پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

کد خبر: ۷۱۹۱
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۱:۴۹
من وقتی دیدم اینها دارند تاریخ جنگ را به همین زودی وارونه و منحرف می‌كنند، با یادآوری آن نامه به همه گفتم كه بهتر است در مسئله‌ای به این مهمی با سند حرف بزنیم و بهترین سند هم همان نامه بود كه در متن خود چندین سند غیرقابل انكار داشت. جالب است كه بدانید در همان زمان كپی همین نامه توسط حاج احمدآقا به دست من رسید و گفت: امام می‌گویند این نامه را داشته باشم تا در مقطعی كه نیاز شد، منتشر كنم. من هم دیدم بهترین زمان انتشار از سوی من همان زمان است كه جوانان واقعیت‌های مقطع پایان جنگ را بدانند.
در جلسه قبل به مرز قطعنامه 598 و پذیرش آن رسیدیم كه چه اتفاقاتی افتاد. می‌خواهم به نامه حضرت امام اشاره كنم كه درباره قطعنامه مشتمل بر دو نامه است. یكی نامه فرمانده كل سپاه و یكی نامه نخست وزیر كه امام را قانع می‌كند جنگ قابل ادامه دادن نیست. اظهاراتی كه بعضی از فرماندهان سپاه و كسانی كه معتقد به ادامه جنگ بودند، این است كه ما می‌خواستیم جنگ را تا آخرین نفس ادامه بدهیم تا همه به شهادت برسیم. منتها سیاسیون – كه منظورشان حضرت‌عالی می‌باشید- فضا را به نوعی مدیریت كردند كه به اینجا رسید. یعنی شما این نامه‌ها را از آقایان گرفتید تا روشن شود جنگ قابل تداوم و امكانات آن قابل تأمین نیست.
به عنوان اولین سؤال بفرمایید فرآیندی كه این نامه توسط حضرت‌عالی به امام ارجاع شد و امام تصمیم را گرفتند، چه بود؟ آیا مجموعه دولت و نظامی‌ها هم به این نتیجه رسیده بودند؟ یا نه، این تحلیل شما بود كه جنگ دیگر قابل ادامه دادن نیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم، در میان نظامی‌ها، فرماندهان ارتش مدت‌ها قبل از قبول قطعنامه در جلسات به ما می‌گفتند كه نمی‌توان جنگ را ادامه داد. منتها به خاطر سیستم و انضباط كاری از فرمانده عالی نظر می‌گیرند و در این‌گونه موارد اظهارات سیاسی نمی‌كنند. یك نمونه روشن بگویم كه نشان از منطق نظامی‌گری آنها دارد. پس از عملیات مرصاد از منطقه برمی گشتم كه به پایگاه نوژه همدان رفتم. قبل از رفتن من، عراق با بمب‌های خوشه‌ای قسمت‌هایی از باند فرودگاه را زده بود. من كه رفتم، در یكی از سالن‌های پایگاه با خلبان‌ها جلسه گذاشتم و نظر آنها را خواستم.
هر كس كه در آن جلسه صحبت كرد، گفت: ما تابع اوامر امام هستیم. اگر ایشان بگویند جنگ را ادامه بدهیم، ما تا آخرین نفس ادامه می‌دهیم، ولی اگر ایشان بگویند قطعنامه را بپذیریم، ما سمعاً و طاعتاً می‌پذیریم. همه بزرگان ارتش در هر سه نیرو این‌گونه بودند.
به هر حال فرماندهان ارتش می‌گفتند با این وضع نمی‌توانیم بجنگیم، مخصوصاً زمانی كه خطوط پدافندی و حتی آفندی را بین نیروهای ارتش و سپاه تقسیم كردیم و جبهه میانی را به ارتش و جنوب و شمال را به سپاه دادیم.
ارتشی‌ها در این مدت كه جبهه میانی را داشتند، چندین عملیات انجام دادند كه در خاطرات سالهای 66 و 67 من می‌بینید، ولی متوجه شدند كه نمی‌توانند جلو بروند. دشمن با سلاح‌های پیشرفته آماده دفاع بود. ارتشی‌ها به عملیات غافلگیرانه عقیده‌ای نداشتند و می‌خواستند كلاسیك بجنگند كه نمی‌شد. البته ارتش براساس سبك كلاسیك خود با اصل غافلگیری عمل می‌كرد كه با سبك سپاه متفاوت بود. آنها می‌دانستند كه در هر جنگی عملیات غافلگیرانه مهم است.
از سپاه هم وقتی از فرماندهان صریح‌اللهجه و شجاع كسانی با من ملاقات می‌كردند، می‌گفتند نمی‌توانیم بجنگیم. مشخصاً اسم آقای شمخانی را می‌برم كه هنوز زنده هستند و می‌توانید از خود ایشان بپرسید.


