در میان آثار حماسی دوران بازگشت منظومههایی چون حملهی حیدری باذل مشهدی، خداوندنامهی فتحعلیخان صبا، حملهی حیدری راجی کرمانی و اردیبهشتنامهی سروش اصفهانی از دیگر آثار حماسی دینی شناختهشدهترند. در این منظومهها شخصیتهای متعددی حضور دارند که دربارهی هر یک از آنان داستانهایی تاریخی و گاه اسطورهای روایت شده است. از شخصیتهای مهم دینی سلمان فارسی است که در همهی منظومههای یادشده حضوری قابل توجه دارد؛ بنابراین در این پژوهش سعی شده پس از ارائهی مقدمهای کوتاه دربارهی جایگاه او در ادب حماسی پیش از دوران بازگشت، داستانها و مفاهیم در پیوند با او در منظومههای یادشده طبقهبندی و معرّفی شود.
واژگان کلیدی: سلمان فارسی، حماسهی دینی، مکتب بازگشت، خداوندنامه، حملهی حیدری، اردیبهشتنامه.
۱. مقدمه
حماسه در سیر تحولی خود تعریفهای گوناگون و متعددی یافته است. بر اساس تعریفی کلی و خاص از شعر حماسی میتوان گفت که «شعر حماسی شعری است داستانی و روایی با زمینهی قهرمانی و صبغهی اساطیری، قومی و ملّی که حوادثی بیرون از حدود عادت درآن جریان دارد و یا به وقایع تاریخی میپردازد که به هیچ وجه ساخته و پرداختهی ذهن شاعر نیست.» (رستگار فسایی، 337:1380)
«اسطوره و درگیریهای حماسه به طور معمول پیامد رویارویی آدمی با جهان روزگار و پیرامون او، نیروهای ناشناختهی طبیعت و یا با مردمان و اقوام دیگر بوده است. انگیزههای درگیری حماسی در ناتوانی آدمی در مقابله با طبیعت، ستیزهای قومی، کوشش مردمان برای دفاع از موقعیت، حیثیت و بقای اجتماعی جستجو شده است.» (عبادیان، 27:1379)
در واقع حماسه روایتگر تلاش جمعی بشر درپیروزی بر جبر تاریخ و محیط و دستوپا زدنی است برای رسیدن به آرمانها و شکوهی فرازمانی. این شکوه و اسطورهپردازی گاه جنبهای کاملا ملّی و گاه جنبهای دینی و عقیدتی دارد و شاعر متناسب با هریک از این جنبهها میکوشد که از ابزاری متناسب شعر خود استفاده کند و شخصیتهایی خاص را در اثر خود جای دهد.
حماسههای درجهاول فارسی معمولاً آثاری هستند که جنبههای ملّی در آنها پررنگتر از جنبههای دینی است، هرچند در برخی حماسههای کهن این دو جنبه به یکدیگر آمیخته و عنصری جداناشدنی است. در کنار حماسههای ملّی نیز گونههایی دیگر چون حماسههای تاریخی و حماسههای مذهبی میتوان برشمرد که هر یک ویژگیها و عناصری خاص خود دارد. شاعرانِ حماسهها در آثار خود در پی ارائه و ترسیم اسطورههای تازه و یا روایت دیگرگون اسطورههای مشهور و شناخته شدهاند. خاستگاه متفاوت این شخصیتهای اسطورهای سبب شده که دو جریان اصلی اسطورهسازی در ادب فارسی شکل بگیرد: «نخست اسطورههای غنایی و دیگر اسطورههای قهرمانی و حماسی. این دو نوع اساطیر به دو نوع دیگر قابل تقسیم است: اساطیر سامی و اساطیر ایرانی. در میان اساطیر سامی تقسیمبندیهای دیگری میتوان کرد مثلاً اساطیر برخاسته از محیط اسلامی و یا اساطیری که از دورهی قبل از اسلام وجود داشته و از خصایص نژاد سامی است. حتی در میان اساطیر اسلامی نیز، تقسیمبندیهایی از نظر شیعی و سنی میتوان در نظر گرفت» (شفیعی کدکنی، 241:1385)
به سبب تفاوت ماهیتی این اسطورههاست که منظومههای ملّی از آنجا که بیشتر به اسطورههای نوع اول توجه دارند، جلوههای حماسی بیشتری دارند و منظومههای دینی به سبب حضور نسبی برخی جلوههای غنایی، فضایی آمیخته از حماسه و غنا را شکل میدهند؛ البته در حماسههای دینی دوران پیش از اسلام چون «ایاتکار زریران» و منظومهی آن به پارسی دری (سرودهی دقیقی) به سبب ماهیت متفاوت اثر، جنبهی حماسی اثر همچنان پررنگ است و جلوههای غنایی چندان به حماسه راه نیافته است.
از شگردهایی که شاعران حماسهسرای منظومههای دینی با بهرهجستن از آن میکوشند جلوههای غنایی اثر خود را بکاهند و آن را به حماسه نزدیک کنند، استفاده از شخصیتها و روایتهایی است که علاوه بر جلوهی دینی زمینهی ملّی نیز دارند و در کنار آن، در داستانهای مربوط به آن شخصیتها، روایتهای تاریخی با جلوههای خارقالعادهی داستانهای اسطورهای به هم آمیخته است.
از شاخصترینِ این شخصیتها در منظومههای شیعی، سلمان فارسی است که علاوه بر نژاد ایرانیاش و داشتن نام فارسی«روزبه» (در کنار نام سامی«سلمان»)، قابلیتهای فراوان برای حماسیشدن یافته است. شخصیت مرموز و کمشناختهشدهی او، وجود روایتهای متعدد و گاه خارقالعاده و فراتاریخی پیرامون زندگیاش بهویژه پیش از اسلام، زندگی طولانی و چندصدساله و همچنین تدبر، خردورزی و دانش او به امور فراطبیعی و حتی جادویی که گاه با «زال» درخور مقایسه است، سبب شده که در چارچوب حماسههای دینی حضوری مناسب بیابد، نکتهای که در سطرهای آینده به صورت کلی مورد بررسی و تحلیل قرار خواهد گرفت.
