هر سال همینه؛ غلظت ایمیلها و پیامکهای "نظراتتونو بگید" که زیاد میشه، میفهمیم دیدار نزدیکه! گگاهی حرفی داری و می گی گاهی نمی گی گاهی منتقل میشه گاهی نمیشه...ولی خودت هرسال اکراه داری از رفتن... چراش رو خودتم دقیقا نمی دونی. شاید ترجیح میدی "امام"ت رو جایی ببینی که همه ی امتِ مشتاق، بتونن باشند...از اینکه یه عده عاشق آقا تو این کشور باشن که هیچ وقت پاشون به بیت نرسیده، و تو کارت داشته باشی بدت می آمد. برا همین حاضر بودی وقتی آقا میره شهرتون، تو هم 16 راه برخودت هموار کنی و از تهران تا اونجا بکوبی بری استقبال؛ ولی "کارت دیدار و افطاری تشکلی" نگیری... چه می دونم...
خلاصه بعد از 7 سال، امروز بالاخره رفتیم! شاید به دلیل عطش شخصی این روزهام... بیش از یک ساله که تشکل بازی رو رها کردیم... اینبار ولی اسممونو گذاشتند "فعال مجازی"!!! یعنی به خاطر همین چاردیواری حاضر! با این عنوان بهتر میشه کنار اومد، هرچند واقعا برا من و مجااازم زیاده! ولی بالاخره میتونی مطمئن باشی که نسبت به وقتی به اسم "فعال تشکلی" دعوت شده باشی، به مراتب "رانت" کمتری خوردی!... کیف نمی برم. موبایل ولی باید باشه، چون باید کسی بنام میثمی رو پیدا کنی تا کارتت را... قرآنم را هم برمیدارم، که از ساعت 4 تا وقت شروع بیکار نمونم! با کلید و مقادیری بودجه و دفترچه و خودکار را هم که اصل ماجراست به گردن می آویزیم!
از بازجوییهای ورودیِ بیت هیچ وقت ناراحت نمیشم. حتی شکر میکنم که اینقدر جدی اند، شوخی که نیست قلب مقاومت اسلامی دنیاست و این حسینیه... سه چهار مرحله بازجویی ...ورودیِ اول قرآن و موبایل رو میگیرند. ورودیِ بعدی دفترچه و خودکارم! بدجوری خلع سلاح میشم! باورم شده که "بدونِ ابزار نوشتن"، فلسفه ی وجودیم زیر سواله!
جمعیتمون زیاد نیست. طبقه ی بالا خالیه و نصف پایین هم که با پانلهای آهنی جدا کرده ند برای سفره های افطار... بچه های شریف خیلی زود پیدا میشن! و علیرغم تمایل باطنی!م کنار هم میشینیم...فضای بچه ها نه خشکه، و نه لوس! همدلانه س. با اینکه همدیگه رو نمیشناسیم.
زیاد منتظر نمیمونیم، حدود 17:30 آقا میاد! طبیعیه که تو نگاه اول جلوی اشک رو نمیشه گرفت(فی الواقع تا وقتی که نماینده ی محترم بسیج تشریف بیاره و به فیض(!!!) برساندمان!)...
تا آخر ما، می مونیم سربازت
پرچمداری، به دست جانبازت... (شعر بچه ها حماسی نیست-به لحاظ ادبی هم قوی نیست-ولی زیاد لطافت داره! حرف دل هست خلاصه...)
ولی نظم(!) ملت زیاد به هم نمی ریزه! سروصدای گریه هم هست، اما نه اونقدری که سال 88 بود، یا تو دیدار دانش آموزیهای سالای غربت اصلاحات... نمی دونم شاید یه دلیلِ چشمگیر نبودنِ شوق و احساس بچه ها(نسبت به موارد کذای قبلی) اینه که بسیاری از حضار،این افطاری، عادتِ هرساله ست...
ازونجا که "خلع سلاح قلم" شدم، از جزئیات حرفها نمی تونم بنویسم- همینقدر بگم که طبق معمول همه ی صحبتها خوب بود، جز نماینده ی محترم بسیج، که طبق معمول به کلیشه ای ترین وجه ممکن... وای به وقتی که مجموعه ی دانشجویی رو هم بخوای "سازمان زده" کنی... وای...
