لطفا
خودتان را معرفی کنید.
قاسم
صرافان هستم. دی ماه سال 55 در شهر آبادان متولد شدم و تا 4 سالگی یعنی شروع جنگ آنجا
زندگی کردم، ولی از آن سال به بعد به شهر پدری یعنی کازرون مهاجرت کردیم؛ البته در
شناسنامهام محل تولد کازرون است و تقدیر هم چنین بود که اهل آنجا باشم و با خواندن
شعرهای نصرالله مردانی در کتابهای درسی کلی افتخار کنم و از اینکه خانواده آقای هاشمی
در کتاب تعلیمات اجتماعی از کازرون به نیشابور سفر کردند کلی ذوق کنم. تحصیلات ابتدایی،
راهنمایی و متوسطه را در کازرون سپری کردم. بعد از آن به واسطه قبولی در رشته مهندسی
کامپیوتر دانشگاه اصفهان به این شهر آمدم و برای 15 سال یعنی تا سال 90 مهمان گنبدهای
فیروزهای و گردشگر کنارههای زنده رود بودم. کارشناسی ارشد را هم در همان رشته و دانشگاه
گذراندم و پس از اتمام تحصیلات، به عنوان عضو هیئت علمی مشغول تدریس در دانشگاه شدم.
الان هم که یک سالی است ساکن تهرانم و در خدمت شما.
جرقه
و ذوق شعری شما از چه زمانی زده شد و گل کرد؟
خدا
رحمت کند پدر بزرگم را، طبع شعر داشت و این ویژگی را همراه اسمش برایم به ارث گذاشت.
در دوره راهنمایی، زمانی که نوجوانی 13 - 14 ساله بودم متوجه شدم که میتوانم با رعایت
وزن و قافیه شعر بسرایم. البته در ابتدا بیشتر اشعار بزرگان را دستکاری میکردم و با
تغییر کلمات آنها را تبدیل به شعر طنز میکردم که با استقبال زیاد بچههای کلاس روبرو
میشد و یا در دورهی دبیرستان به دلیل اقتضائات سنی و شیطنتهای خاص این دوره، بعضی
از مواقع که از کلاس درس اخراج میشدم، شعر وسیلهای میشد برای بدست آوردن دل معلمها
و ورود دوباره به کلاس. خاطرم هست در این دوره یکبار از کلاس درس ادبیات اخراج شدم
و با سرودن یک شعر در توجیه شیطنتهایم و تقدیم آن به همراه یک شاخه گل به دبیر ادبیات،
مجوز ورود به کلاس را گرفتم. دو بیت ابتدایی
از آن شعر که اگر اشتباه نکنم این بود:
از جوانی
همچو من کردار پیران برنیاید/ آنچه از یک شعله برخیزد، ز خاکستر نیاید
نیست
خاموشی سزاوار چو من آتشفشانی/ مردهام گر آتش سوزندهام از سر نیاید ...
دبیر
ادبیات از این شعر بسیار استقبال کرد و تقریبا یک ساعت از وقت کلاس را به شرح و تفسیر
این شعر اختصاص داد.
همانطور
که عرض کردم بنده در دورهی راهنمایی متوجهی طبع شعری خود شدم، ولی جرقهی اصلی آن
در این دوره برگزاری بزرگداشت هزارهی فردوسی در سال 69 یا 70 و پخش مرتب برنامههایی
با موضوع شعر و شاهنامه از طریق صدا و سیما بود که انگیزه سرایش شعر را در من مضاعف
کرد. بعد از آن هم مجذوب زبان شعری اخوان ثالث شدم و شاید به همین دلیل هم اکنون هم رگههای حماسی در شعرهای
من از بقیه جنبهها بارزتر است.
در دورهی
تحصیلات شما در مقطع متوسطه علاوه بر فردوسی و ... آیا فرد دیگری مانند معلم، دوست،
اقوام، آشنایان و ... در شکوفایی طبع شعری شما مؤثر
بودند یا خیر؟
آنروزها
مصاحبت با دوستان شاعری نظیر آقای حسین رضوی فرد، جمال اژدری کازرونی و مرتضی دهقانی
که با ساعات متمادی شعرخوانی و سخن از شعر همراه بود،تاثیر غیر قابل انکاری در رشد
اطلاعات ادبی من داشت.