۲. سلمان فارسی در شعر حماسیِ پیش از مکتب بازگشت
در دورهی اوج حماسهسرایی (سبک خراسانی)، سلمان فارسی به دلایل آشکار و نهان در حماسهها حضور ندارد، شاید دلیل اصلی نامنرفتن از او، این مسئله باشد که برخی هنوز او را از مسببان سقوط امپراتوری ساسانی میدانند. این که فردوسی که متناسب با داستانها و بخشهای اثرش از شخصیتهایی دینی چون ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و رسول(ص) و علی(ع) سخن به میان میآورد، چرا در خلال روایتهای تاریخی شاهنامه از سلمان سخنی نگفته، پرسشی است که ذهن پژوهنده را تاحدودی مشغول میکند.
در شاهنامه، فردوسی در وصف دوران یزدگرد و لشکرکشی اعراب به ایران، از سعد وقاص به عنوان فرمانده سپاه مسلمانان بارها سخن به میان آورده؛ اما نشانهای مستقیم از سلمان در روایت او نمیتوان دید. این در حالی است که برخی متون مقدم بر شاهنامهی فردوسی چون تاریخ بلعمی که در زمان و محیطی نزدیک به او فراهم شده، از سهم سلمان در فتح ایران سخن رانده است: «...سعد فراز رسیذ با سپاه، نیمی مداین تهی یافت از مردم و خواسته، و آن نیمهی دیگر بر خویشتن حصار کرده بوذ و ایمن نشسته. سعد گفت چگونه کنیم؟ تدبیر کشتیکردن کردند. سلمان فارسی، رحمه الله، گفت: تا تو کشتی سازی، دوماه اندر بایذ بذین دو ماه، اندر مداین خاک نماند، همه تهی کنند.» (ترکی، 101:1387)
در آثار حماسی پس از فردوسی نیز چون گرشاسبنامه، کوشنامه، بانوگشسبنامه و بهمننامه از آنجا که مفاهیم حماسی و منشأ داستانها کاملاً ایرانی است، شخصیتهای سامی و اسلامی کاربرد چندانی ندارند. تنها در صفحاتی از بهمننامه (در حدود 400 بیت) شخصی به نام «سلمان بربری» حضوری پررنگ دارد، شخصیتی که با بانوگشسب میجنگد و در پایان زال او را میکشد؛ هرچند بر خلاف شباهت نام، نشان او کاملاً جدا از سلمان فارسی است:
چو سلمان پرمایهی بربری بیامد کمر بسته در کهتری
(ایرانشاه، 238:1370)
و کار او اینگونه پایان میپذیرد:
ز فتــراک بگشـاد پیچـان کمنـد در افکنـد و سلمان در آمد به بند
کشانش سوی لشکر خویش برد بــه دســت کسـان زواره سـپــرد
(همان،257)
این دوره، دوران آغاز حماسههای شیعی ادب پارسی نیز هست، تنها در خلال منظومهی علینامه سرودهی شاعری ربیع نام، به سال 482 است که نشانهای اندک از سلمان میتوان دید. این منظومهی 12000 بیتی که از درگذشت رسول(ص) آغاز میشود و شاعر در آن شیوهی فردوسی را درپیش گرفته، در ابیات ابتدایی به سرعت به دوران خلافت ابوبکر و عمر اشاره دارد، سپس از کشتهشدن عثمان میگوید و در ادامه بخش اعظم منظومه به روایت جنگهای حضرت امیر میپردازد.
در خلال این منظومه از دهها تن از صحابهی رسول(ص) و یاران امیر مؤمنان(ع) سخن به میان آمده؛ اما به سبب این که منظومه بیش از همه، روایت رویدادهای مربوط به خلافت امیر مؤمنان را دربر دارد و این که بنا به اذعان اغلب متون تاریخی سلمان در دوران خلافت عمر یا عثمان و یا نهایتاً در آغاز خلافت امیرمؤمنان به سال 36ق درگذشته است (نک. مهاجرانی، ۱۳۷۵: ۲۳۰-۲۲۹) سلمان و دیگر یارانی که پیش از خلافت امیر درگذشتهاند، چندان حضوری در منظومه ندارند. در این منظومه جدا از اهل بیت رسول (علیهم السلام) و فرزندان علی(ع)، حضور عایشه، طلحه، زبیر از سپاه جمل، عمرو عاص و معاویه در جنگ صفین و عمار و مالک اشتر و محمد ابن ابیبکر را از یاران علی میتوان دید.
دوبار اشاره به سلمان نیز در این منظومه، یکی در عنوانی است که کاتب برای بخشی از اثر انتخاب کرده و دیگر در توصیف بیعت مردم مدینه با علی (ع) دیده میشود، نکتهای که مؤیّد این است که بر اساس مأخذ شاعر، سلمان تا آغاز خلافت امیر یعنی حدود سال 36 در حیات بوده، نکتهای که در تاریخ بغداد (نک. یزدی، 108:1376)، سیر اعلام النبلاء اثر شمسالدین ذهبی، الکامل ابناثیر (نک. الهامی،321:1361) و مجمل التواریخ و القصص و حبیب السیر (نک. ترکی، 132:1387) نیز به آن اشاره شده است:
برفت اندر آن حال عمار پیر
چو مقداد و سلمان فرخ نژاد
به دیه عقیقه رسیدند زود
بد و نیک اهل مدینه چو باد
برِ مرتضی همچو پرتاب دیر
برفتند اندر قفایش چو باد
بگفتند با مرتضی آنچه بود
بگفتند چون بود با دین و داد
(ربیع، 10:1388)
در دورههای بعد شعر فارسی، بهندرت حماسهای دینی یافت میشود که در آن نشانهای از سلمان باشد. از نادر منظومههای حماسی نسبتاً کوتاهی که شاعری ناشناس آن را در حدود سدههای دهم و یازدهم سروده، رستمنامه یا داستان منظوم مسلمان شدن رستم به دست امام علی(ع) است. در این منظومه که اغراقهای مرسوم منظومههای شیعی سدههای نهم به بعد در آن به فراوانی دیده میشود و موضوع اصلی آن هم مؤید همین تحریفهاست، از میان صحابه جدا از ابوطالب، شاعر یک بار به سلمان اشاره کرده است.