حرفهای دوستان عمدتا "اعلام مواضع" بود! ربط خاصی نداشت به اینکه "درمحضر رهبر" داره مطرح میشه. یعنی هرجای دیگه ای هم میشد این حرفها رو گفت... درحالی که این بهترین فرصته برای "استفتا"کردن از رهبر!... برای درمان گرفتن برای انبوه دردهای کارهای تشکلی دانشجوییمون... که اینهمه گیج نزنیم...اینهمه مطالبات رهبر رو روزمین رها نکنیم
تنها کسی که چنین کرد(یعنی سوال پرسید بجای اعلام مواضع) نماینده ی جنبش عدالتخواهی بود. و چه سوالی هم! برای همیشه حجت رو تمام کرد بر هرکسی که بگه "نمیشه انتقاد کرد...از رهبر" انتقاد کرد! دقیقا هم از خودِ آقا! البته متواضعانه و پرسشگرانه...چنانکه ادبِ هر انتقادیست و ما دانشجوها نداریم اصلا این ادب رو... چشم بسته حکم میدیم و محکوم می کنیم و فحش و بیانیه و تجمع... و رهبر هم با سعه ی صدر پاسخ دادن...توضیح دادند تا یاد بگیریم... عاشقِ این "رفع اشکال"های پیشِ رهبرم...
پرسید چطور جمع کنیم بین فرمایش شما که "آبرو و کرامت مردم-ولو مجرم- را حفظ کنید" با نامه ی امام علی به مالک و استاندار اهواز که "مفسدین را افشا و رسوا کن"و...و پاسخ شنیدیم که "جرمِ اثبات شده را افشا کنیم؛ نه اتهامِ اثبات نشده را! گاهی هم اتهام اینقدر بزرگ است که انسان فراموش میکند که اثبلت نشده...بعلاوه همان هم که اثبات شده، اصل بر افشای مجرم که نیست! اصل بر مجازات مجرم است؛ افشا یه جا لازم هست یه جا نیست." و ضمنا از شورای عالی انقلاب فرهنگی هم پرسید که باتوجه به نارضایتی رهبر ازش، و ناکارآمدیش، انتظار میرفت ترکیبش رو تو دور جدید عوض کنید. که نکردید... و رهبر هم فرمودند "همه ی تحولها که با عوض کردنِ آدمها نیست!... ایضا از نحوه ی اجرایی شدنِ اصل8قانون اساسی هم پرسید...
حرفهای باقی بچه ها از چند تا محور خارج نبود :
- اعلام وفاداری
- اعتراض به اینکه چرا به جز شما هیچ مسئولی حرف ما رو نمیشنوه و به سوالهامون جواب نمیده؟ چرا مکانیزم قانونی ای برای این نظارت دانشجویی و پاسخگویی اونا طراحی نشده؟ یعنی حضرات مشغله هاشون از رهبر بیشتره؟!
- اعتراض فراوان به مجلس
- اعتراض فراوان به رسانه ی ملی (که شخصا خیلی دلم خنک شد!)
- کماکان خط و نشان کشیدن برای فتنه گرها... و اینکه "به چه حقی برای مجلس دندان تیز کردید؟! شرط هم میذارید تازه!"
- جهاد اقتصادی
- (چند نفری هم) تحول دانشگاه و اسلامی شدن دانشگاه...
و باز هم تاکید میکنم که سر و تهِ حرفهای بچه ها "انتقاد" بود... بعضا اسم هم می آوردند...موافق نیستم با این کار...بارها رهبر ازمون خواسته ند تو ورود به "مصادیق" متخلف احتیاط کنیم؛ که اسم زید و عمرو سیاسی رو نبریم، عرضه داشته باشیم جریانها رو تحلیل کنیم... ولی دانشجوند دیگه! اونم از نوع تشکلباز!
چند تا نکته ی جالب حاشیه ای:
- دو نفر از شریفی ها –بعنوان نخبه، و نه تشکل خاصی- صحبت کردند. یکی مدال المپیاد شیمی داشت و یکی المپیاد فیزیک! و صحبتِ هردو هم تماما حولِ مقوله ی اقتصاد!
