چکیده
با
ظهور اسلام و در پرتو انوار وحی و سنت رسول خدا (ص) صبح هدایت و سعادت در جزیره
العرب دمید؛ فصلی نو در همه ی ارکان جامعه ی عرب پدید آمد و حکومت، بر اساس دین
شکل گرفت. اما این همه، به معنای محو کامل باورها، ساختارها، ارزش ها و آرمان های
پیشین عصر جاهلی نبود. چنان که به محض رحلت رسول خدا (ص) دو جریان فکری و فرهنگی
در رقابت و چالش با یکدیگر قرار گرفتند که هر یک، اهداف، مبانی، مؤلفه ها، و ساز و
کارهای ویژه ی خود را داشتند.گستردگی و دامنه ی تأثیر این دو جریان در حوادث پس از
رسول اکرم(ص) چنان است که هیچ مطالعه ای در تاریخ صدر اسلام و نیز رجال و شخصیت ها
بدون در نظر گرفتن این دو، به نتیجه ی روشنی نمی رسد. بر این اساس نقش و جایگاه سلمان نیز
در رابطه با همین دو جریان معنا پیدا می کند. سلمان از یک طرف، فاقد پایگاه قبیله
ای بود و از طرف دیگر، پشتوانه ای ارزشمند از سیر حقیقت جویی و تدبر در ادیان
مختلف داشت، از این رو هرچه از جریان فرهنگ قبیله ای فاصله می گرفت، به همان
اندازه مجری جریان فرهنگ اسلامی گردید. مقاله ی حاضر در صدد است تا ابتدا بنا بر
داده های تاریخی و به روش تحلیل محتوا به این سؤال پاسخ دهد که سلمان چگونه توانست
در دوره ی حکمرانی اش بر مدائن، در جغرافیایی کوچک به لحاظ قلمرو، الگویی بزرگ به
لحاظ ماهوی و ارزشی خلق کند. واقعیت آن است که سلمان بر خلاف هر دو الگوی ساسانی و
قبیله ای، حکمت و خردمندی را در چنان جایگاه رفیعی از حکومت نشاند که با مهار دو
مقوله ی قدرت سیاسی و اقتصادی، شاخص های معنویت و اخلاق انسانی – الهی را در
بالاترین شکل تجربه شده ی خود تا آن زمان به منصه ی ظهور رساند. الگویی که امروزه
در بسیاری از جوامع به مثابه یک آرمان سیاسی محل تحقیق است. سپس با تکیه بر این
اصل که هیچ الگوی آرمان گرایانه ای در دنیای واقعی امکان بقا و توان پاسخ گویی به
مشکلات جامعه ی بشری را ندارد، مگر آن که محک تجربه را بر خود بپذیرد؛ امکان
بازتولید جامعه ای را که در آن تربیت سلمانی، اساسی ترین راهبرد رسیدن به جامعه ی
آرمانی است، مورد بررسی قرار خواهیم داد. در این راستا با توجه به قابلیت های سند
تحول بنیادین آموزش و پرورش برای ارائه ی الگوی تربیتی در جهان اسلام، این سند به
عنوان حوزه ی مطالعاتی جهت استخراج و تطبیق شاخص ها با اندیشه و عملکرد صحابه ی
بزرگ و نامدار رسول خدا(ص) – حضرت سلمان فارسی (ع) – انتخاب شده است.
کلید
واژگان: سلمان ، حکومت ، حکمت ، انسان آرمانی
مقدمه:
آن چه پیامبر اکرم (ص) پس از رفع تعارضات قبیله
ای1، از خویش بر جای گذاشت، امتی نیرومند و عترتی پاک بود که در کنار
قرآن و سنت، بالقوه می توانست بدون او نیز پایدار بماند. با این وجود، مباحث جاری
در میان مهاجرین و انصار و نیز شاخه های منشعب از هر یک، نشان می دهد که محور اصلی
گفت و گو ها به ویژه گرایشی که در سقیفه حرف خود را به کرسی نشاند، در حقیقت، باز
هم، سنت ها و ارزش های قبیله ای بود که البته جای چندان تعجبی نداشت؛ چرا که از یک
طرف نوع اقلیم، عموما اجازه نمی داد تا قالب های فکری، اجتماعی و یا سیاسی خارج از
چارچوب خانواده، عشیره و قبیله شکل گیرد و از طرف دیگر اساسا ظرفیت و آمادگی پرورش
و بالندگی اندیشه های فلسفی و متکی بر
عقلانیت نیز موجود نبود.2
در
چنین فضایی، یک شخصیت منحصر به فرد در میان صحابه، خود را نشان داد که از هر دو
جهت، دقیقا در مقابل وضع موجود قرار داشت. سلمان فارسی از یک طرف متعلق به خانواده
ای ممتاز از دهقانان ایرانی بود؛ کشوری که سامان دهی تمدنی جهانی را در کارنامه
داشت و از طرف دیگر، سال ها سابقه ی طولانی در اندیشه ورزی، تدبر، جست و جوگری و
حقیقت طلبی، ذهنی کاملا ورزیده و پویا به او بخشیده بود. اگر مصاحبت با پیامبر(ص)
و علی(ع) را به این دو ویژگی اضافه کنیم، کوچک ترین دلیلی برای هم دلی و هم سویی
سلمان با جریان موجود باقی نمی ماند.