براساس این منظومه رستم پهلوان ایرانی، به نمایندگی ایرانیان برای شناسایی سپاه اعراب، به سوی رسول(ص) میآید تا پس از آن به کمک ایرانیان با اعراب بجنگد. شاعر در آغاز داستان و در هنگام توصیف حرکت رستم به سمت رسول(ص) از ادب سلمان به صورت تلمیحی سخن میراند:
گـو پـیـلـتــن ســـاز رفــتـــن نـمـــود ســر پـهـلوانیـش بـر چـرخ سـود
در آن راه، ره دین و ایمان گرفت (؟) ادب از سلیمان[و] سلمان گـرفت
(ناشناس، 6:1387)
۳. سیمای اسطورهایتاریخی سلمان در منظومههای دوران بازگشت
سرایش منظومههای حماسی تاریخی و دینی از ویژگیهای اصلی شعر دوران بازگشت است که از اواخر دوران افشاری در ادب فارسی رواجی نیکو یافته و دوران اوج آن را در نیمهی اول عصر قجری بهویژه از زمان فتحعلیشاه تا دوران ناصری میتوان دید. سلمان فارسی از آنجا که از شخصیتهای اصلی در روایتهای تاریخی و حتی اسطورهای شیعی است، در شعر این دوره جایگاهی ویژه یافته، جلوهای که بیش از همه در چهار منظومهی خداوندنامهی فتحعلیخان صبا، حملهی حیدری باذل مشهدی، حملهی حیدری راجی کرمانی و اردیبهشتنامهی سروش اصفهانی دیده میشود. هرچند در منظومههای کماهمیت پایان این دوره چون باغ ارم اثر الهامی کرمنشاهی و شاهنامهی حقیقت از نعمتالله جیحون آبادی نیز نشانههایی از این شخصیت را میتوان دید.
الف. اسطورهی سلمان
- سلمان و شیر دشت ارژن
شخصیت سلمان در شعر دوران بازگشت، بیشتر زمینههای تاریخی دارد؛ اما بهندرت و در خلال برخی منظومهها ابیات و داستانهایی میتوان دید که عمدتاً مربوط به زندگی سلمان پیش از اسلامآوردن اوست؛ روایتهایی که بیش از این که سند تاریخی داشته باشند، نوعی افسانهپردازی نمادینند و نسبت به دیگر داستانهای تاریخی در پیوند با سلمان، در دورههای متأخر روایت شدهاند. پر تکرارترین این دسته داستانها، ماجرای سلمان و شیر دشت ارژنه است که به نظر میرسد از حدود سدهی هشتم وارد شعر فارسی شده باشد، چنان که نشانههای آن را بیش از همه در قصاید منقبتی اهلی شیرازی و برخی منظومههای مجعول منسوب به عطار نیشابوری (که احتمالا سروده شده در سدهی نهم هستند) میتوان دید، هرچند در میان آثار منثور قدمتی تا حدود سده ی ششم دارند.
از میان حماسهسرایان دوران قاجار، راجی کرمانی بیش از دیگران به این داستان علاقه نشان داده است. در خلال ابیات حیدرنامهی، در روایت چندصد بیتی راجی دربارهی سلمان آمده که روزی پس از اسلامآوردن سلمان، حضرت امیر(ع) ماجرای شیر دشت ارژن و رهاشدن او را به سلمان یادآوری میکند و به او این راز را آشکار میکند که کسی که در آن وضعیت سلمان را از شیر رهانده علی(ع) بوده است. گویا سلمان به سبب دیدن این ماجرا شروع به جستجوی حقیقیت میکند تا آن را در دین اسلام مییابد.
در خلال این روایت علی(ع) به سلمان میگوید تو پس از این که از دین زرتشت روی گرداندی به تنبیه برای هیزمآوردن به بیابان گسیل شدی و سپس امام، ماجرای شیر را که تنها سلمان میدانسته برای او روایت میکند:
برهنه سرو پای زار و نزار
سوی دشت ارجن فراز آمدی
همی هیمه کندی سه روز و سه شب
... در آن دشت یک چشمه بد تابناک
تو دین نیاکان خود کرده گم
نه روی و نه رایی به سوی خدای
نهادی سوی چشمه بیتاب روی
چو رخ سوی آن آبگه تافتی
سوی آب چون بر گشادی تو دست
برهنه سوی آب رفتی فراز
چو شستی سر و تن در آن چشمهسار
بناگه عیان شد یکی نره شیر
از آن بیم در آب گشتی نهان
زبانی پر از ذکر جان آفرین
چو آن شیر بر رختهای تو خفت
تو از بیم آن شیر در زیر آب
در آن دم تو را گشت بیمار دل
گشادی زبان را در آن ابتلا
چو خواندی خدا را به آن پنج تن
سواری عیان شد چو یزدان پاک
... خروشان بر آورد شمشیر تیز
به یک ضرب زد شیر را بر دو نیم
به هیزم کشی رفتی ای هوشیار
ز اندوه و غم در گداز آمدی
دلی پر زدرد و تنی پر ز تب
به ظلمت چو آب خضر در مغاک
به دین دگر بوده در اشتلم
خدایت در آن جای شد رهنمای
شدی در بیابان گرم آب جوی
سکندر ندید آنچه تو یافتی
پرستار یزدان شد آتشپرست
به روی تو بگشاد رخ بینیاز
جهانآفرین مر تو را گشت یار
هراسان از آن شیر شد چرخ پیر
دل از جان تهی گشت و تن از روان
گشادی به سوی جهان آفرین
به رخت تو جان آفرین گشت جفت
دو گیتی به نزدیک تو چون سراب
گشادی سوی پاک دادار دل
تو بیخود به نام علی علا
تو را یار شد خالق ذوالمنن
که از بیم او شد جهان در مغاک
برآورد از آن شیر نر رستخیز
تو را کرده فارغ دل از درد و بیم
(راجی، 90:1383)
این داستان را با اندکی تفاوت در نزهه القلوب حمدالله مستوفی و مقدم بر آن در عجایبالمخلوقات نوشتهی محمودبناحمد طوسی، در حدود اواسط سدهی ششم میتوان دید (نک. ترکی، 275:1387-274).