یکی از راه اندازی "قرارگاه اقتصادی بسیج" خبر داد و دیگری از راه اندازی "مرکز مطالعات اقتصادی شریف"(که فعال روی "نظام سلامت" و "بانکداری" کار میکنه) ...حرفهاشون سنجیده تر و بدیعتر از سایر دوستان بود. رهبر هم استقبال کردند و یادداشت. (و سربسته میگم، در هردومورد بعلاوه ی حرفهای پارسال علی روحانی، صلواتی نثار طرح رشد و حاجی فلاح...)
اصلا عجیب حرکتیه این "یادداشت کردن"های رهبرِ مملکت...حرفهای بچه دانشجوها را!
چندساله که منتظرم کسی راجع به این موج "تغییر رشته" نظر رهبر رو بپرسه، و نمی پرسند... فکر کنم نفسِ وجودِ این دو نفر با اون عنوان و این حرفها و دغدغهها، پیام کذا رو رسوند!
- یک نفر هم به عنوان دارنده ی مدال المپیاد ادبی صحبت کرد که حقوق بین الملل میخوند؛ تنها کسی بود که از روی یادداشت نخوند وفی البداهه صحبت کرد؛ جالبه که نه "شیکی"ِ حرفهای بقیه رو داشت و نه "هیجان انگیزی"شونو. ولی چقدر رهبر روی حرفهای ایشون تحلیل کرد! ایمان آوردم که آقا –برخلاف دوستان- عمق حرفها رو میبینه و نه ظاهر تسلط و لفاظیِ سخنران...اون خانم، از مهجوریت علوم انسانی نالید و از اینکه غرب هرچه داره از علوم انسانی داره و اینکه ما به دانش ترجمه ای هم نیاز داریم، و اگه دانش ترجمه ای روز دنیا رو در کنار دانش بومی داشته باشیم، اونوقت هر دانش آموخته ی علوم انسانیِ ما می تونه یه سفیرِ تفکراتِ انقلاب باشه در هرجای جهان! که رهبر کلی تأیید و تأکید کردند و توصیه کردند به مطالعه ی تاریخ رنسانس، برای فهمیدنِ این دغدغه ها...ولی تأکید هم کردند که ما با ترجمه مخالف نیستیم، با تقلید مخالفیم. با "همیشه شاگرد موندن" مشکل داریم، نه با شاگردی و آموختن... و توضیح دادند که استعمار سالها تلاش کرده و می کنه که دنیا رو از لحاظ علمی دومرتبه ای کنه... یعنی خودشون همواره دردرجه ی برتر باشند
یه اشاره ی خوب دیگه هم که این خانم کرد: چرا با وجود اینهمه سال تکیه ی اقتصادیمون به نفت و قراردادهای نفتی، هنوز رشته ی "حقوق نفت" نداریم تو دانشگاهها؟
- چیز دردناکی که مشهوده این که بچه ها دشمن شون رو هنوز هم سران فتنه و مشایی و مجلس میدونند. یک دهمِ این رجزهایی که مقابلِ اینها خواندند رو اگر مقابل آمریکا" می خوندن...
نمی فهمم چی به سر جنبش دانشجویی اومده که که نگاهشون اینقدر کوتاه و کم سو شده...دائما رهبر باید تذکر بده که دشمن اینا نیستند، استکبار جهانیست و باز اینها... فقط اون مخترعی که فرزند شهید بود، و چند جمله ای آخر همه صحبت کرد، تنها سخنرانِ دشمن شناس بود!
- یکی از بچه ها شاکی بود از اینکه چرا مسئولیتها را به ما نسل سومی ها نمیدن! ما خودمون باید بیایم بگیریم؛ رهبر پاسخ دادن که بله؛ خودتون باید اقدام کنید بگیرید. ولی به این معنا که صلاحیتش را ایجاد کنید در خودتون! صلاحیت علمی و عملی. و ظرفیتِ تنه زدن و تنه خوردن هم که طبیعیِ این فراینده داشته باشید...ولی هیچ استقبالی نکردند از این مطالبه ی بچه ها...گویی اصرار داشتند که اصل بر "خدمت کردن"ه و نه اینکه تو از الان مطلوبت این باشه که یه مسئولیتی گیرت بیاد!