آیا
در دانشگاه هم نشست ادبی داشتید؟
در دانشگاه
فعالیتهای ادبی متعددی وجود داشت، ولی در این
دوره من از نظر درونی به یک نقطه خاص رسیده بودم و احساس میکردم که در این برهه،معرفت،
معلومات و پختگی اندیشه ام، جوابگوی سرایش شعر با مضامین متعالی نیست. بدون تعارف
با خودم، پی بردم با آن اطلاعات و معلومات نمیتوانم مضامین و تصاویر را آنگونه با
احساس و زبان به هم پیوند بزنم کهشعرم تبدیل به اثری روشن، قوی و امیدبخشود. به همین
دلیل تصمیم گرفتم مدت زمانی را در سکوت بگذرانم و بیشتر مطالعه کنم و در کنار آن نگاه
عاشقانهام را به عالم هستی تقویت کنم.
آیا
شما فقط در زمینهی شعر آئینی کار میکنید؟
خیر.
در کنار شعر آئینی، تعدادی شعر آزاد و اجتماعی هم دارم که در مجموعه جداگانهای در
دست چاپ است.
آیا
دلیلی بوده است که اشعار کتابهای از آهو تا کبوتر و مولای گندمگون را در زمینهی مذهبی
سرودهاید؟
به نظرم
رکن اصلی هر هنری خصوصا شعر، عشق است و غزلهای ماندگار همه حاصل جوشش دل شاعرانعاشقند. من هم در تلاش و جستجو برای یافتن این گم شده راهی شدم
و حاصل سفرم رسیدن به شهری بود پشت دریا که بر دروازهاش نوشته بودند:
سعدی
اگر عاشقی کنی و جوانی / عشق محمد(ص) بس است
و آل محمد(ص)
برای
سرودن شعر راجع به اهل بیت، شاعر باید معارف را در ذهن و قلب خود عمق ببخشد که لازمهی
آن در کنار مطالعهی قرآن، تفسیر آیات و روایات و شیوه زندگی اهل بیت، زندگی کردن در
مسیر مورد نظر آنهاست ،است. به قول حکیمان : اگر عاشق رنگ و بوی معشوق نگیرد که عاشق
نیست. صد البته شاعر با خطیب، عالم و دانشمند متفاوت است و نباید فقط در حوزهی اندیشه
توانمند باشد بلکه باید بتواند اندیشه خود را در قالب احساس نیز به خوبی بیان کند به
همین دلیل به نظرم کسی میتواند شعر خوبی در مدح اهل بیت بسراید که در عمق وجود خویش انس و قرابتی با این انوار مقدسه
برقرار کرده باشد.
نمیگویم
از برگزیده شدن هر دو مجموعه شعرم در جایزه کتاب فصل سیزدهم و بیستم و یا برگزیده شدن
مجموعه از آهو تا کبوتر در جشنواره گام اول – آنهم بین 700 کتاب شعر دیگر- خوشحال نیستم،
ولی آن چیزی که واقعا برایم ارزشمند است، اشکی است که میشنوم در چشم بسیاری از خوانندگان
این شعرها حلقه میزند.
بیشترین
تأثیر را از بین شعرای معاصر از چه کسی پذیرفتید و بیشتر آثار چه کسانی را مطالعه میکنید
و یا مطالعه کردهاید؟
از شعرای
قدیمی به حافظ و مولانا علاقه ای ویژه دارم و از شعرای معاصر با سهراب سپهری و حال
و هوای آثارش ارتباط حسی فوق العادهای برقرار میکنم و از شعرای جوانتر کارهای فاضل
نظری را بیشتر میپسندم.