در این مقاله سعی کرده ایم تا با تکیه
بر داده های تاریخی و به روش تحلیل محتوا، ضمن شناسایی فضای سیاسی - اجتماعی پس
از رحلت رسول اکرم(ص) و بازشناسی ریشه های جامعه شناختی حوادث آن زمان، به بررسی
ابعاد شخصیتی صحابی نامدار رسول(ص)- حضرت سلمان فارسی(ع)- بپردازیم و منش، سلوک
وگفتمان متفاوت وی را در مقایسه با سایر صحابه با تأکید بر دو عامل خاستگاه
اجتماعی و تعالیم ویژه پیامبر(ص) و علی(ع) نشان دهیم. سپس به واکاوی نمایه های این
نوع تربیت در زمان حکمرانی سلمان بر استان ایرانی مداین خواهیم پرداخت و سر انجام
از این نمایه ها بر اساس نظام معیار تعلیم و تربیت اسلامی، الگویی تمام و کمال
برای انسان آرمانی معرفی خواهیم کرد.
1-
جریان شناسی بعد از پیامبر
روابط قدرت در مدینه با توجه به وحی اسلامی و در
چارچوب قبیله طراحی شده بود. به عبارت دیگر می توان گفت پایه های خرد سیاسی
مسلمانان، وحی اسلامی است که در پس زمینه ای از حیات قبیله تجربه شده است.
کارشناسان تاریخ بر این باورند که وحی اسلامی از یک طرف به مبارزه با میراث قبیله
برخاست و از طرف دیگر برخی از عناصر قبیله به ویژه ساختار عمومی آن را حفظ نمود.
اضلاع سه گانه شبکه ی قدرت در دوران جاهلی عبارت بودند از: خون و نسب، غنیمت و
عقیده دینی. وحی اسلامی اساساً خون و نسب را در سایه ای کم رنگ قرار داد و عقیده
دینی را بر رأس نظم جدید نشاند3. بدین ترتیب مفهومی جدید تحت عنوان امت
اسلاامی شکل گرفت که در آن نوعی عصبیت دینی و عقیده ی مشترک، جایگزین کارکردهای
حمایتی خون، خانواده، نسب و قبیله شد و تمام نیازمندی های حمایتی و زیستی مسلمانان
بریده از قبایل جاهلی را پاسخ می داد4.
شکل
زیر که ساختار و روابط قدرت را در دو الگوی قبیله و امت اسلامی نشان می دهد، متضمن
شباهت های عمومی و نیز مقایسه جریان قدرت در این دو نظام است:
منبع:
قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام ، داود فیرحی، ص140
در
مقایسه می توان گفت که صحابه در امت اسلامی همانند شرفای قبیله ی جاهلی، جایگاه،
اختیارات و امتیازات بسیاری در الگوی ویژه ی خود داشتند. از میان شرفا، رئیس قبیله
انتخاب می شد، یک چهارم غنایم جنگی به آنان تعلق می گرفت و نقش واسط بین رئیس و
اعضای قبیله را بازی می کردند5. چنین کارکردی را می توان مشابه فعالان
سیاسی در جوامع مدنی امروزی در نظر گرفت. صحابه نیز دقیقاً بر همین منوال، فعالان
سیاسی امت اسلامی بودند و تا بحران صفین که فتنه ی اکبر نام گرفت، نقش میانجی را
بر عهده داشتند؛ افکار عمومی بر محور آنان دور می زد و مواضع ایشان در جدل ها و
تصمیمات سیاسی، تقریباً ملاک نهایی مشروعیت بود.