جدا از راجی، الهامی کرمانشاهی (1264-1325ق) شاعر اواخر عصر قاجار نیز در در مثنوی حماسی خود این داستان را این گونه به شعر در آورده است:
بدان گه که در بیشهی ارژنه
بدو بر یکی شیر نر حمله کرد
از آن پیش کاسیب میخواست دید
رها کردش از چنگ شیر دژم
فرو ماند سلمان، بدی یک تنه
تن پاک او را همیخواست خورد
رسیدش به فریاد و دادش شنید
به تن بیگزند و به دل بیالم
(همان،271 -272)
- سلمان و داستان غول مکه
یکی دیگر از داستانهای خارقالعاده که در پیوند با سلمان شکل گرفته، ماجرایی است که شاعر اواخر این عصر، نعمتالله جیحونآبادی متخلص به مجرم (1288-1338ق) در منظومهاش حقالحقایق یا شاهنامهی حقیقت روایت کرده است. در این منظومه علاوه بر اشارات پراکنده به سلمان، اینگونه سروده شده که غولی به مکه حمله میکند و حضرت امیر(ع) که کودکی بوده دو انگشت او را گره میزند، غول که از خلاصی خود عاجز میشود، شکایت به نزد رسول(ص) میبرد و رسول(ص) پس از تفحص دربارهی کودکی که دستان غول را بسته، در مییابد که او علی(ع) است. در خلال این داستان علی(ع) در حالی که بر دوش سلمان سوار است، توصیف میشود:
پس احمد به اصحاب آن سو شتافت
شدند متصل با صحابه چنان
علی بود بر دوش او همچو شید
به هرگونه کردند چاره نیافت
که سلمان در آن دم بیامد به خان
همان گاه عفریت، آن طفل دید...
(ترکی، 252:1387)
- سلمان و سیر حقیقت
توصیف ماجرای سیر سلمان برای رسیدن به حضرت رسول(ص)، از دیگر مفاهیم پرکاربرد در حماسههای دینی این عصر است، ماجرایی که در آن پیوندی بین تاریخ و اسطوره میتوان دید. از میان منظومههای این عصر در اثر باذل مشهدی این ماجرا با دقت و جزئیات بیشتری مطرح شده است. در حملهی حیدری از «سیر زندگی سلمان از زمان پرستش آیین زرتشتی و تمایل او به آیین مسیحیان و مخالفت با پدر و زندانیشدن و سپس فرار او به سمت شام» سخن رفته و شاعر کوشیده در سرودن این ابیات داستانهای مرسوم و عمدتاً با استناد اخبار شیعی را از سلوک سلمان به کار بندد که بعید نیست روایت او برداشتهای از روایت علامهی مجلسی از کتاب عین الحیات باشد.
بنابر روایت باذل، سلمان در حرکت خود به سمت حقیقت، مدتی را نزد راهب گذران میکند و پس از مرگ او پیران تازهای بر میگزیند، تا در موصل به خدمت راهبی دیگر راه یابد:
چو در شهر ایزد پرستان رسید
بیاموخت آداب طاعت ازو
بدینگونه بُد چند گه رهنما
توسل به دانای دیگر بجست
کمر بست در خدمتش چند سال
چه بگذاشت بر خشت او نیز سر
چنین کرد خدمت به هر رهبری
ز موصل از آن راهب هفتمی
به جان خدمت راهبی برگزید
به محراب توفیق آورد رو
چو بربست رخت او به دار فنا
که بیپیربودن نباشد درست
از وهم بیاموخت چندان کمال
بر دیگری شد به شهر دگر
ولی این یکی بعد از آن دیگری
که سلمان ازو یافت این خرمی...
(باذل، 34:1383)
طبق همین منظومه راهب موصل در زمان مرگ، سلمان را به سفر به سمت عربستان بر میانگیزاند و به او میگوید مکان رسول خاتم آن جاست و نشانهی رسالت میان دو کتف اوست:
میان دو کتفش بود بیگمان
چویابی به امرش نمایی قـیام
نشـانی زمهـر نبـوت نـشان
رسانی ز ما هم درود و سلام
(همان)
داستان سیر سلمان، در اثر سروش اصفهانی (ف.1285ق) نیز دیده میشود. در خلال روایت سروش که اندکی با روایت باذل اختلاف دارد، سلمان که پدرش او را در چاه محبوس کرده، به کمک مردی سپیدپوش رهایی مییابد و در کنار دیری فرود میآید، تصویری اسطورهای که در اثر باذل کمی باورپذیرتر ثبت شده است؛ به این صورت که زنجیرهای سلمان گسسته میشود و او میتواند از حبس بگریزد:
که ناگه شد آزاد مردی پدید
بدو گفت برخیز ای روزبه
گرفتش سپس دست آن خوش سرشت
خجسته رخ و جامه در بر سپید
رهانیدت ایزد ازین رنج مه
به پیش در دیری او را بهشت
(سروش، 1132:1339)
آموزش سلمان پیش دیگر راهبان در اردیبهشتنامه کلیتر و مکانها گاه متفاوت با حملهی حیدری، معرّفی شده؛ ولی کلیت آن با داستان باذل مشابه است. در اردیبهشت ، داستان هنگام فروختن سلمان به یهودی از منبعی کاملاً متفاوت با مأخذ باذل برداشته شده، در خلال این ابیات سروش داستانی خارقالعاده روایت میکند که طبق آن، صاحب سنگدل سلمان او را امر میکند که باید تودهی ریگی را که درخانه قرارا دارد، تا صبح از خانه خارج کند. سلمان بر آستان خداوند دعا میکند، پس از مناجات او بادی تند همهی سنگها را از آستان خانه پاک میسازد:
شب تیره سلمان رخشندههوش
چو بیتوش و بیچاره ماند و زبون
به جاه محمد به عزّ علی
همان گه برانگیخت بادی خدای
ز خانه برون ریگ بردی به دوش
بنالید کای داور رهنمون
که این رنج از جان من بگسلی
بپرداخت از ریگ یکسر سرای
(همان، 1135)
ب. شخصیت تاریخی سلمان
- پیوستن سلمان به حضرت رسول(ص)
طبق روایت باذل مشهدی، سلمان همراه کاروانیان به عربستان میآید و آنان او را به عنوان برده میفروشند، او بردهی مردی یهودی صاحب نخلستان است. طبق این روایت تاریخ آزادی سلمان و اسلامآوردن او قبل از سال دوم هجری اتفاق افتاده است. سلمان طبق گفتهی راهب برای شناخت رسول(ص) روزی خرمای صدقه و دیگر روز خرمای هدیه به نزد پیامبر(ص) میبرد و در روز سوم مهر نبوت را برشانهی ایشان مشاهده میکند، روایت باذل از آزادی سلمان به داستانی که از این رویداد در تاریخ گزیدهی حمدالله مستوفی (نک. مهاجرانی، 133:1375) آمده نزدیک است:
بروز دگر آمد از بهر آن
بپشت سر خانم انبیاء
نبی یافت کز چیست در دل امید
چو چشمش به مهر نبوت فتاد
نماندش ز شک و ز شبهه بنام
که مهر نبوت به بیند عیان
باستاد با صد هزاران رجا
ردا را ز دوش مبارک کشید
بشد بیتحاشی بر آن بوسه داد
بیاورد ایمان بصدق تمام
(باذل، 35:1383)
بر اساس این روایت منظوم، بهای آزادی سلمان کاشت 300 درخت نخل و 40 وقیه طلاست که به همت و دعای رسول(ص) فراهم میشود.
