حُسن ختام این ضیافت بزرگ الهی، میشود عیدی بزرگ. عیدی که مُهری میشود تا پایان را اعلام کند. صبح روز عید. میرویم از میزبان ضیافت تشکر میکنیم:«الله اکبر.الله اکبر.الحمد لله علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولانا».
سپاس میگویی از اینکه يك ماه در میهمانی به سر بردهایم. شاید آنان که بیشتر استفاده بردهاند، گونههاشان نم بر میدارد. چراکه فهمیدهاند چه تمام شده.
دستمان به آسمان میرود و باز میگوییم: «الله اهل الکبریاء والعظمة و اهل الجود والجبروت...».
شاید در ذهنمان میگذرد که با خدا میگوییم:«ضیافت یک ماهه اگرچه پایان یافت اما میزبان که پایان نیافته است. خدا دعوتمان کرد. نه به سفرهاش. بلکه به خودش. همآن جایی که یک بار آمدیم. زمانی که از خودش دمید.»
بر میگردیم که:«انا لله و انا الیه راجعون». خوشا به حال کسانی که خودشان به «الله»شان رجوع میکنند، پیش از آنکه عقربههای ساعتِ عمر پیر شوند و زمینگیر. مثل هر سال دعوت شدیم به اصلمان، به خدایمان، به فطرتمان. و آنکه از این میوهی فطرتش لذت برد، دیگر برنمیگردد به اینجایی که با او غریبه است.
و آن وقت عیدش، عید است و فطرش، فطر. جشن است درونش. و در عرش که یکی برگشت. عجب فطرتی و عجب فطری!
همه جمعاند. صفوف بسته شده. شانه به شانه. خودش صحرای قیامتی است. اگرچه نه«یفر المرء من اخیه» دارد و نه «یعرف المجرمون بسیماهم» اما پایانی است بر مسابقهای همهگیر. مسابقهای که در آن هر کس جایی یافت و جایگاهی.
در تحف العقول از حسن بن علی-علیه السلام- این چنین نقل شده: «یقینا خداوند ماه رمضان را میدان مسابقهای را برای خلق خود قرار داده است که به وسیلهی طاعت او به سوی خشنودیاش بر یکدیگر سبقت جویند. پس گروهی از مردم پیش جستند و پیروز شدند و گروهی دیگر کوتاهی کردند و نومید و ناکام گشتند.»
اینجا محشری میشود که برندهگان و به مقصد رسیدهگانش از درون مسرورند، اگر چه دلشان تنگ شد برای مقصد و مقصودشان و بغضی گلویشان را مینوازد.
و جاماندهگان و بیچارهگان، غمی به وسعت یک سال انتظار را در پس چهرهای قایم کردهاند که شاید بشّاش بنمایاند. عجب قیامتی است. شاید خدا هم از غفلت «من»ها دلش بسوزد. طوری که اگر «من» بود، اشکش سرازیر میشد.
میخواستم بگویم هر جای راهیم، هر جایگاهی داریم و هر نقطهای که رسیدهایم، برنده یا بازندهایم، خدا تمام نشده. هم جای تعالی هست و هم جای سقوط. میتواند این پایان، آغازی باشد برایمان. میتوانیم باز هم به خدا برویم. ناخوانده برویم که همیشه او ما را خوانده است. «یا علی» بگوییم. در همان پایان شروع کنیم که راه، طولانی است.
شروع کنیم و بگوییم:«...و اهل العفو و رحمة و اهل التقوی و المغفرة...»