نکته قابل توجه در این میان آن است که در جمع
صحابه، جز عده ای معدود که مصادیق بارز نظام تربیتی پیامبر (ص) و علی (ع)، محسوب
می شدند، سایرین محصول مجموعه ای از افکار و اندیشه های متولد و بالیده در بستر
قبیله بودند. این وضعیت، یعنی تأسیس مدنیت در پوشش قبیله، تأثیر بسزایی در حوادث
پس از پیامبر(ص) داشت که نخستین و مهم ترین آن ها تنها ساعاتی پس از رحلت حضرت رخ
داد.
در جریان سقیفه و پس از آن، دو جریان فکری قابل
تشخیص و تبیین است که هر یک مقدمات، مبانی و جلوه های مشخص و همراه با واژگان
کلیدی خود را داشت: یکی «جریان قبیله ای» با واژگان کلیدی خلافت، اجماع و بیعت و
دیگری «جریان علی (ع)» معروف به شیعه با واژگان کلیدی امامت، ولایت و عصمت.
الف- جریان قبیله ای: «دکتر فیرحی»
در معرفی الگوهای دولت اسلامی، این جریان را پایه گذار الگویی می داند که از آن
تحت عنوان خلافت سنی یاد می شود. اهل سنت معتقدند که خداوند صحابه را برای حفظ
رسالت و تبلیغ آن بعد از رحلت پیامبر (ص) و نیز پاس داشت میراث سیاسی آن حضرت
برگزیده است. صحابه در نظر اهل سنت در اعلی درجه از صلاح و تقوی هستند و نقد و
تردید در کردار آن ها و نقل قول هایی که از پیامبر (ص) دارند به هیچ وجه روا نیست.
از نظر آن ها عالی ترین نمونه دولت اسلامی، خلافت خلفای راشدین است و ترتیب فضلشان
هم از ترتیب رهبری و حکومتشان هویداست6. خلافت را نیز این گونه تعریف
می کنند: «جانشینی پیامبر (ص) در حراست دین و سیاست دنیا»7
ب-
جریان علی (ع): نظام سیاسی شیعه بر مبنای این رویکرد شکل گرفته است. امامت،
نمونه ی عالی دولت اسلامی از دیدگاه شیعیان است. امامت را نیز تنها مصداق صالح و بارز
معصومیتی می دانندکه توان تفسیر قرآن، تبیین معارف و احکام و اهداف شریعت را دارد
و دین را از تحریف و خمودی مصون نگاه می دارد8.
2-
سلمان و سقیفه
رحلت پیامبر اکرم (ص) در شرایطی اتفاق افتاد که
نشانه هایی از ارتداد عرب، نفاق بعضی تازه مسلمانان و تهدید روزافزون یهودیان و
مسیحیان آشکار شده بود. «ابن جوزی» می گوید: «از ارتداد همه ی عرب به جز قریش و
ثقیف خبرهایی می رسید، کار پیامبران دروغین بالا گرفته بود و رسولان پیامبر (ص) از
هرجا که بر می گشتند خبر از پیمان شکنی اعراب و قبایل می دادند. پراکندگی و نفاق
از هر طرف آشکار شده بود و مسلمانان هم چون گوسفندانی در شب تاریک و بارانی
سرگردان شده بودند. شمارشان اندک، دشمنانشان بسیار و پیامبرشان از دست رفته بود.»9
غیر از بنی هاشم که رهبران آن یعنی علی (ع) و
عباس عموی پیامبر (ص) به دلیل اشتغال به مراسم دفن حضرت در سقیفه حضور نداشتند،
سایر صحابه به اعتبار تبار قبیله ای خویش برای خود، حقوق و انتظاراتی نسبت به رهبری
سیاسی قایل بودند و با در نظر گرفتن ملاحظات تاریخی و عملی، هر یک در تصدی قدرت
سیاسی شتاب ویژه ای نشان می دادند. در واقع سقیفه، اختلافات کهنه اعراب قحطانی و
عدنانی، مدنی و مکی، انصار و مهاجرین10 و نهایتاً منازعات درونی قریش
را تشدید نمود و نقطه ی فشار را در منازعات بین بنی امیه و بنی هاشم متمرکز ساخت. این منازعات منجر
به شکل گیری همان دو موضع سیاسی متفاوت و متعارض شد که ذکر آنها رفت. شیعیان با
تکیه بر نص صریح حدیث غدیر در آخرین حج پیامبر (ص) مشروعیت سقیفه و شکل گیری خلافت
را از اساس رد و انکار می کنند و اهل سنت هر گونه اشاره و تصمیمی را در باب حکومت،
بر عهده ی صحابه می دانند و از این رهگذر بر مشروعیت خلافت قریش تأکید دارند.
