آيت الله هاشمي رفسنجاني در بخشي از خطبههاي نمازجمعهي تهران در تاريخ 7 فروردين 88 دربارهي رفتار همسر امام خميني پس از ارتحال امام ميگويد:
«تسليت مي گوئيم رحلت همسر مكرمه حضرت امام راحل را كه شخصيتي با ارزش بودند و عمر طولاني در خدمت امام بودند هم در دوره انزواي امام و هم در دوره شهرت امام در مبارزات امام و در پيروزي امام در تبعيد امام در زندان بودن امام و همه مراحل را انصافا " با شهامت و شجاعت و رضايت و همدلي و همدردي با امام و همراهي گذراندند و نقش اساسي در حركت انقلاب اسلامي داشتند خداوند اين خانم مؤمنه مقاوم و صبور و دانا و حكيمه را با رحمت خودش ان شا الله قرين الطاف ويژه و در بزم انبيا و اوليا مورد پذيرايي قرار بدهد و به بيت مكرم حضرت امام صبر و اجر عنايت بفرمايد. من از اين خانم بزرگوار در تاريخ نزديك به 60 سالي كه با خانواده امام ارتباط داشتيم چيزي هاي مهمي مي دانم فقط يك نكته را خدمتتان عرض مي كنم كه ببينيد كه چقدر اين خانم دانا فهيم و مدبر در زندگي كار مي كردند. شبي كه حضرت امام در جماران رحلت فرمودند ما شرايط بدي داشتيم. خطرهايي ما را تهديد ميكرد. تصميم گرفتند مسئولاني كه در بيمارستان جمع بودند كه خبر را شب اعلام نكنيم خبر فوت امام را تا فردا بگذاريم و مقدمات را آماده كنيم و بعد اعلام كنيم. اين تصميم را گرفته بوديم به محض اينكه خبر فوت امام به داخل خانهي امام رسيد يك دفعه ما در كنار بيت صداي فرياد گريه خانمها را از داخل بيت امام شنيديم. اين منافات داشت با آن تصميمي كه گرفته بوديم و بايد آنها را مطلع ميكرديم كه نكرده بوديم. قرار شد من بروم و اين مسئله را حل كنم.
(روزنامه جمهوري اسلامي، 19 فروردين 88)
...امام
وقتی فوت کردند، خبر رسید به اندرون، زود خبر رفت، یکدفعه صدای گریه
خانمها از اندرون بلند شد، ما سران قوا و شخصیتهای مربوطه تصمیم گرفته
بودیم آن شب فوت امام را اعلام نکنیم. برای آنکه آن موقع ما هنوز جنگ
داشتیم و خطرناک بود، دنیا مطلع بود از کسالت امام، ما میخواستیم مجلس
خبرگان را تشکیل بدهیم، وضع رهبری را مشخص بکنیم، بعد اعلام بکنیم که در
این فاصله شیطنت و خبر بدی پیش نیاید. لذا صدای گریه که بلند میشود، طبعاً
این گریه میرسید، چون مردم دور کوچه جماران جمع شده بود، جمعیت زیاد بود و
سهراهی جماران به پایین مردم بودند. آنجا صحبت شد که یک کسی برود و به
خانمها اطلاع بدهد که امشب نباید چیزی معلوم بشود، حالا حاج احمد آقا
اینها خودشان حالشان مساعد نبود و کمتر از من آمادگی داشتند، من رفتم. من
آنجا خانم امام را رو در رو دیدم و مخاطبم هم ایشان بود. چون میدانستم
ایشان نفوذ دارند در خانمهای دیگر، صبر ایشان هم بیشتر بود. من گفتم این
تصمیم و این مصلحت است که خبر فوت امام بیرون نرود. برایم خیلی جالب بود.
خانم مثل یک فرمانده به حضار دستور دادند که خیلی خوب آرام باشید و بگذارید
ملاحظات نظام مورد توجه قرار گیرد. این اولین چیزی هست که من یادم است.
رئیس مجلس خبرگان رهبری در بیان خاطره دیگری از همسر امام میگوید: این
دوره چند سالهای که ایشان یک مقداری بیمار بودند و دارو زیاد میخوردند،
ما هم زیادتر از قبل از ایشان عیادت میکردیم. معمولا من بعد از عیادتهای
ماهانه بازپرسی میکردم که وضع ایشان چگونه است. در اینگونه موارد بیشتر
بحثهای ما با ایشان بحثهای خانوادگی و زندگی و سلامتی و مثلا مراعات حال و
گاهی از زمان و این بحثها بود، در دوره انتخابات قبلی، ایشان یک حرف
سیاسی مهمی به من زدند. خب من نمیخواستم بیایم. اگر یادتان باشد شش ماه
تقریبا روی من فشار بود که بیایم و نامزد بشوم و من هم منتظر بودم که یک
وحدتی روی داوطلبها پیش بیاید که احتیاجی به من نباشد. یک بار ایشان ـ
تقریبا هم گله در آن بود و هم یک راهنمایی بود ـ فرمودند که امام وقتی که
رفتند خیالشان راحت بود که انقلاب را تحویل شماها دادند. شماها میخواهید
انقلاب را وقتی هستید به کی تحویل بدهید؟ این مضمون است من عین عبارت ایشان
را یادداشت کردم. من یک تکانی خوردم از حرف ایشان و نزدیک آن روزهایی بود
که تصمیم گرفتم بیایم و جمله ایشان بیتأثیر نبود در عقیده من.