازان نقد شفاهي كرده بودم.با تاسيس روزنامه انتخاب، به خواست مسئول صفحه ادب و هنر اين روزنامه، نقد مزبور را مكتوب كردم و در اختيار او قرار دادم.از آنجا كه نامبرده دلبستگياي به آقاي احمد محمود داشت و به خانهاش رفت و آمد ميكرد، از او خواستم دستنويس نقد مرا به وي بدهد تا قبل از چاپ بخواند و اگر پاسخي دارد بنويسد؛ تا همراه با نقد من در روزنامه انتخاب چاپ شود. مشاراليه همين كار را كرده بود.آقاي احمد محمود نقد مفصل مرا كه ديده بود، گفته بود: "سلام مرا به آقاي سرشار برسانيد و از ايشان به خاطر وقتي كه براي مطالعه و نقد رمان من گذاشتهاند تشكركنيد.اما من فعلا وقت مطالعه اين نقد را ندارم. شما آن را در روزنامه تان چاپ كنيد.بعد من اگر لازم ديدم، به آن جواب ميدهم. "
مسئول صفحه ادب و هنر روزنامه اتنخاب - كه خود اينها را براي من تعريف كرد -، نقد مرا در سه شماره پيوسته روزنامه - هر شماره در يك صفحه كامل و گاه بيشتر روزنامه - چاپ كرد.(بعد هم آن را در كتابم: "ورود نويسنده به ساحت داستان و خروج شخصيتها از آن "؛ چاپ اول:1380؛به نشر، چاپ كردم.) آقاي محمود هم با آنكه سالها بعد از چاپ آن نقد زنده بود، پاسخي به آن نداد. تا آنكه در سال 78 ، وقتي به رغم چاپ آن نقد - كه مستدلا ثابت ميكرد اثر مذكور انقلاب را تحريف كرده و ...-، آقاي فراست و دوستانش با حمايت آقاي مهاجراني، آن رمان و نويسندهاش را به عنوان برترين رمان بيست سال اول پس از انقلاب برگزيدند، عده اي با همتتر از من، نسخهاي از آن نقد را به همراه نامه اعتراض آميزي براي مسئولان فرستاده بودند (لابد اين طور كه آقاي مهاجراني نوشته است، براي رهبر هم فرستادهاند). در نتيجه دستور حذف اين اثر و نويسندهاش از فهرست برگزيدگان مذكور شده است.
من البته از اينكه نقدم باعث وقوع چنين اتفاق مثبت مهمي شده است بسيار خوشحالم و خدا را شكر ميكنم و از هر مسئولي كه بر اساس نقد مذكور دستور حذف اثر مذكور را از فهرست مورد اشاره داده است صميمانه سپاسگزارم.اما اميدوارم در مورد ساير مطالب آمده در ساير بخشهاي آن يادداشت آقاي مهاجراني، از اين قبيل اشتباهات وجود نداشته باشد.»