سروش اصفهانی نیز در اردیبهشتنامه اسلامآوردن سلمان را ذیل اتفاقات سال دوم هجرت به نظم در آورده است. طبق روایت او رسول(ص) و شش تن از صحابه وارد باغ خاتون صاحب سلمان میشوند و سلمان به شیوهای که راهب او را آموخته پیامبر(ص) را میشناسد. شرط و چگونگی آزادی سلمان نیز در پایان این منظومه تا حدودی متفاوت با حملهی حیدری است و چنین به نظر میرسد که سروش در نظم خود مستقیم ویا به واسطه به روایت شیخ صدوق در اکمال الدین (نک. مهاجرانی، 134:1375-133) نظر داشته است:
بدو گفت پیغمبر خوبکیش
که باشد محمد خریدار من
برفت و بگفت و بیامد شتاب
که خرما بن ار چارصد پر ز بار
دو صد زرد از آنها دو صد سرخ فام
که آسان بود آنچه او خواستست
سپس گفت با شیر پروردگار
علی هسته داد و پیمبر بکشت
پسین دانه را تا نکشته درست
چو از کار کشتن بپرداختند
شد آویخته خوشهی سرخ و زرد
شتابان برو گو به خاتون خویش
بیا باز گو تا چه راند سخن
که گفت این چنین مر مرا در جواب
دهندم فروشم تو را شاد خوار
بفرمود پیغمبر نیکنام
همانا بهای تو را کاستست
کجا هسته در باغ یابی بیار
خدا آب دادش زجوی بهشت
که آن دانهی پیش کشته برست
درختان همه سر برافراختند
نگر تا که داند چنین کارکرد
(سروش، 1137:1339-1136)
- ازدواج حضرت فاطمه(س) و امیرمؤمنان علی(ع)
جایگاه دیگر حضور سلمان در روایات تاریخی منظومهها، در خلال داستان ازدواج حضرت امیر(ع) و زهرا(س) رخ مینماید. از روایتی که در خداوندنامهی صبا، در اثنای توصیف ماجرای ازدواج حضرت امیر(ع) و حضرت فاطمه(س) میبینیم، برمیآید که زمان پیوستن سلمان به رسول(ص) پیش از جنگ بدر بوده است، این زمان در مأخذ اهل سنت معمولاً سال پنجم و در آستانهی نبرد خندق است. بر اساس روایت صبا، سلمان در این داستان واسطهی ازدواج آن دو بزگوار است:
... به ویژه همان پارسی پیر راد
بهین بندهی آن جهانبان پاک
سرایان بدان شیر آن پاک پیر
من آن بندهام کز زر پیش داد
کنون گاه باشد که از بندگی
به پیوند بانوی هر دو سرای
رخ شیر یزدان شد آزرمگین
که از راستی گشت تازی نهاد
جهان را خدواند سلمان پا ک
که ای یارمندم ز چنگال شیر
خریدیم نازادهای پاکزاد
کنم از دل و جان پرستندگی
به کاخ پیمبر یکی بر گرای
چنین پاسخ آراستش شرمگین...
(صبا، 224)
سروش اصفهانی نیز در اثنای توصیفش از عروسی آن دو بزرگوار، به جایگاه سلمان در ترتیبدادن اسباب و مراحل عروسی اشاره کرده، بنا بر روایت سروش، رسول(ص) درمهایی را که علی(ع) با فروختن زرهش فراهم آورده، به یاران میدهد تا مقدمات عروسی را مهیا سازند:
پس آن گه فرستادهی خوبکیش
بدود داد از درم نرخ طیب
بداد آنچه برجای ماند از درم
برفتند با هم به بازارگاه
بلال گران مایه را خواند پیش
که از بهر زهرا برد در حجیب
به سلمان و عمار هر دو به هم
به فرمودهی خواجهی نیکخواه
(سروش، 1141:1339)
- سلمان و جنگ بدر
در حملهی حیدری راجی کرمانی در خلال جنگ بدر و در هنگام خبریافتن رسول از خروج ابوسفیان از مکه، ایشان، یاران از جمله سلمان را برای مشورت به نزد خود فرا میخوانند، نکتهای که نشان میدهد راجی در منظومهی خود از منبعی استفاده کرده که تاریخ ورود سلمان به دین اسلام را پیش از جنگ بدر میداند:
بزرگان لشکر همه سربهسر
چو بوبکر صدیق و فاروق دین
چو سلمان و چون بوذر نیکرای
به یثرب زمین هر که بد زاهل دین
گشاده بر و تنگ بسته کمر
چو عثمان و چون طلحهی پیشبین
دگر نامداران گیتیگرای
رسیدند سوی رسول امین
(راجی، 195:1383)
این که راجی در اثر خود به چه منبعی نظر داشته، چندان مشخص نیست؛ ولی نشانههای حضور سلمان در جنگ بدر و احد را در کتابهای الاستیعاب اثر ابن عبدالبر قرطبی، الاصابه و تهذیب التهذیب عسقلانی، شرح نهج البلاغهی ابنِ ابیالحدید، بحارالانوار مجلسی، نفس الرحمان فی فضائل سلمان نوری و ... میتوان دید. (نک. یزدی، 22:1376)
سلمان در جنگ خندق
حضور سلمان در جنگ خندق مسئلهای است که تقریباً همهی پژوهشگران برآن اتفاق دارند؛ تا آنجا که حتی کلمان هوار نیز که معتقد است روایتهای موجود پیرامون سلمان اصالت تاریخی ندارند، حضور او را در جنگ خندق تأیید کرده است. (نک. ماسینیون، بی سال: 76-75) این مقبولیت سبب شده که در چهار منظومهی اصلی این دوره، نشانههایی شبیه به هم، از این داستان را بتوان دید.
