پس از مصاحبه با نمايندگان معترضين تصميم به مصاحبه با مهندس مرتضي شريفي گرفتيم. سرپرستي كه در عين انتساب مادري به كازرون و حضور چند ساله در اين شهرستان متهم به غير بومي بودن ميشد و البته بايد تاوان رفتار ديگري را مي پرداخت و به همين خاطر تاكنون كسي سخن و حرف او را نشنيده بود.
پس از مصاحبه با نمايندگان معترضين تصميم به مصاحبه با مهندس مرتضي شريفي گرفتيم. سرپرستي كه در عين انتساب مادري به كازرون و حضور چند ساله در اين شهرستان متهم به غير بومي بودن ميشد و البته بايد تاوان رفتار ديگري را مي پرداخت و به همين خاطر تاكنون كسي سخن و حرف او را نشنيده بود.
پس از هماهنگي با دو تن از ديگر دوستان جهت انجام مصاحبه به فرمانداري رفتيم. در هر حال اين مصاحبه را بدون هر اظهار نظري ـ با آن كه كمترين حق مصاحبه كننده است ـ به همراهان هميشگي كازرون نما تقديم ميكنيم.
متن كامل اين مصاحبه را در سرويس مصاحبهي كازرون نما (كليك كنيد) بخوانيد.
«ميمون»
اين روزها ميمون نزد روباه و دوستانش عزيزتر از هميشه است. آنها كه در بدترين وضعيت روحي به سر ميبرند تنها به نوشتههاي ميمون دل خوش ميدارند بلكه با خواندن مدايح او اندكي تسلي يافته، دلي خنك دارند!
خرگوش دانا اما نگران ميمون است. او به ديدار ميمون رفته و خطاب به او ميگويد: دوست عزيز! چرا مديحه سراي روباه شدهاي؟ چرا براي خوشآمد روباه دروغ ميبافي؟ آخر عزيز من! چرا روباه را جاي شتر قالب ميكني؟! مگر اين همه حيوان كورند كه فرق شتر و روباه را نفهمند؟ حتي خر و گاو و الاغ هم ميفهمند كه تو داري دروغ مي نويسي! اينكه شتر بيچاره درون جنگل نيست و در بيابانها زندگي ميكند دليل نميشود كه تو از غيبتش سوء استفاده كني و روباه را جاي او قالب كني؟ چرا فكر آخرت خودت نيستي؟ درست است كه قلم خوبي داري اما چرا از اين قلم در راه صحيح استفاده نميكني؟ درست است كه خوب ميرقصي اما چرا براي روباه؟ هيچ فكر كردي كه اگر منافع روباه به خطر بيفتند حتي به تو هم رحم نميكند؟ اين همه داستان در كتابهايي نظير كليله و دمنه دربارهي مكر و حيله و خيانتهاي روباه را نخواندي؟ چرا عبرت نميگيري؟
ميمون كه از نفس گرم و نصايح خرگوش دانا به گريه افتاده بود با حالت پشيماني گفت: راست ميگويي! اما تو خودت را جاي من بگذار آيا من بهترين نويسندهي اين جنگل نيستم؟ پس چرا كسي مرا تحويل نميگيرد؟ چرا از بين اين همه حيوان فقط روباه به من توجه كرد؟ او حتي من را كاتب خودش كرد. من هم هر هفته هر چه دلم ميخواست؛ دربارهي هر كس كه مايل بودم، مينوشتم. داستانهايي مينوشتم و در قالب اين داستانها به افراد مختلف نيش و كنايه ميزدم حتي جاي تو و اساتيد اخلاق جنگل حيوانات را نصيحت ميكردم اما باز اين فقط روباه و دوستانش بودند كه مرا تشويق ميكردند. مثلاً چرا همين شير يك بار از من تعريف نكرد؟ اصلاً معلوم نيست مقالات مرا خوانده باشد يا نه؟ خب! وقتي روباه اينطور به من توجه كرده است من هم چون ميمون نمك نشناسي نيستم هم از او دفاع كردم و هم برايش رقصيدم!
خرگوش دانا آه سردي كشيد و گفت: دوست عزيز من! شايد آنها فهميده بودند كه تو دنبال جلب توجه ديگراني! شايد نميخواستند كاري كنند كه هواي نفس تو بيش از اين رشد كند. اما روباه اين نقطه ضعف تو را خوب شناخت و از آن به نفع خوش استفاده كرد.
دوست من! مطمئن باش اگر تو دنبال مطرح كردن خودت نباشي، اگر قبل از آنكه هواي نفس خودت را مهار نكني به نصيحت ديگران نپردازي، اگر به خاطر خوش آمد ديگران خوش رقصي نكني، اگر ارزش قلمت را بداني، اگر ميمون نجيبي بشوي همهي حيوانات نجيب جنگل تو را دوست خواهند داشت.
بدانيد كه حناي شما ديگر رنگي ندارد.
این افراد که عمومآ پس از انقلاب متولد شده اند باید بدانند که اگر امروز در عرصه اجتماعی جایگاهی دارند به برکت انقلابی است که همین خواص در به ثمر رساندن آن نقش اساسی داشته اند. . . . . به خدا فکر کنید.