○ البته در مجموعه خاطراتی كه مركز مطالعات جنگ سپاه منتشر كرده، سردار رشید هم آن موقع در تحلیل‌ها به این رسیده بود كه دیگر غافلگیری چاره‌ساز نیست. این مطلب چاپ شده است.

من ندیدم و نشنیدم كه آقای رشید چنین بگویند، ولی آقای شمخانی انسانی صریح و شجاع هستند و ویژگی ایشان در میان فرماندهان سپاه این است كه اهل ریاكاری نیست. هرچه را كه می‌فهمد، می‌گوید. خیلی جلوتر از اینها در گلف اهواز به من گفت: «با این شرایط نمی‌توانیم بجنگیم.»
یا شهید احمد كاظمی از فرماندهان شجاع و متهور جنگ بود كه جزیره مجنون تحت فرماندهی ایشان اداره می‌شد. پس از عقب‌نشینی نیروهای ما در گلف اهواز ایشان را دیدم كه وقتی سؤال كردم، گفت: «باید واقعیت میدان را درنظر بگیریم.» وقتی فرماندهی مثل احمد كاظمی این‌گونه حرف می‌زد، می‌توانستیم بفهمیم كه اوضاع چگونه است. البته بعضی‌ها بودند كه می‌گفتند ما تا آخرین نفس می‌جنگیم.

 

○ این گروه، از طیف فرماندهی كل سپاه بودند؟

از همه طیف‌ها بودند. شاید جوانانی كه با آرزوی شهادت به جبهه می‌رفتند، صادقانه حرف می‌زدند. واقعاً می‌خواستند راه بهشت را برای خود هموار كنند. در خیلی از سخنرانی هایم می‌گفتم كه ما باید برای فتح و پیروزی بجنگیم و اگر در این راه به شهادت برسیم، به تعبیر قرآن «احدی الحسنین» است. ولی اگر برای كشته شدن به جبهه برویم، به سعادت واقعی نمی‌رسیم. چون باید در مقابل دشمنان از اسلام دفاع كنیم. نباید هدف ما این باشد كه به جبهه برویم تا ما را بكشند. امام هم می‌گفتند. ولی جوانان عاشقی داشتیم كه دلشان می‌خواست از خانه هایشان كه به جبهه رفتند، روی بال ملائك به بهشت بروند. این روحیه در كسانی كه مخلصانه در راه خدا می‌جنگند، هست.
به هر حال فضای روحی بعضی از فرماندهان در سپاه و ارتش، آماده جنگ واقعی با دشمن نبود كه تا حدود زیادی حق داشتند. علتش این بود كه آن سه گروه حامی صدام، یعنی غرب، شرق و ارتجاع به این نتیجه رسیده بودند كه اگر كمك‌های همه‌جانبه از جمله اسلحه‌های پیشرفته به حزب بعث ندهند، عراق شكست می‌خورد و ایران پیروز می‌شود.
در خلیج فارس نشان دادیم كه حتی در مقابل آمریكا هم می‌ایستیم و حسابی ایستادیم و آمریكا را خجل كردیم. در اعماق خاك عراق هم حضور داشتیم. آنها به هیچ قیمتی حاضر نبودند ایران پیروز شود. مثلاً چیزهایی به عراق دادند كه در اواخر جنگ جهانی دوم استفاده شد، از جمله سلاح شیمیایی دو پایه كه در حلبچه بكار بردند. موشك‌هایی دادند كه بتواند تا دوردست‌ها را بزند. می‌دانستند این سلاح از نوع سلاح‌هایی است كه ما براساس روحیه انسانی و اخلاقی حاضر نمی‌شدیم علیه مردم عراق به كار بگیریم. اگر كاری را كه در حلبچه كردند، در تبریز می‌كردند، چه اتفاقی می‌افتاد؟! می‌توانستند، چون هواپیماهای آنها از ارتفاعات خیلی بالا پرواز می‌كردند و گلوله‌های ضدهوایی‌های ما به آنها نمی‌رسید. اصفهان را زدند. حتی نیروگاه نكا را در استان مازندران زدند.

