نخستین علائم ورود علوم انسانی غیر بومی به ایران، عملاً از دوران شاه عباس صفوی آغاز شد. متأسفانه همزمان با آن دوران، نخستین نشانههای غربزدگی در ایران نیز مشاهده شد كه عبارت بود از آمدن اخباریها و بازتولید مكتب تجربهگرا و حسگرای انگلیسی در ایران. در این دوران نقش افرادی مانند برادران شرلی بسیار مخفی است. بحث تجربهگرایی آنگلوساكسونی، از همان دوران شاه عباس به ایران وارد شد و بازتولید آن هم به صورت مكتب اخباریگری درآمد.
غربگرایی و اخباریگری
هر چند در دوران فتحعلی شاه، اصولگرایی پیروز شد و اخباریگری به شكست انجامید، اما عملاً و بهطور كلی تأثیر خود را گذاشت و متأسفانه در دوران مشروطه نیز خود را بهخوبی نشان داد. درواقع غربگرایی اصلی در ایران از این دوران آغاز شد. از این هنگام بود كه به قولی از زیر یوغ روسها بیرون آمدیم و كاملاً انگلیسی شدیم. زیرا كه مشروطه از سفارت انگلیس آغاز شد و به سفارت انگلیس هم بازگشت و نتیجه آن نیز رضاخان انگلیسی بود. این وابستگی و مشكلات تاكنون نیز ادامه یافته است. بهطوری كه در رویدادهای پس از برگزاری دهمین دورهی انتخابات ریاستجمهوری، دسیسههای انگلیس در ضدیت با حكومت اسلامی و به منظور سرنگونی و براندازی نظام جمهوری اسلامی كاملاً محسوس و ملموس شد.
به
هر حال علوم انسانی به معنی اصطلاحی خود در ایران وجود ندارد. این علوم در اختیار
جوامعی است كه سیاستگذاری كلان دارند. درواقع طرح ادارهی كلان كشور را اصطلاحاً
علوم انسانی مینامند. بر این اساس و به علت نبود یك طراحی كلی در زمینهی علوم
انسانی، و غربزدگی ایران پس از دوران مشروطیت، علوم انسانی به معنی واقعی در كشور
وجود ندارد. آن چیزی هم كه بهعنوان علوم انسانی تلقی میشود، بسیار سطحی، تقلیدی
و وارداتی است كه بهصورت جزئی و ناقص از كشورهای غربی وارد ایران شده و نام علوم
انسانی را به خود گرفته است.
از
دوران مشروطه بود كه به قولی از زیر یوغ روسها بیرون آمدیم و كاملاً انگلیسی شدیم.
زیرا كه مشروطه از سفارت انگلیس آغاز شد و به سفارت انگلیس هم بازگشت و نتیجه آن نیز
رضاخان انگلیسی بود.
در مقابل، علوم انسانی در غرب جایگاه بسیار رفیع و ویژهای دارد. بهطوری كه افراد هوشمند و مستعد در غرب، تحصیلات خود را در زمینهی علوم انسانی ادامه میدهند، زیرا علوم انسانی در قیاس با علوم فنی، مهندسی و پزشكی، منزلت و جایگاه والاتری در جامعه دارد. همچنین از آنجا كه بودجههای هنگفتی را به این رشته تخصیص میدهند و شاغلان و فارغالتحصیلان علوم انسانی دستمزدهای كلانی دریافت میكنند، این شاخه از دانش از نظر اقتصادی نیز شأن و جایگاه مناسبتری در قیاس با دیگر علوم دارد
سیاستگذاریها و طرحهای كلان در غرب با بهرهگیری از علوم انسانی است كه به سرانجام میرسد. سیاستمداران غربی بدون بهكارگیری علوم انسانی، توانایی سیاستگذاریهای كلان داخلی و خارجی را ندارند. مثلاً كشورهای غربی برای تعریف سیاستهای اقتصادی خود در منطقهای از جهان، به علوم انسانی متوسل میشوند، زیرا طرحهای كلان همواره مهمتر و حیاتیتر از طرحهای خُردی است كه در علوم تجربی، فنی، مهندسی و پزشكی وجود دارد. در آغاز هر كاری وجود طرح كلان و نقشهی راه ضروری و لازم است و پس از آن است كه طرحهای خرد مهندسی و فنی و پزشكی وارد صحنه میشوند.
برنامهریزی كلیشهای
در دورهای كه علوم وارداتی غربی جای خود را در ایران باز كرد، علوم انسانی كه در گروه علوم كلان طبقهبندی میشود، به ایران وارد نشد. تاكنون نیز تمام طرحهای توسعهای در ایران در سطح علوم انسانی بسیار عقبمانده و كلیشهای برنامهریزی و پیادهسازی شده است. این علوم انسانی نهتنها نقشی در پیشرفت و توسعهی ایران ایفا نكرد، بلكه موجب عقبماندگی آن نیز شد. از این رو تاكنون بهرهگیری از دانش بومی عالمان ایرانی، در جامعهی معاصر محقق نشده است.
در همین راستا باید تصریح كنیم كه یكی از موانع اصلی تولید علوم انسانی ایرانی- اسلامی، كمبود بودجه است. برای برطرف كردن این مانع باید بودجههای تخصیصی به علوم انسانی را بهشدت تقویت كرد. از سوی دیگر علوم انسانی نیاز به یك سازماندهی مستقل دارد. یعنی باید برای علوم انسانی نهاد ویژه آن را تشكیل داد و تأسیس نمود تا با جدا كردن آن از علوم فنی، سیاستگذاریهای خاص خود را داشته باشد.
متأسفانه
نوعی غربگرایی شدید در دورهی دوم خرداد در ایران رایج شد. بهطوری كه نام آموزش
عالی را به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تغییر دادند. یعنی این مجموعه را بهطور
كامل به یك وزارتخانهی فنی تبدیل كردند و متأسفانه علوم انسانی را بهشدت در حاشیه
قرار دادند؛ مانند دورهی مشروطه و رضاخان كه به علوم انسانی كمتوجهی شد. لازم
است وزارتخانهای با عنوان وزارت دانش و علوم انسانی بهطور كامل منفك و مجزا از
وزارت علوم تأسیس نمود و برای آن بودجهی ویژهای در نظر گرفت. این وزارتخانه باید
سرمایهگذاریها و سیاستگذاریهای خاص خود را داشته باشد. سپس حوزههای علمیه و
دانشگاهها، علوم انسانی را زیر پوشش خود قرار دهند و با سیاستگذاریهای لازم،
بستر مناسب وحدت حوزه و دانشگاه یا وحدت دین و علم را ایجاد كنند.