انگار ما به اين غبار فراموشي عادت كرده ايم. انگار فراموش كرده ايم كه همين سي، چهل سال پيش بود كه يك پيرمرد شجاع در شهر قم بلند شد و فرياد زد كه مسلمانان بايد براي تشكيل امت اسلامي متحد باشند و انگار يادمان رفته كه در همين شهر كازرون خودمان يكي از اولين شهرهايي بود كه به نداي آن پير روشن ضمير لبيك گفت و نامش را به عنوان يك شهر انقلابي در صحيفه ايران به ثبت رساند. يادش بخير. آن روزها چه آرمان هايي داشتيم جامعه ي اسلامي، مسئولان مردمي، عدالت و فقرزدايي، استكبار ستيزي، اسلام گرايي ... . بعد از آن كه آن پيرمرد كوله بارش را بست و به ديدار معشوق ابدي و ازلي اش شتافت فرزند خلفش سيد علي چقدر در گوشهايمان خواند كه مواظب باشيد جنگ است. جنگ نرم. دشمن دارد شبيخون مي زند. كار از نصيحت و حرفهاي در گوشي گذشت تا فرياد كشيد اين عمار؟ باز هم يادش بخير. چقدر غبار عادت و نسيان گرفته اند اين حرفها.
چند روز پيش يك ساعت از وقت كلاسم را زدم و براي ديدن نمايشگاه كتاب مهر به اداره ارشاد اسلامي رفتم. مسئولان هم لطف كرده بودند جلوي در ورودي نمايشگاه يك جمله ي خوبي نوشته بودند: «كتاب خوب، حكم رفيق خوب است.» خوشحال شدم. گفتم لابد مسئولان به فكر رفيق هاي خوب و نيكو براي من بوده اند. حدود يك ساعتي طول كشيد تا يك بازديد كلي داشتم. تمام كتاب هاي نمايشگاه را عمدتاً در ذيل چند عنوان مي توانيم دسته بندي كنيم:
1- كتاب هاي ورزشي: اين كتاب ها شامل كاراته مي شد تا همين گل كوچيك خودمان.جلدهاي رنگ و وارنگ شيك.
2- كتاب هاي آشپزي: شما از آشپزي نگين بگير تا ندا و كبري و صغري و ديگران. البته سرآشپز هم بود.
3- راهنماي پزشكي: از ناتواني جنسي بگيريد تا تغيير جنسيت. (يادم نمي آيد من جايي دنبال تغيير جنسيت ام بوده باشم كه اين رفقا برايم آورده اند!!!)
4- تاريخ : از بغداد خاتون بگيريد تا بوسه ي عذرا و حضرت زرتشت. يادش بخير ما يك چيزي به نام اسلام داشتيم. قرار بود ام القري جهان اسلام باشيم. يادم رفت، فكر كنم انقلاب 57 خودمان اصلاً جزو تاريخ نيست.
5- رمان هاي عشقولانه: از شاه پري حجله بگيريد تا بخت بسته و باز و شهرزاد و ديگران. باز هم يادش بخير يك روزگاري در تاريخ ايران اشخاصي مثل اميرخاني بود كه داستان هاي ديني- انقلابي مي نوشت. نه به خدا حرف 30 سال پيش را نمي زنم. حرف همين دهه80 را مي زنم. راستي انقلاب براي اين عشقولانه ها بود؟
6-كتابهاي مربوط به جهنم و برزخ و ارواح و جن و ... كه اتفاقاً جلدهاي پر رنگ و لعاب و گيرايي هم داشتند. از عزراييل بگيريد تا چگونه با مرده ها حرف زدن و اردوگاه وحشت و ...
7-شعرا و نويسندگان: اينجا را مي خواهم از جاهاي خالي حرف بزنم . از كساني كه حضورشان روي ميزهاي نمايشگاه واقعاً خالي بود. قيصر امين پور همان شاعر انقلابي نازك انديش. انگار چند سال بعد بايد پژوهش باستان شناسي كنيم تا ثابت كنيم كه قيصر و امثال قيصر فرزندان راستين اين انقلاب بوده اند. وقتي جا به جا ديوان هاي رنگ و وارنگ فروغ مي ديدم ياد طاهره صفارزاده افتادم. خدا رحمتش كند. كار ندارم كه كدام يك از اين ها شاعرند اما اي كاش در برابر هر 10 كتاب از فروغ يك كتاب از صفارزاده مي ديدم. پائولو كوئيلو. هم تا دلتان بخواهد بود. دوست داشتم جاي شاعران و نويسندگان انقلاب فرياد بكشم اما بلندي صداي موزيكي كه پخش مي شد خفه ام مي كرد.