زمانی بود كه من یك مصاحبه مطبوعاتی با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی داشتم كه در طول مصاحبه شش موشك در تهران منفجر شد. خبرنگاران ترسیده بودند و تعجب می‌كردند كه وضع طبیعی است و با حالت عادی جواب سؤالاتشان را می‌دهم. ما از این مسائل و این اتفاقات زیاد دیده بودیم و آنها ندیده بودند.
به هر حال عراق حدود 700 تا 800 موشك دوربرد داشت كه ظاهراً همان موشك اسكاد بود كه كلاهش را كوچك و بدنه‌اش را بزرگ كرده بودند تا سوخت بیشتری داشته باشد و مسافت بیشتری برود. به نظرم آن موقع در بررسی‌ها به این نتیجه رسیده بودیم. فكر می‌كنم اگر نخواهیم حداكثر برد اسكاد را 300 كیلومتر بگوییم، 500 كیلومتری بود كه تبدیل به 800 كیلومتری كرده بودند. چون بعضی‌ها منفجر نمی‌شد و ما برمی داشتیم تجزیه می‌كردیم.

در بمباران‌ها، غربی‌ها بمب‌های با قیف لیزری داده بودند كه می‌توانستند هدف‌های كوچك مثل پایه‌های پل را بزنند. پلی در مسیر خوی به طرف غرب داشتیم كه خیلی حساس و استراتژیك بود. در طول جنگ عراق خیلی تلاش كرده بود كه آن را بزند، اما نتوانست. سرانجام با بمب‌های لیزری پایه‌های آن را زدند. البته ترمیم كرد، ولی استحكام گذشته را نداشت.

فرانسه هواپیماهای سوپراتاندارد را به عراق داد كه حق نداشت خارج از كشورهای ناتو بفروشد. گفتند كرایه داد كه این هواپیماها در اهداف دریایی و زمینی خیلی اذیت می‌كردند. شواهدی هم بود كه دارند امكانات هسته‌ای را در اختیار عراق قرار می‌دهند. اینكه بوش اصرار می‌كرد عراق دارد و به بهانه آنها صدام را ساقط كرده، نشان می‌دهد داشتند می‌دادند كه جنگ تمام شد و آنها هم متوقف كردند. نكته مبهم این است كه توانستند پس بگیرند یا عراق مخفی كرد.

همه چیز به عراق می‌دادند تا ما پیروز نشویم. در سایه همین كارها بود كه نیروهای ما، عمدتاً از سپاه در دو سه جبهه از فاو، شلمچه و جزیره مجنون عقب‌نشینی داشتند كه نشان از تفوق نسبی عراق با استفاده از امكانات سلاح‌های غربی بود.

به هر حال این كارها از سپاه معنادار بود و همین مسائل درون سپاه را دچار مشكل كرده بود. اگرچه بعضی اصرار می‌كردند كه باید جنگ را تمام كنیم، آقای رضایی می‌گفت: «باید بجنگیم، ولی با این امكانات نمی‌توانیم. باید امكانات زیادتری بدهید.»

بعد از اینكه مسئله حلبچه اتفاق افتاد و از سد دربندیخان هم عقب آمدیم، خودمان عقب آمدیم. چون بعد از بمباران شیمیایی حلبچه بررسی كردیم و به این نتیجه رسیدیم كه در صورت ادامه حضور نیروهای ما در آنجا، امكان دارد عراق جاهای دیگری را هم در ایران و عراق بمباران كند.