در حملهی حیدری باذل مشهدی سلمان به عنوان از یاران صدیق رسول(ص)، در وقایع سال پنجم و در ماجرای جنگ احزاب حضور مییابد. توصیفهای باذل از این جنگ به نسبت دیگر شاعران همعصر او مفصلتر است. در خلال این جنگ پیامبر پس از باخبرشدن از مکر یهودیان، به مشورت با اصحاب مینشیند. عبداللهبناُبی میخواهد که جنگ را در بیرون شهر سامان دهند و در هنگام لازم به شهر پناه گیرند و کوه و شهر حائل آنان باشد. در این هنگام، سلمان پیشنهاد میدهد که برای قطع راههای نفوذ دشمن خندقی در نقاط مورد نفوذ، حفر کنند:
چنین گفت آنگاه سلمان به او
یکی رسم باشد به ایران دیار
گذارند رو سوی شهری به کین
نبینند در خویش چون آن مجال
نمایند بر گرد خود چون حصار
بخوانند خندق مر او را به نام
که خصم تو را باد ایزد عدو
که هرگه چنین لشگر بی شمار
که باشند کم اهل آن سرزمین
که آیند بیرون ز بهر قتال
زمین خالی از خاک مانند غار
نشینند و دارند پاسش تمام
(باذل، 97:1383)
توصیفی که باذل از حفر خندق میدهد جزئی و نسبتاً دقیق است. او در اثنای ابیات مربوط به مراحل حفر خندق، از کوشش و حضور سلمان نیز سخن میگوید، نکتهای که در بسیاری از مستندات تاریخی هم ثبت شده است:
شنیدم که سلمان خود آن نامدار نمودی برابر به ده مرد کار
(همان)
از آنجا که سندهای تاریخی در توصیف نظر مشورتی سلمان اختلاف چندانی ندارند، در دیگر منظومهها نیز جدا از شیوهی شاعرانگی متفاوت، مفهومی چون منظومهی باذل دیده میشود. صبا نیز در خلال رویدادهای سال پنجم هجرت، پیشنهاد سلمان را برای حفر خندق، اینگونه توصیف میکند:
که آن پارسی پیر فرخنده کیش
گرانمایه سلمان بسیاردان
که ای دادگر پادشاه شگرف
که در پارس آیین جنگاوران
که خواندش پیمبر ز پیوند خویش
چنین گفت با داور کاردان
به یثرب یکی کنده آرای ژرف
چنین است با جنگجو داوران
(صبا،269)
توصیف راجی کرمانی در حملهی حیدری نیز شبیه دیگر منظومههاست، البته راجی گویا از منبعی بهره جسته که به این داستان مشهور هم اشاره دارد که پس از پیشنهاد سلمان، جبرئیل بر رسول(ص) نازل میشود و نظر سلمان را تأیید میکند:
پیمبر در آن کار اندیشه کرد
که ناگاه از عرش روح الامین
که در کندن کنده در کار باش
پیمبر چو راز خدا را شنود
پی کندنِ کنده غم پیشه کرد
بیاورد پیغام جانآفرین
همآغوش با بخت بیدار باش
به سلمان بسی آفرین بر فزود
(راجی، 198:1383)
سروش در توصیف نقش سلمان در غزوهی خندق از او با لقب «آزاده مرد» سخن میگوید، توصیف او از این بخش نبرد خندق با اندکی تفاوت در شمارهی سپاهیان، بدینگونه است:
سپردند کوه و بریدند دشت
پی مصلحت پیروان را بخواند
همه هفتصد مرد جنگی بدند
چنین گفت سلمان که با ده هزار
بفرمود مهتر چه بایست کرد
به پیش دژ وآن سپاه شگرف
پی این که یکسو فتد کارزار
به ایران زمین چون نهادند روی
چنین نیز کردیم ما بیدرنگ
چو زآهنگشان مهتر آگاه گشت
از این در سخن آنچه شاید براند
که در جنگ دشمن درنگی بدند
برابرشدن این نه کاری است خوار
به پاسخ چنین گفت آزاده مرد
یکی کنده باید فرو برد ژرف
سوی ما نتازد ز هر سو سوار
به ما لشگر گشن و پرخاشجوی
که با دشمن افتد به یک سوی جنگ
(سروش، 1211:1339)
نکتهی قابل تأمل این که، از میان حماسههای موجود برخی با جزئیات بیشتری این نبرد را توصیف کردهاند که در این میان گاه اختلافهایی اندک رخ مینماید؛ برای مثال باذل مشهدی در حملهی حیدری، یاران رسول(ص) را سه هزار نفر ذکر کرده، تعدادی که با دیگر متون تاریخی چون «تاریخ گزیدهی» حمدالله مستوفی نیز سازگار است(نک. ترکی، 74:1387)؛ در حالی که سروش تعداد آنان را هفتصد تن دانسته، اختلافی که از بهره بردن شاعران دو منظومه از منبعهای متفاوت خبر میدهد؛ مگر این که سروش دانسته، برای بالا بردن زمینههای حماسی اثر خود، روایت تاریخی را مورد تحریف قرارداده باشد.
پس از غزوهی خندق نیز، راجی از سلمان در جایگاه محرم خانهی اهل بیت رسول(ص) سخن به میان میآورد و آن در جایگاهی است که فاطمه(س)، سلمان را به همراهی امام حسن(ع) برای پیغامبردن به نزد رسول(ص) میفرستد:
به سلمان بفرمود تا با حسن
ز من بر به سوی پیمبر پیام
برو سوی پیغمبر ذوالمنن
که ای از تو کونین را انتظام ...