پس
از انتخاب ابوبکر، سلمان از جمله صحابه ای است که با وی بیعت نکرد و همدوش با
ابوذر، مقداد و عمار، هسته ی اصلی تشیع را بنیان نهاد و پس از آن هم همواره مشعل
روشنگری را شعله ور نگاه داشت.11 او در برابر دو حادثه ی جانکاه قرار
گرفته بود. از طرفی فقدان پیامبر (ص) که برای سلمان به نوعی از دست دادن هویت
واقعی اش به شمار می رفت و از طرف دیگر فاصله ی نگران کننده ای که به وضوح میان
لفظ دیانت و محتوای آن یا به عبارت بهتر بین صورت و باطن قرآن شکل می گرفت و دم به
دم فزونی می یافت، بی آن که حساسیت مسلمانان عادی را برانگیزاند.
سلمان
همواره این دغدغه را داشت که این دو جریان را از هم تمیز دهد و بدیهی است که با
توجه به دانش گسترده، اندیشه عمیق و راز دانی اش در تأویل آیات قرآن نمی توانست در
راستای منش برخاسته از عصبیت قبیله ای گام بردارد. سلمان، پس از علی (ع) دومین
نگارنده ی کلام قرآن بود12، تا زمانی که در نزد پیامبر بود، احدی دیگر
حق حضور و شرکت در مباحث را نداشت13، اولین فرد از چهار نفری بود که
علم ائمه اطهار(ع) به آن ها منتهی می شد14 و می توانست به دانش، اسرار
و رموز الهی دست یابد حتی اگر این گنجینه ها در ثریا می بود15 و نهایتأ آن که همسرش
«بقیره» می گوید: «جسم سلمان در زمین سیر می کرد و روحش در ملکوت. عوام زدگی و
روزمرگی های برخی از مسلمانان هرگز در زندگی او راه نیافت.»16 از این
رو زمانی که با یک بازگشت ناگهانی و شوکه آور وتنها بر اساس یک «ناخودآگاه قبیله
ای» ابوبکر به عنوان خلیفه رسول الله (ص) انتخاب شد و در واقع جریان نبوت
به نوعی زاویه پیدا کرد، همه تلاش خود را
به کار بست تا در دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان و تا آخرین لحظه ی حیات خود،
جریان امامت و ولایت را تقویت کند و حتی در زیر ضربات تازیانه نیز تنها زمانی بیعت
کرد که علی (ع) تن به بیعتی تحمیلی داد.17
سلمان
تکلیف خود را با ماجرای سقیفه تا پایان عمر روشن نگاه داشت و حتی زمانی که به حکم
خلیفه وقت و به پیشنهاد امام علی (ع) و تایید وی حاکم مدائن بود18، بار
ها در گفتار و نوشتار، عدول مسلمانان را از جاده حق و حقیقت، اشتباهی اسف بار و
جبران ناپذیر توصیف می کرد.19
3-
حکومت و حکمت
3-1
حکومت و سیاست: امام خمینی (ره) حکومت را یکی از احکام اولیه اسلام و مقدم
بر تمام احکام فرعی حتی نماز، روزه و حج می داند.20 در یک بیان کلی و
فارغ از دیدگاه های جزئی نگر می توان گفت حکومت در واقع سازمان دولت هاست و دولت
ها به واسطه ی آن اهداف خود را تدوین، بیان و متحقق می کنند.21 آنچه
انواع حکومت ها را از یکدیگر متمایز می سازد، نحوه ی انجام این کار است که در
حقیقت در چارچوب یک اجتماع خاص و براساس یک فرهنگ سیاسی ویژه صورت می پذیرد. اگر
فرهنگ سیاسی را با توجه به معنای فرهنگ و سیاست، مجموعه ای از ارزش ها، هنجارها و
نماد هایی بدانیم که مسئولیت های حکومتی و الگوهای مربوط به جامعه پذیری سیاسی را
در بر می گیرد،22 آن گاه می توانیم با کمی اغماض و هم پوشانی سه الگوی
متفاوت از فرهنگ سیاسی را تشخیص دهیم که هر یک بنا بر ویژگی های خود، ظهور و بروز حکومت های خاصی را
باعث می شوند. در فرهنگ سیاسی محدود جهت گیری جامعه نسبت به اهداف سیاسی
بسیار ضعیف است وعموم مردم تصوری از شرکت خود در فرآیند های سیاسی ندارند. در فرهنگ
سیاسی تبعی، مردم نسبت به وجود نظام سیاسی آگاهی دارند و حتی نسبت به آن ابراز
علاقه یا تنفر نیز می کنند اما از کارایی سیاسی چندانی برخوردار نیستند و سرانجام
در فرهنگ سیاسی مشارکتی، مردم به طور نسبی در فرآیند ها دخالت دارند و نسبت
به رفتار نخبگان سیاسی تا حدود زیادی حساس اند.23
بر
این اساس می توان در یک نگاه کلی انواع حکومت هایی را که تا کنون در طول تاریخ بشر
شکل گرفته است در اشکال زیر خلاصه کرد : 1- پادشاهی 2- اریستوکراسی 3- دیکتاتوری 4- فاشیسم 5- دموکراسی 6- حکومت های پارلمانی وریاستی
7.