در همان منطقه یك بحث جدی با آقای رضایی كردم كه بالاخره می‌خواهید چه كار كنید؟ اینكه پیش امام صحبت از جنگ عاشورایی می‌كنید، برنامه شما چیست؟ ایشان گفت: اگر می‌خواهید بجنگیم، باید امكانات بدهید. گفتم: از كجا بدهیم؟ مگر پول داریم؟ 5 تا 6 میلیارد دلار درآمد نفتی داریم كه در حدّ تأمین نیازهای اولیه شماست و تمام می‌شود. در داخل كشور هم باید زندگی مردم را تأمین كنیم. اگر مردم در پشت جبهه آب و نان نداشته باشند، حمایت نمی‌كنند. الان برق مردم در 22 ساعت به تناوب قطع می‌شود و در شهرها نه تنها هیچ حركتی برای رونق نمی‌شود، بلكه روز به روز خراب می‌شود. می‌دانید كه اگر حمایت‌های مردمی قطع شود، اوضاع برای ما در جبهه‌ها بد می‌شود.

واقعاً وضع بودجه كشور به‌گونه‌ای بود كه تقسیم كرده بودیم. 50 درصد را به جنگ و 50 درصد را به دولت اختصاص داده بودیم تا برای مردم هزینه كند. با توجه به اوضاع بسیار آشفته تولید، بیشتر احتیاجات كشور وارداتی بود.

در همان جلسه آقای رضایی نیازهای ادامه جنگ را برای من برشمرد و من در جواب گفتم: «به جای اینكه به من بگویید، به امام بنویسید، الان بعضی‌ها می‌گویند آقای هاشمی او را تحریك كرد كه آن نامه را بنویسد. من گفتم: شما خواسته‌های خود را به امام بنویسید تا بدانند كه شما چه می‌خواهید. اگر بتوانیم، تأمین می‌كنیم و اگر نتوانیم، باید تابع هر تصمیمی باشیم كه ایشان می‌گیرند. این‌گونه درست نیست كه ما تلفات بدهیم و جنگ هم در این حالت فرسایشی ادامه داشته باشد.

واقعاً من به ایشان نگفتم كه چه بنویسد. گفتم: هر چه كه نیازهای واقعی شما برای ادامه جنگ است، بنویسید تا همه مسئولان بدانند و اگر می‌توانند، تأمین كنند. به هر حال ایشان آن نامه را نوشت كه خواندید.

○ آقای موسوی هم خودشان نوشتند، یا شما توصیه كردید؟

خبر نداشتم. بعدها فهمیدم گویا آقای ایروانی كه اخیراً ادعا می‌كنند می‌توانستیم تأمین كنیم و نمی‌كردیم، در نامه‌ای به امام نوشته است كه از خط قرمز هم عبور كردیم. البته در خاطرات سال 66 من هست كه آقای ایروانی چندین بار از كاهش منابع ارزی دولت ابراز نگرانی كرد و حتی می‌گفت كه باید از سهمیه ارزی دفاع كاسته شود.


○ نامه‌های آقایان موسوی، رضایی و ایروانی رسماً در جایی منتشر نشد.

ولی متن كامل آن نامه‌ها در آن نامه معروف امام آمده كه اتفاقاً سند بسیار خوبی است. چون با توجه به مسائل سیاسی بعید نبود كه نویسندگان پس از انتشار، انكار كنند. نقل شده كه آقای ایروانی كه آن زمان صحبت از خط قرمز كرده بود، الان می‌گوید دولت می‌توانست و نمی‌داد.

البته باید به این نكته توجه شود كه نباید نویسندگان نامه‌ها مورد سرزنش قرار گیرند. چون واقعاً راست می‌گفتند. گفتم كه 5 تا 6 میلیارد دلار درآمد داشتیم كه همیشه كم می‌آوردیم. سال آخر یعنی 67 ما 51 درصد كسری بودجه داشتیم و آن 49 درصد هم اسمی بود كه تحقق پیدا نمی‌كرد و بانك مركزی پول چاپ می‌كرد.

○ از همان بخش‌هایی هم كه از طرف دولت به مردم داده می‌شد، بخش‌هایی به صورت كمك‌های داوطلبانه به جبهه برمی گشت.