(راجی، 232:1383)
- سلمان و نبرد خیبر
باذل در توصیف نبرد خیبر از سلمان به عنوان واسطهی ابلاغ پیام رسول(ص)، به علی(ع) و فراخواندن او به محضر پیامبر سخن میگوید. در اثنای این داستان، اینگونه روایت شده که پیامبر(ص) پس از بازگشت همراه با شکست دیگر اصحاب از فتح خیبر، قصد میکند یکی دیگر از صحابه را به میدان بفرستد، سعد وقاص و پس از او برخی دیگر از یاران از حضرت رخصت میدان میطلبند ولی ایشان پس از مخالفت، علی را به پیشگاه میخواند و لوا را به او میسپرد:
... به سلمان بفرمود آن شهریار
ز بس ذوق سلمان همان دم چو باد
که ای شیر فیروز جنگ خدا
کنون جنگ را تن برآرا چو شیر
که بشتاب او را به نزد من آر
به نزد علی رفت آن مژده داد
تو بودی مراد از حدیث لوا
که خواندت برِ خود بشیر و نذیر
(باذل، 149:1383)
باذل در ادامه، روایت میکند که از آنجا که علی بیمار است و درد چشم دارد، سلمان او را برای رفتن به محضر رسول یاری و همراهی میکند:
روان شد به درگاه عرش اشتباه
ولی داشت چون چشم اقدس رمد
گذشتش ز عرشش سر و عزّ و جاه
به کف تکیه بر دوش سلمان بزد
(همان)
هرچند برخی ناصبیان از دیرباز سعی کردهاند، ماجرای خیبر و نقش علی(ع) را در آن نفی کنند و آن را برساختهی غالیان و منقبتیان بدانند، این ماجرا به اندازهای در زمان خود فراگیر بوده که چنان که صاحب«النقض» به استشهاد میآورد، حتی حسان بن ثابت شاعر خاص رسول(ص) نیز آن را به شعر درآورده، آنجا که از درد چشم علی(ع) سخن می گوید و این که حضرت رسول(ص) با آب دهان خود، چشم علی(ع)را بهبود بخشیدند و گفتند به زودی لوا را به دست کسی خواهم داد که محب رسول است، خدا او را دوست دارد و او خدا را دوست دارد... :
و کان علی أرمد العین یبتغی
سقاه رسول الله منه بتفله
و قال سأعطی الرّایه الیوم صارما
یحبّ الاله و الاله یحبّه
فأصفی به دون البریه کلّها علیاً
دواءاً فلمّا لم یحسّ مداویا
فبورک مرقیاً و بورک راقیا
کمیا محبّاً للرّسول موالیا
به یفتح الله الحصون الاوابیا
وسمّاهُ الوزیر المؤاخیا
(قزوینی، 37:1358)
- سلمان، محرم اسرار رسول(ص)
در خلال ابیات منظومههای حماسی قاجار، گاه به طور پرا کنده ابیاتی دیده میشود که در آن سلمان به عنوان یار صدیق و محرم خاندان رسول(ص)، روایتها و یا رویدادهایی را بیان میکند؛ مثلاً سروش در اردیبهشت نامه چگونگی معراج رسول(ص) را از زبان سلمان توصیف کرده است:
چنین گفت سلمان پا کیزهرای
که چون در سپهر نخستین رسید
شنیده خود از خواجهی رهنمای
در آن جا یکی کاخ سیمین بدید...
(سروش، 1073:1339)
صبا نیز در آخرین ابیات حضور سلمان در منظومهی خود، حدیثی را به استناد شیخ طوسی از زبان سلمان دربارهی عیادت او از رسول(ص) روایت میکند. خلاصهی روایت این است که سلمان در آخرین روزهای حیات پیامبر(ص)، به دیدار او میرود و از بیماری او جویا میشود، قصد ترک محضر آن بزرگوار را دارد که رسول(ص) به او میگوید: «بمان، میخواهم تو را بر امری شاهد بگیرم». پس از این زهرا(س)، علی(ع)، حسنین(ع) و برخی از نزدی کان رسول(ص) وارد میشوند و پیامبر از فضل علی(ع) سخن میگوید:
گزارشگر راز دین بی فسوس
چنین رانده بر راستی داستان
کزآن پارسی پیر فرخنده دم
چنین گفت کاندم که گردون به درد
تن آن خداوند چون آفتاب
... پژوهنده گشتم ز تیمار تنش
چو دیدم ستوه آسمان شکوه
لبم گرچه خندان سخنگو به برش
... چو لختی نشستم به پا خواستم
بفرمود بنشین، نشستم به پای
بگفتا به کاریت خواهم گواه
همان پیر فرخنده دانای طوس
زگفتار سلمان سر راستان
تبارش ز فرماندهان عجم
همی داشت از درد احمد نورد
به تب اندرو جان کیهان به تاب
شنیدم سپاس خدای از سخنش
به تن اندرم جان ز دردش ستوه
ولی دل پر از درد دارای عرش
به دل رای رفتن برآراستم
به فرمان برِ پاک فرّ خدای
که آن را گواهنده ماهی و ماه...
(صبا، 348-349)
- سلمان در ماجرای بیعت پس از رسول(ص)
آخرین جایگاه حضور سلمان در منظومههای حماسی عصر قاجار، پس از درگذشت رسول(ص) و در خلال مخالفت با خلافت ابوبکر مطرح میشود. در حملهی حیدری، باذل در توصیف مجلسی که در آن، ابوبکر به پیشنهاد عمر سعی دارد، از ابوذر و سلمان بیعت بستاند، با اشاره به سخنانی که پیامبر در فضیلت علی گفته، عمر را مأیوس میکند:
چنین گفت سلمان بان نامور
از آن روز بد کرده بودم سؤال
مرا دار معذور از این گفتگو
عمر گفت اگر زان سؤال و جواب
چنین گفت سلمان که یک روز من
که گر از جفاکاری آسمان
بفرمای با که کنیم اقتدا
بفرمود سید که نبود روا
که من خود ز خدام خیرالبشر
جوابش بمن داد آن بیهمال
که هرگز نگردم ز فرمان او
شوند آگه این قوم باشد صواب
بپرسیدم از سرور انجمن
پس از تو بمانیم ما در جهان
که باشند راضی رسول خدا
پس از من کسی جز علی اقتدا...
(باذل، 270:1383)
مخالفت سلمان با خلافت ابوبکر و جملهی منسوب به سلمان که گفت: « کردید و نکردید»، ماجرایی است که در بسیاری از متون تاریخی و رجالی شیعی و سنی دیده میشود؛ به همین سبب در این مقال به ابیات باذل مشهدی بسته میکنیم. (ر.ک.مهاجرانی، 182:1375-178) و (ترکی، 97:1387-94) و (ماسینیون، بیسال:100-104) و (الهامی، 129:1361-125) و (عاملی، 75:1370-74) و (یزدی، 72:1376-69).