و مهمترين هم نشينانم در نمايشگاه كتاب:
8- اصلاحات كده: چند سالي بود اين همه كتاب اصلاحاتي نديده بودم. اگر از تمام گله هايمان بگذريم هيچ گاه نمي توانيم خاطره ي همين يك ميز را از ذهنمان پاك كنيم. انگار هاشم آغاجري باز هم تئوريسين انقلاب اسلامي شده است. ما كه از دنيا بي خبريم، لابد برگشته و از آن حرف ها كه در آن دانشگاه بر عليه مقدسات زد توبه كرده است. دفاعيات عبدالله نوري در دادگاه هم بود. تاريكخانه ي اكبر گنجي هم بود. اگر قسم پير و پيغمبر هم بخوريد باور نمي كنم كه اكبر گنجي انقلابي شده باشد. اخر اين گنجي مگر امام زمان ما را زير سوال نبرد؟ مگر همان نبود كه معصوميت ائمه را به سخره گرفت؟! به خدا هنوز عكسش با آن رقاصه هاي آن ور آبي روي اينترنت هست. به خدا هنوز هم آب به آسياب BBC و VOA مي ريزد. گفتمان سياسي جميله كديور هم بود. اين حاج خانم كديور كه ديگر نيازي به معرفي ندارد. من هيچ نمي گويم. انگار نمايشگاه ديگر خيلي پرت بود. آخر چند كتاب هم از تئوري هاي سعيد حجاريان آورده بود. اين را ديگر مطمئنم كه سعيد حجاريان خودش به وارداتي بودن تئوري هايش با هدف خاص اعتراف كرد، توبه هم كرد. طفلكي مسئولان ما كه اخبار رسانه ملي را گوش نمي دهند.
روي سخن من با تمام مسئولان نمايشگاه است. اعم از فرماندار دولت اصولگرا ، شوراي اسلامي شهر، كتابخانه عمومي و ... اما حرف اصلي ام با اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي است. نقل مي كنند وقتي حلاج را بر دار كردند همه ي اطرافيانش به او سنگ مي انداختند و او دم بر نمي آورد و در حال خودش بود اما يكي از عارفان كلوخي به سمت او انداخت. خيلي آشفته و پريشان شد. از او پرسيدند اين همه سنگ خوردي و دم نزدي با يك گل چرا رنجيدي؟ گفت آنها ندانسته مي زدند پس اهميتي ندارد اما اين مي داند و مي زند.
باز هم برگرديم به همان دوران گذشته؛ آن زمان كه انقلاب كرديم و اهدافي داشتيم. آرمان طلب بوديم . جانمان را فداي آرمان هاي اصيل انقلاب مي كرديم. يكي از اهداف تشكيل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي قرار بود تلاش براي هر چه اسلامي تر كردن فرهنگ و ترويج تفكر اسلامي باشد. يكي از وظايف اصلي حكومت اسلامي فراهم كردن جو سالم و پاك براي رشد و حركت انسانها به سمت تعالي و پيشرفت باشد. جامعه ي اسلامي بايد افرادش به سمت تعالي كه همان قرب و نزديكي به خداست سوق دهد. بعيد مي دانم با تئوري هاي آغاجري و گنجي به توان به خدا رسيد. باور كنيد وقتي از راهروي سالن رد مي شدم و عكس شهدا را مي ديدم آن چنان جالت كشيدم كه نتوانستم سرم را بالا بگيرم. آخر حيف نيست نمايشگاه كتابي باشد و در آن از 8 سال حماسه و شكوه و ايمان و جهاد خبري نباشد. اگر شهدا را از ياد برده ايد لطف كنيد آن چهار تا عكس را هم برداريد تا ما را خجالت زده تر نكنيد. چطور دا و خاك هاي نرم كوشك به قلب نيويورك نفوذ كرده اند اما هنوز به نمايشگاه شما در شهر انقلابي كازرون نرسيده اند؟!
دستتان درد نكند وصيت نامه امام هم كنار كتاب هري پاتر و پشت ديوار مرگ ديدم. تعجب نكردم. امام غريب بود. حالا هم غريب است. امام را بايد در خيابان هاي جنوب لبنان جست و جو كرد. امام را بايد در قلب مردم لبنان جست و جوكرد نه در نمايشگاه شما!!! انگار قبل از صدور انقلاب به خارج از ايران بايد آن را به قلب مديران خودمان صادر كنيم.اي كاش در كنار تئوري هاي حجاريان و آغاجري و سروش و ... از رحيم پور ازغدي ها و قرائتي ها و ... هم چيزي مي گذاتيد. اي كاش در كنار فلسفه ي پوپر و دكارت و كامو و كانت حرفي هم ز مطهري و امام خميني و علامه طباطبايي و ديگران مي گذاشتيد.
و صد اي كاش ديگر كه...
ولي افسوس.
بله