بله، آن كمك‌های داوطلبانه نشان از ایثار مردم، مخصوصاً كارگران برای حمایت از جبهه‌ها بود كه شاید در زندگی آنها خیلی تأثیر داشت، ولی در مقابل نیازهای جبهه خیلی كم بود. مثلاً یك كاروان هدایای مردم در مجموع حدود 2 هزار دلار ارزش داشت. ولی برای تبلیغات و تقویت روحیه رزمندگان خیلی خوب بود.

○ شما آن نامه‌ها را به امام تحویل دادید؟

یادم نیست. فرقی نمی‌كند. به هر حال نامه‌ای برای امام نوشته شد و می‌بایست به دست ایشان می‌رسید.

○ آقای رضایی می‌گویند من نامه را به  آقای هاشمی نوشتم.

اگر ایشان می‌گویند، من به امام رساندم. حتماً در خاطرات سال 67 من آمده است.

○ شما در مقطعی از جنگ با دوستان سپاه هماهنگ كردید.

یك مقطع نبود، از اول جنگ با ارتش و سپاه هماهنگ بودم.

○ منظورم مقطعی است كه سپاه ادعا كرده بود دولت درگیر جنگ نیست. شما فرمودید: توپ را در زمین دولت می‌اندازیم تا به صورت كامل درگیر جنگ شود.

قبلاً هم شنیدم كه چنین حرفی از من نقل شده است. یادم نیست، ولی براساس روال طبیعی نباید این‌گونه باشد. چون امام شورای عالی دفاع را با اختیار كامل تشكیل داده بودند. ما عضو آن بودیم كه به جای مجلس، دولت و قوه قضائیه تصمیم می‌گرفتیم. آیت‌الله خامنه‌ای رئیس آن شورا بودند و مقرراتی كه گذرانده بودیم، یك مجموعه است.
حتی درباره مدت زمان سربازی و اجازه یا عدم اجازه سفرهای خارج مسئولان، تصمیم‌گیری می‌كردیم. یعنی این قدر وارد جزئیات می‌شدیم.

○ با این وجود آقایان خاتمی، موسوی و بهزاد نبوی در سال آخر جنگ به عنوان مسئولان پشتیبانی انتخاب می‌شوند.

این موضوع مربوط به زمانی است كه به خاطر پیشروی‌های عراق، اوضاع ما بد شد. در آن مقطع به امام پیشنهاد دادیم كه یكی از دو راه انجام شود: یا همه چیز برای جبهه تجهیز شود و یا جنگ را تمام كنیم. ایشان فرمودند: در درجه اول همه چیز را تجهیز كنید. لذا آن شورا را با اختیارات تام تشكیل دادند. بعد از آن قرار شد ستاد پشتیبانی و شورای عالی ادغام شود كه دولت مسئول ستاد كل شد. این دو سه نفر نبودند. خیلی‌ها عضو آن ستاد بودند كه اسناد و مداركش موجود است و بارها منتشر شد.
به هر حال ستاد كل پشتیبانی را برای كل جبهه و همه نیروها در ارتش، سپاه و بسیج تشكیل دادیم كه آقای موسوی رئیس آن بود و آقایان دیگر هر كدام در تبلیغات، تداركات و به تناسب مسئولیت‌هایی كه در دولت داشتند، در ستاد كار می‌كردند.

○ برخی معتقدند كه اگر همه امكانات یك كشور در اختیار جنگ قرار بگیرد، نشانه شكست است. آیا بعد از تشكیل این ستاد، عمده امكانات كشور در خدمت جنگ قرار گرفت؟

كاملاً در اختیار جنگ بود. حتی كامیون‌ها و كمپرسی‌های شهرداری‌ها را به جبهه برده بودیم تا سنگرسازی كنند و خاكریز بزنند. امكاناتی كه نیاز جبهه بود، در شهرها نمانده بود. همه استانداری‌‌ها و شهرداری‌ها معین لشكرهای استان خودشان بودند. امكانات كشور در خدمت جنگ بود و امكانات زیادی در پشت جبهه‌ها نمانده بود.

