|
می خواهم از بانویی بنویسم اما هر چه قلم بر صفحه کاغذم می لغزانم نمی توانم جمله ای بنویسم که بتواند توصیف وجودی باشد که سوره کوثر در شأن وی نازل شده است. و هرچه بیشتر به دانسته هایم از او رجوع می کنم دستم برای نوشتن ناتوان تر می شود. چگونه می شود؟ در وصف کسی نوشت که رسول اکرم درباره اش می فرماید: فاطمه پاره تن من است و چگونه می شود از او نوشت که همسر علی(ع) است؟ چگونه می شود از کسی نوشت که مادر حسن و حسین است؟ چگونه می شود از مادر زینب نوشت؟ چگونه می شود از فاطمه نوشت آن طور که حق مطلب ادا شود؟ از آن روزی که عطش حق شناسی در دل خدیجه افتاد و آن روزی که محمد امین در کوه ها با خدایش خلوت می کرد، یا شاید هم باید برگردیم به کمی قبل تر از این!زمانی که خداوند دست به کار خلقت بشر شد.زمانی که وجود مقدس حضرت زهرا در ملکوت آسمان ها و زمین جاری و ساری شد. زمانی که لطف خداوند شامل حال انسان شد و زهرا چشم عنایت به حال زار و نزار نوع بشر انداخت.چه بگویم؟!چگونه بنویسم؟! از مهری که از ازل به ریشه های حیات بشر افتاد و مادری دست های نوازشگرش را بر سر تشنگان محبت کشید و تکیه گاه بی پناهان وادی حیرانی شد و هنوز و تا همیشه مهر و محبتی بی دریغ را در رگ های حیات بشریت روان ساخته و قطره های اشک بی پناهی را به سرانگشت التفات از گونه ها برداشته. معنی مادر به تنهایی چگونه معنا می شود؟! اگر خُرد فرزندان محتاج و ضعیف نباشند؟!چگونه می شود از مادر گفت و فرزند نداشت؟!چگونه می شود از فرزند گفت و مادر نداشت؟! چگونه می شود دست مؤمنانی که در کشاکش روزگاران پر از درد و اندوه صدایش می زنند را نگیرد؟! چگونه می شود که از زهرا سخن گفت و به یاد مهر و محبت مادری نیفتاد؟! چگونه می شود از زهرا گفت و به یاد فرزند منتظَرش نیفتاد؟ به یاد دل پر درد مادر و فرزند نیفتاد؟...
قلم به دست گرفته از زهرا (س) بنویسم اما در برابر وسعتی از
معانی و عظمت قرار گرفته ام... و تنها این جمله دکتر شریعتی انگار می تواند حق
مطلب را ادا کند که « فاطمه فاطمه است »