- همون بنده ی خدا، یه انتقاد بدیع هم داشت : چرا ما یه شبکه هایی(ماهواره ای) نداریم که بیست و چهار ساعته به زبان انگلیسی و فرانسه، مبانی غرب رو زیر سوال ببره؟ چرا اجازه میدیم زمینِ این بازی فقط ایرانِ ما باشه و ما همه ش منفعل؟! –کلا از بی دردی و بیربطیِ صداوسیما به انقلاب زیاد نالیدند دوستان، که نالیدن هم داره
- نماینده ی بچه های اردهای جهادی هم نکته ی مغفولی رو بیان کرد: مناطق محروم، خط مقدمِ نامرئیِ جبهه ی فرهنگی انقلابند... واقعا فقط از این بچه ها برمیاد دیدن و درک کردن و تشخیص ِ این تهدیدها... و نه از بچه های تشکلبازِ تهران نشین! (که چیزی بیش از دعوای مشایی و خاتمی و لاریجانی نمیفهمند!)
- کسی هم (نماینده ی انجمن مستقل) از انفعال و ناکارآمدی سیاست خارجیِ ما درموضوع انقلابهای منطقه گفت. (که من هم کاملا باهاش موافق بودم! و دو سه ساله کلا زیاد غر میزنیم در این عرصه) ولی رهبر به شدت مخالفت کردند که : "خیر! من راضی م. کوتاهی نمیشه. ولی نمیشه که همه چی رو رسانه ای کرد" ...با این فرمایش رهبرم، بنده هم شخصا باید در مواضعم تجدیدنظر کنم!
- درمورد طرح تفکیک جنسیتی هم صحبتها شد؛ عمدتا در موافقت، و فقط نماینده ی تحکیم وحدت به مخالفت!
- یه نکته ی جالب: آقا درجریان اوضاع دوازده دانشجوی بوشهری بودند! ...
برخورد رهبر با تمامِ این انتقادها 1 چیز بود: خوبه که براتون مهمه، فکر می کنید، و بیان میکنید. من با بعضیهاش موافقم و با بعضیهاش مخالف. به همه شون رسیدگی میشه، بعضی کلی و بعضی بطور ویژه. اما اینطور نیست که هیچ کاری هم نشود! اینهایی که شما بهشون انتقاد دارد، یک کسانی بوده اند مثل خود شما، اما عرصه ی عمل با عرصه ی حرف و نظر خیلی فرق دارد. خیلی محدودیتها هست در اجرا. خب بله البته کم کاری هم هست
رهبر باز هم تأکید کردند که دشمن را یک جبهه ی منسجم ببینیم تا بتوانیم درست رفتارهاش را تحلیل کنیم و بفهمیم هرحرکتش چطور یک حلقه از این زنجیر است... و البته از عملکرد جریان دانشجویی در چنین جامعنگری ای، راضی نبودند. روسیاهیش برای ما...و بیشتر برای باعث و بانی های این کوتاه بینیِ دانشجوها(از هرطیف و جناحی...جمیعا سطحی بین شده ند دانشجوها)
ضمنا، رهبر باز هم دعوت کردند بچه هارا به "کارهای فکری و فرهنگی برنامه دار"...بلندمدت... و گفتند موقعیتی مثل پارسال و فتنه اسثتنائ است. قرار نیست همیشه همانطور ضربتی باشه کارهاتون
و اما اصل مطلب:
رهبر از "ثبات و استقامت" انقلاب ایران گفتند. که چیزی ست که باعث شده دنیا به ما بعنوان الگو نگاه کند(از خطبه ی نمازجمعه ی اسفند تا حالا تقریبا هربار دارند میگن اینو)
و بعد گفتند که اینو باید تو مقایسه ببینیم: انقلابهای دنیا، هیچکدام به این سرعت نتوانسته اند تثبیت شوند. انقلاب اسلامی ایران، یک استثنائ است در تاریخ
و بعد شروع کردند به تاریخ گفتن...مفصل...از انقلاب فرانسه...انقلاب کبیر و بعدیهاش...حتی روی بخاطرسپردنِ سالِ این انقلاب هم تأکید کردند! از اینکه با چه مشقتی شاهنشاهیشان منهدم شد و بعد طی 12 سال 3حکومت عوض کرد و بعد هم 60-70سال دوباره گرفتار سلطنت ناپلئون شد...