حتی كارخانه‌های مهم كشور را به جای اینكه در راستای كارهای خودشان تولید كنند، با تغییرات جزئی كاربریها در اختیار نیازهای جنگ قرار داده بودیم كه خمپاره، موشك 107 و دیگر نیازها را تولید می‌كردند. آقای محلوجی از طرف من مأمور شده بود كه كارخانه‌ها را برای تولید لوازم جنگ شناسایی و پیگیری كند. انصافاً خیلی تولید كرده بودند. انبوه احتیاجات ما در این كارخانه‌ها تولید می‌شد.

می توانید بررسی كنید كه در آن مقطع علاوه بر «ساصد» یعنی سازمان صنایع دفاعی هر یك از كارخانه‌ها چه تولیداتی در راستای نیازهای جنگ داشتند.

○ ولی الان دو گزارش متفاوت وجود دارد. یكی اینكه آقای رفیق دوست در گزارش‌های خود ادعا می‌كند صنایع و امكانات به صورت كامل در اختیار جنگ قرار نمی‌گرفت. گزارش دوم ادعای آقای ایروانی است. نكته مهم یك فایل صوتی از مقام معظم رهبری است كه اخیراً در فضای اینترنت منتشر شد.
ظاهراً در گلف اهواز در دیدار با فرماندهان است كه ایشان به وزارت صنایع سنگین آن زمان اشكال می‌گیرند و می‌فرمایند: بارها گفتم كه امكانات صنایع را در خدمت جنگ بگذارند و نمی‌دانم چرا نمی‌كنند؟ بعضی‌ها این گلایه ایشان را از آنجا مهم می‌دانند كه صنایع سنگین كشور كه محوریت و مسئولیت آن با آقای بهزاد نبودی بود، در خدمت جنگ نبود
.

خود ایشان هم رئیس جمهور و هم رئیس شورای عالی دفاع بود. شاید یك مورد باشد كه به آن اشاره كرده باشند، ولی به صورت كلی به هر كارخانه‌ای كه مواد اولیه را برای تولید نیازهای جنگ می‌دادیم، در اختیار بودند. نكته مهم این بود كه در آن شرایط به خاطر نبود مواد اولیه تولیدات كارخانه، اكثر آنها تعطیل بودند و منتظر بودند كاری به آنها بدهیم. مجانی كه تولید نمی‌كردند. آقای رفیق دوست و دیگران مواد اولیه را تأمین می‌كردند و به كارخانه‌ها می‌دادند و آنها هم براساس نیازها تولید می‌كردند و اجرت می‌گرفتند. از خدایشان بود كه به آنها كار بدهیم. اگر می‌خواهید تحقیق كنید، بررسی كنید كه چند كارخانه و چگونه در خدمت جنگ بودند. به علاوه همان گروه كه با ریاست آیت‌الله خامنه‌ای كار می‌كرد، یعنی شورای عالی دفاع، فوق همه دستگاه‌ها، حتی قوه قضائیه بود كه تصمیمات قضایی می‌گرفت. با اجازه امام اختیار كامل داشتیم و كسی نمی‌توانست تخلف كند.

○ درباره ادامه جنگ دیدگاه سومی هم وجود دارد. ارتشی‌ها به جنگ كلاسیك اعتقاد داشتند كه در آن شرایط امكان نداشت. سپاهی‌ها هم با محوریت آقای رضایی می‌خواستند عمدتاً در جنوب عملیات كنند تا از طریق شلمچه به بصره برسند. در كنار این دو دیدگاه، دیدگاه سومی در سپاه، به خصوص سپاه تهران وجود داشت كه شهید داود كریمی و تعداد دیگری از فرماندهان می‌گفتند: هر دو نظریه سپاه و ارتش اشتباه است و باید از مركز حمله كنیم كه به بغداد نزدیك تریم.