هر کسی اشعار حضرتعالی را مطالعه میکند به یک ویژگی از کارهای شما پی میبرد و آن استفاده از تلمیحات گسترده است. این مطلع بودن از تاریخ زلال اسلام و انعکاس آنها در شعرهای شما از کجا سرچشمه میگیرد؟
البته
این لطف شماست ولی همین سرسوزن ذوقی که میفرمایید شاید بی ارتباط با علاقه من به مطالعه
متون مختلف ادبی و تاریخی وهمچنین آیات و احادیث نباشد.
به دلایلی
که در عرایض قبلی خدمتتان عرض کردم با ورود به دانشگاه سرودن شعر را موقتا تعطیل کردم
و در این دوره سعی کردم بیشتر به مطالعه و تفکر بپردازم و در جلسات علمی که در داخل
و یا خارج دانشگاه تشکیل میشد شرکت کنم تا بر میزان و عمق اطلاعات و معلومات خود بیفزایم.
به عنوان
مثال یکی از کتابهایی که در آشنایی من با تاریخ اسلام و زندگینامه ائمه اطهار کمک
شایانی کرد و این کتاب را با تشنگی خاص چندین بار در دورهی دانشگاه مورد مطالعه قرار
دادم،منتهی الآمال بود که شامل سیره و روش زندگی اهل بیت بود. خاطرم هست در آن دوره
در فاصلهی زمانی بعد از صرف ناهار تا شروع کلاس های بعداز ظهر به کتابخانه ادبیات
دانشگاه میرفتم و پس از دریافت کتاب، آن را به دقت و اشتیاقی خاص مورد مطالعه قرار
میدادم؛ چرا که در این کتاب زندگینامه تقریبا کاملی از اهل بیت به قلم دلنشین و منحصربفرد
شیخ عباس قمی آمده که وجود تشنه مرا از معرفت و نورانیت یاد و کلام اهل بیت سیراب میکرد.
به شنیدن قرآن خصوصا تلاوت های اساتید مصری
علاقه زیادی داشتم و با تفسیر المیزان علامه طباطبائی انس فراوانی داشتم . دیوان حافظ
و مثنوی معنوی را زیاد میخوانم و شاید همه این موارد باعث میشود که هنگام سرودن شعر
خودآگاه و ناخودآگاه رد پای این علاقهمندیها بصورت تلمیح و تضمین در آثارم دیده شود.
البته
جا دارد اینجا از استاد عزیز اهل دلم شیخ حسن صدیقین اصفهانی نیز یادی کنم که محتوا
و حال وهوای بسیاری از این اشعار مدیون سالها نشستن پای سخنان او و خوشه چینی از خرمن
معرفت آن بزرگوار است.
چطور
شد که شما دوباره به سرایش شعر پرداختید؟
یادش
بخیر سال 80 بود سالی که به نام مولا علی نام گذاری شده بود. همان سال - به اشاره اهل
دلی - به مناسبت ازدواج حضرت فاطمه (س) و امیرالمومنین (ع) که شب اول ذی الحجه است،
شعری سرودم که به عنایت خاصه حضرت زهرا(س) شروعی دوباره شد بر شاعریم.
این
شعر به اسم دو دریا در کتاب از آهو تا کبوتر به چاپ رسیده است که گزیدهای از آن را
از نظرتان میگذرانیم:
چشم
ستاره غرق تماشا بود/ آن شب که در نگاه دو دریا بود
وقتی
امیر خاک سخن میگفت/ شرم نگاه یاس چه زیبا بود
...
ما را
به سیر عاشقی خدا بردند/ آنان که زلفشان شب اسرا بود
دل را
به دست مهر علی دادم / چشمم به ماه صورت زهرا بود
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم
با سلام
قریب به ۱۶سال در شهر کازرون عمرم رو سپری کردم ،اما در تمام این مدت از حضور جناب آقای صرافان و امثال این بزرگوار بی اطلاع بودم اما امروز که فهمیدم این شاعر با اخلاص و دل باخته اهل بیت علیهم السلام از اهالی شهر کازرون بوده و هستند ،در کنار احساس تاسف نسبت به عدم معرفت گذشته ام نوعی سرور و بهجت در درون خود احساس می کنم.
باتشکر از کلیه عزیزانی که در این سایت زحمت میکشند و نیز برادر عزیز ،آقای