۴. سلمان شیرازی
نکتهی پایانی دربارهی سلمان این که در شعر فارسی بهویژه در مکتب بازگشت، معمولاً سلمان را برخاسته از دیار فارس معرّفی میکنند. این نکته که از منظر تاریخی از استناد کمتری برخوردار است، در قصاید مدحی این دوره فراگیر است. در میان حماسههای دوران بازگشت هم، بنا بر روایت راجی در حملهی حیدری سلمان اهل شیراز بوده، انتسابی که در خلال ابیاتی که او در فضیلت سلمان سروده، مطرح میشود:
که سلمان که بودی سر راستان
... به گنج نهانی زبانش کلید
به دانشوری همچو او کس نبود
چنین گفت کز اهل بیت من است
زهی فارس فرخنده ایران زمین
تو ای فارس زین مژده بر خود بناز
یکی گوهر از خاکت آمد پدید
چو آن گوهر از خاک پاک تو رست
سزد گر کنی فخر بر روزگار
ترا پایه از آسمان برتر است
سزد گر برآیی به بالای عرش شود
به روح و ملک همنشینی کنی
که گنجی که او مخزن راز بود
که دانش بدو بود همداستان
ز سیمایش راز نهانی پدید
پیمبر مرا او را به دانش ستود
چو ایشان به من یکدل و یکتن است
که خواند پیمبر بر او آفرین
که پیدا شد از خاک پاک تو راز
که گوهر فروشش نخستین خرید
از این جوهری هر چه میخواست جست
که وصف تو خواند همی کردگار
که مدحتگرت پاک پیغمبر است
خاک پای تو بر عرش فرش
در آنجا خداوند بینی کنی
نهان بود و در خاک شیراز بود...
(راجی، 86:1383)
منسوبدانستن سلمان به شیراز، بیش از همه به سبب روایتی است که شیخ صدوق در اکمالالدین در گفتگوی سلمان و حضرت امیر مطرح کرده، آنجا که سلمان خود را با لقب «مردی از شیراز» معرّفی میکند: «...انا کنت رجلا من اهل شیراز من ابناءالدهاقین» (مفید، 281:1381)
۵. نتیجهگیری
سلمان فارسی در مقایسه با دیگر یاران رسول(ص) و علی(ع)، در ادب فارسی جلوهای حماسیتر یافته، نکتهای که بیش از همه برآمده از تعدد، تنوع و ابهامی است که در روایتهای پیرامون شخصیت او وجود دارد. هرچند در منظومههای حماسی پیش از سدهی دوازدهم، چندان جلوهای از این شخصیت دینی دیده نمیشود، در مکتب بازگشت و معاصر با سلسلههای افشاریه، زندیه و قاجاریه به سبب رشد زمینههای حماسهسرایی دینی و همچنین رونقیافتن داستانها و روایت های شفاهی در تودهی مردم به موازات نقلهای کتبی گاه متفاوت، حضور او را در دو ساخت اصلی اسطورهای و تاریخی در منظومهها میتوان دید.
داستانهای تاریخی رایج دربارهی سلمان، در منظومههایی چون «حیدرنامهی» باذل مشهدی و راجی کرمانی، «خداوندنامهی» صبا و «اردیبهشتنامهی» سروش بیش از مفاهیم اسطورهای است؛ به همین سبب به استثنای اثر راجی، روایتهای موجود در هریک از این منظومهها با هم نقاط مشترک فراوانی دارد؛ بااینحال، شیوهی بیان و شاعرانگی متفاوت شاعران و علاوه بر آن، منابع مختلفی که شاعران در سرودن اشعار خود بهآنها مراجعه کردهاند، سبب شده سیمایی متکثر در پیوند با سلمان فارسی شکل بگیرد، نکتهای که نشان دهندهی پویایی همیشگی این شخصیت در قلمرو شعر فارسی است.
منابع:
1. اسدی طوسی (1354). گرشاسبنامه. به اهتمام حبیب یغمایی. تهران: طهوری.
2. ایرانشاه بن ابی الخیر (1377). کوشنامه. به کوشش جلال متینی. تهران: علمی.
3. ایرانشاه بن ابیالخیر (1370). بهمننامه. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
4. باذل مشهدی، میرزا محمد (1383). کلیات حملهی حیدری. چاپ هشتم. بیجا: اسلام.
5. ترکی، محمدرضا (1387). پارسای پارسی. تهران: علمی و فرهنگی.
6. راجی کرمانی، ملابمانعلی (1383). حملهی حیدری. به تصحیح محمود مدبری و یحیی طالبیان. کرمان: دانشگاه شهید باهنر.
7. ربیع،؟ (1388). علینامه. به کوشش محمود امیدسالار و با مقدمهی محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: میراث مکتوب و موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
8. رستگار فسایی، منصور (1380). انواع شعر فارسی. شیراز: نوید.
9. سروش اصفهانی، میرزا محمدعلی (1339). دیوان. به اهتمام محمد جعفر محجوب. تهران: امیرکبیر.
10. شفیعی کدکنی، محمدرضا (1385). صورخیال درشعرفارسی. تهران: آگه.
11. صفا، ذبیح الله (1333). تاریخ حماسهسرایی در ایران. تهران: امیرکبیر.
12. صفا، فتحعلی خان (بیسال). خداوندنامه. نسخهی مرکز اسناد و کتابخانهی ملّی به شمارهی ثبت 813921.
13. عاملی، جعفر مرتضی (1370). سلمان فارسی. ترجمهی محمد سپهری. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
14. عبادیان، محمود (1379). انواع ادبی. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.
15. فردوسی، ابوالقاسم (1384). شاهنامه. براساس چاپ مسکو، به کوشش سعید حمیدیان. تهران: قطره.
16. قزوینی رازی، عبدالجللی (1358). بعض النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض. به کوشش سید جلالالدین محدث ارموی. تهران: انجمن آثار ملّی.
17. ماسینیون، لویی (بی سال). سلمان پارسی. برگردان علی علوی. بیجا: بینشر.
18. مفید، داور (1381). تذکرهی مرآت الفصاحه. شیراز: نوید.
19. مهاجرانی، سیدعطاءالله (1375). بررسی سیر زندگی و حکمت و حکومت سلمان فارسی. تهران: اطلاعات.
20. نویسندهی ناشناس (1382). بانوگشسبنامه. به کوشش روحانگیز کراچی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
21. نویسندهی ناشناس(1387). رستمنامه. به کوشش سجاد آیدنلو. تهران: میراث مکتوب.
22. الهامی، داوود (1361). سلمان نخستین مسلمان ایرانی. تهران: مفید.
23. یزدی، حسین(1376). سلمان فارسی. بیجا: مؤسسهی فرهنگ و دانش.
24. [شمسالدین محمد کوسج]. (1384). برزونامه. به کوشش دکتر علی محمدی. همدان: دانشگاه همدان.
منبع: فصلنامه فارس شناخت