ظاهراً این دیدگاه به اختلافات سال 63 در سپاه انجامید و آن درگیری‌ها پیش آمد كه در نهایت این گره از سپاه پاكسازی شدند. از آن جمع 11 نفره هنوز یكی دو نفر زنده هستند. آیا شما در جریان این دیدگاه بودید؟

بله، در همان خاطرات سال 63 من آمده كه گروه گروه از سپاه پیش من می‌آمدند و از شیوه‌های جنگ و فرماندهی گله می‌كردند. ولی در پاسخ این سؤال ما كه چه كار كنیم، حرف‌های شعاری می‌زدند. مثلاً روی عملیات در منطقه مهران خیلی تكیه می‌كردند و می‌گفتند: از اینجا خیلی زودتر به بغداد می‌رسیم. ولی مگر رسیدن به بغداد به همین آسانی بود؟! ما تجربه دفاع عراقی‌ها در جنوب را داشتیم. مثلاً در شلمچه و فاو، وقتی از غافلگیری گذشتیم، پیشروی نیروهای ما نخل به نخل بود. یعنی نیروهای ما با تلفات، فاصله دو نخل را تصرف می‌كردند.

شما اهمیت بصره و بغداد برای عراق را درنظر بگیرید و با هم مقایسه كنید. برای دفاع از بصره این‌گونه عمل می‌كردند، ولی برای حفاظت از بغداد هرگونه كاری می‌كردند. حساسیت عراق برای حلبچه را ندیدید؟

با سلاح‌های شیمیایی، مردم خود را نابود ‌كرد. در طول جنگ بارها دیدیم كه عراق در اتخاذ سیاست زمین سوخته، هر كار ضدبشری را انجام می‌دهد.

البته بچه‌های سپاه در حد امكانات خود واقعاً مخلصانه و شهادت طلبانه می‌جنگیدند و حقیقتاً فداكاری می‌كردند. ولی برای ما كه در مقام فرماندهی جنگ و مسئولان كشور تصمیم‌گیری می‌كردیم، بررسی و مقایسه امكانات، شعارها و حتی طرح‌های عملیاتی مهم بود.

ولی اختلافات داخلی سپاه واقعاً روند رو به پیش ما را در جنگ كند می‌كرد. البته اختلاف سلیقه برای همه، مخصوصاً كسانی كه در مقام فرماندهی یك جمع در گردان‌ها، تیپ‌ها یا لشكرها بودند، طبیعی است. ما هم سعی می‌كردیم سلیقه‌های مختلف را به رویه‌ای واحد برسانیم كه در طول جنگ همین كار را می‌كردیم و با این سیاست چندین عملیات بزرگ انجام دادیم كه منجر به آزادسازی بخش‌های مهمی از خاك كشور می‌شد.
البته نباید فراموش كنید كه یكی از مشكلات واقعی ما در تمام طول جنگ این بود كه براساس اندیشه‌های انسانی و اسلامی نمی‌خواستیم مردم عراق آسیب ببینند. در جلسات قبلی گفتم كه برای انجام عملیات، مناطقی را انتخاب می‌كردیم كه خالی از سكنه باشد یا در مقابله به مثل‌های اجباری، 24 ساعت قبل اعلام می‌كردیم تا مردم اگر می‌خواهند، بتوانند بروند.

در سالهای آخر جنگ در صنایع موشكی به تولیدات انبوه موشك‌های دوربرد رسیده بودیم كه می‌توانستیم شهرهای مناطق شرقی عراق را بزنیم. می‌دانستیم وسعت تخریب یك موشك با یك كلاهك معمولی در یك شهر، آن هم در مقابل سیاست امام كه می‌گفتند مردم عراق را با خود داشته باشیم، كم است. ما كه نمی‌خواستیم از كلاهك‌های شیمیایی استفاده كنیم.

حقیقتاً آمریكایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها و دیگر كشورهای غربی و حتی شرقی نمی‌خواستند ما پیروز شویم كه در جنوب دست ما را می‌بستند و امكانات صدام هم اجازه هر نوع اقدام ضدبشری را به آنها می‌داد. به علاوه كم‌كم معلوم شده بود كه كشورگشایی جواب نمی‌دهد و باید راهی پیدا كنیم كه جنگ را به سامان برسانیم. اشغال كامل خاك عراق كه بعضی‌ها می‌گفتند كربلا را می‌گیریم و از آنجا به فلسطین می‌رویم، یك هدف بسیار مشكل و در آن شرایط تقریباً دور از دسترس بود.