از انقلاب سودان...الجزایر... مصر و ناصر و انورسادات...لیبی...شوروی...
تاریخ گفتنهای رهبر رو خیلی دوست دارم. میگه تا یاد بگیریم...عین کلاس درس،
ولی یه جای تأسف هم داره: تاریخ میگن، با حداکثر جزئیاتی که وقت اجازه بده، درست به قاعده ی کسی که می دونه مخاطبش هیچوقت نخواهد رفت برای مطالعه ش...و لذا سعی میکنه چیزی از قلم نندازه...و حتی تصریح کردند این بار که چرا تاریخ نمی خونید بچه ها...
حتی رهبر، دعوتمان کردند، دعوت که نه، تکلیف کردند که شما تاریخ را، تاریخ انقلاب را در دانشگاهها مطرح کنید. بخوانید و برسانید به بقیه این را...
و کاش نگفته بودند این بند آخر را...که چه مایه ی شرمساری و روسیاهیست... توی همین دانشگاه فخیمه ی شریف دیده ام –با چشم خودم- دانشجویی را که تازه سال88 فهمید امام خمینی زنده نیست! ... دیدم دانشجویی را که ازش درمورد بنیصدر میپرسیدی، می گفت "نمیشناسم. از بچه های دانشکده ست؟!" ... و با یک واسطه شنیدم از دانشجوهایی (نه توی شریف) که فکر می کردند جنگ سال 68 شروع شده تا 8سال بعدش!!! ... دانشجوهایی که اسمی هم از بازرگان نشنیده اند...از منتظری...از طالقانی و ... چه انتظاری داریم؟! تمام دبیرستان بچه ها به ماراتن کنکور و المپیاد می گذرد (و "تاریخ" هم که نه توی کنکور می آید و نه المپیادش برگزار می شود!) دانشگاه هم که آنقدر موضوع برای کنجکاوی و وقت گذرانی ریخته که حتی بسیجی و حزب اللهیش هم اصلا به ذهنش نرسد که تورقی هم بکند این تاریخی را که این ملت به خونِ دل ساخته است... ما نمی گوییم؛ آن وقت "نسیم بیداری" تحریف شده اش را می گوید... وقتی ندانیم چه گوهری ست این که در دستمان است؛ وقتی چشم روی طول تاریخ و عرض جغرافیای جهان ببندیم و درخشش را نبینیم و نشان ندهیم، پر واضح است که دردی هم از ازدست دادنش نخواهیم داشت... و این طول و عرض را سالهاست که رهبر به تنهایی سعی می کند به ما نشان بدهد... تنهای تنها... هیچکس دیگری به فکر نیست...همه دنبال زید و عمرو سیاسی اند...سیاستِ منقطع از تاریخ...منقطع از ایدئولوژی، معلوم است که چیزی جز حب و بغض های صرفا احساسی و ابزار دستِ قدرت طلبها شدن ازش نخواهد ماند... آنچه بصیرت می دهد به انسان، به تصریح امیرالمومنین، تاریخ است ... چیزی که دغدغه ی حتی یکی از تشکلها هم نبود!
حرفها برعکس پارسال، هیجانی نبود...البته برای شخص من بمراتب هیجان انگیزتر از پارسال بود-ولی برای اغلب بچه ها نه...جز 1 بار، وسطش موقعیت تکبیرگفتن پیش نیومد...آخه آقا مأموریتهایی که باید رو محول کرده ند...حالا وقت آموزشه...
و حسن ختام قصه: دعای عجیب بزرگ رهبر: خدایا برپاییِ حکومتِ اسلامی را به ررأی العین ببینند!