در مجموع برای امام و ما سران قوا كاملاً روشن بود كه قدرت‌های جهانی اجازه نمی‌دهند ما پیروز شویم. تا مدت‌ها با تلفیق ایثار نیروها و نقشه‌های عملیاتی، كارهایی می‌كردیم و ضرباتی می‌زدیم، ولی اواخر به این نكته رسیدیم كه آنها همه امكانات خود را برای جلوگیری از پیروزی ما در اختیار عراق قرار می‌دهند.

در عین حال اگر سپاه مثل گذشته می‌جنگید و اختلافات داخلی شان بروز نمی‌كرد و مشكل امكانات نداشتند، شاید امام با آتش‌بس موافقت نمی‌كردند. آقای رضایی می‌توانست در همان نامه حرف‌های كلی بنویسد. اینكه جزئیات نیازها را با ذكر ارقام بنویسد، برای امام مهم بود. امام در همان نامه كه برای بیان بعضی از علل قبول آتش‌بس است، نقل به مضمون می‌گویند كه این مقدار هواپیما، تانك و موشك را از كجا بخریم؟ آمریكا را چگونه از خلیج فارس بیرون كنیم؟ شرط آقای رضایی این بود كه آمریكا در خلیج فارس نباشد.

وقتی دیدند با این نامه امام، ادعاهای آنها درباره علل پایان جنگ برای مردم برملا شد، از راه دیگر وارد شدند كه آقای هاشمی یك نامه محرمانه را منتشر كرد كه یك دروغ بزرگ است. این نامه از مدت‌ها قبل با دستخط امام در خاطرات آیت‌الله منتظری چاپ شده بود كه همه مردم فهمیده بودند.

من وقتی دیدم اینها دارند تاریخ جنگ را به همین زودی وارونه ومنحرف می‌كنند، با یادآوری آن نامه به همه گفتم كه بهتر است در مسئله‌ای به این مهمی با سند حرف بزنیم و بهترین سند هم همان نامه بود كه در متن خود چندین سند غیرقابل انكار داشت.
جالب است كه بدانید در همان زمان كپی همین نامه توسط حاج احمدآقا به دست من رسید و گفت: امام می‌گویند این نامه را داشته باشم تا در مقطعی كه نیاز شد، منتشر كنم. من هم دیدم بهترین زمان انتشار از سوی من همان زمان است كه جوانان واقعیت‌های مقطع پایان جنگ را بدانند.


نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مخاطبین محترم؛
۱) کازرون نما، معتقد به آزادی بیان و لزوم نظارت مردم بر عملکرد مسئولان است؛ لذا انتشار حداکثری نظرات کاربران روش ماست. پیشاپیش از تحمل مسئولان امر تشکر می کنیم.
۲) طبیعی است، نظراتي كه در نگارش آنها، موازین قانونی، شرعی و اخلاقی رعایت نشده باشد، یا به اختلاف افكني‌هاي‌ قومي پرداخته شده باشد منتشر نخواهد شد. خواهشمندیم در هنگام نام بردن از اشخاص به موازین حقوقی و شرعی آن توجه داشته باشید.
۳) چنانچه با نظری برخورد کردید که در انتشار آن دقت کافی به عمل نیامده، ما را مطلع کنید.
۴) در صورت وارد کردن ایمیل خود، وضعیت انتشار نظر به اطلاع شما خواهد رسید.
۵) اگر قصد پاسخ گویی به نظر کاربری را دارید در بالای کادر مخصوص همان نظر، بر روی کلمه پاسخ کلیک کنید.
مشاركت
آب و هوا و اوقات شرعی کازرون
آب و هوای   
آخرين بروز رساني:-/۰۶/۰۲
وضعيت:
سرعت باد:
رطوبت:%
°
كمينه: °   بیشینه: °
فردا
وضعيت:
كمينه:°
بیشینه:°
کازرون
۱۴۰۳/۰۹/۰۴
اذان صبح
۰۵:۱۲:۰۴
طلوع افتاب
۰۶:۳۵:۳۳
اذان ظهر
۱۱:۵۰:۵۰
غروب آفتاب
۱۷:۰۴:۴۱
اذان مغرب
۱۷:۲۱:۵۷