حکومت های تک ساخته و فدرال24 . در بحث های آینده با مؤلفه ها و ویژگی
هایی که از حکومت سلمان ارائه خواهیم داد، ارتباط الگوی سلمانی با الگوهایی که بشر
تاکنون ساخته و پرداخته و در عین حال منحصر به فرد بودن آن نمایان خواهد شد.
3-2
حکمت و سیاست : در فلسفه ی سیاسی قدیم، مهم
ترین نظریه پردازی ها حول این سؤال شکل می گرفت که« چه کسی باید حکومت کند»، حال
آنکه در فلسفه سیاسی جدید و از جمله اسلام بیشتر دغدغه ها اطراف این مسأله دور می
زند که« چگونه باید حکومت کرد». نکته ی اساسی در مورد حکمت آن است که در فضای هر
دوی این سؤالات، جایگاه و شأنیت خاصی را به خوداختصاص می دهد.
حکمت
در فرهنگ فارسی دکتر محمد معین با مفاهیم زیر تعریف شده است:« عدل و داد»، «علم،
دانش و دانایی»، «حلم و بردباری»، «راستی، درستی و صواب»، «کلام موافق حق» و «پند
و اندرز».25 مرحوم دهخدا در لغت نامه ی خود حکمت را چنین تعریف می کند: « علمی که در آن بحث می شود از حقایق
اشیا چنان که هست در نفس امر، به اندازه ی قدرت و توانایی بشر».26 شیخ
سهروردی (شیخ اشراق) می گوید: « ما حکیم را حکیم نمی دانیم مگر وقتی که بتواند با
اراده ی خود «خلع بدن» نماید و خلع بدن برای او کاری عادی و ملکه شده باشد و
ساعاتی از زندگیش را در هر شبانه روز از بدنش جدا کرده و به اصطلاح خلع بدن نموده27
و در عوالم ملکوت و معنا به سیر و سلوک بپردازد.»28 پیامبر اکرم (ص) می
فرماید: « هرکس چهل روز خود را برای خدا خالص گرداند، سرچشمه های حکمت از قلبش به
زبانش جاری می گردد.»29 در رابطه بین حکمت و سیاست باید گفت که رد پای حکمت را می
توان در اولین فرهنگ های سیاسی مدون و تشکل یافته در تمدن بشری جست و جو کرد.
محمدعلی فروغی در کتاب خود تحت عنوان «سیر حکمت در اروپا» می نویسد: « در میان همه
اقوام و ملل همواره افرادی نکته سنج و
نصیحت گو بوده اند که مردم را از سود و زیانشان آگاه ساخته و به گفته های
خردمندانه بیدار می کرده اند. در میان یونانیان، سخن از« هفت
خردمند»ی می رود که فرمان روا، قانون گذار و رایزن بوده اند و به وضع قوانین و
آداب سودمند برای یونانیان می پرداخته اند».30 جالب است خردمندی همچون
افلاطون که اهل فن او را سرآمد حکما می شمارند - و سقراط را بدان دلیل مؤسس حکمت
می دانند که افلاطون را پرورش داده است- خود با تمام تلاشی که در روی گردانی از
دنیا و آلایش های آن داشت، در امور سیاست بسیار تحقیق می کرد و تا آنجا پیش رفت که
غایت اصلی حکمت را حُسن سیاست می شمرد و عمل سیاست را تنها در خور حکیم می پنداشت.
او حکمت بی سیاست را ناقص، و سیاست بی حکمت را باطل می خواند و با این استدلال که
استقرار دولت منوط به فضایل و مکارم است، مشهورترین ایده ی سیاسی خود را چنین بیان
می کرد: « بهترین دولت ها آن است که بهترین مردم حکومت کنند؛ یعنی یا حاکم، حکیم باشد
و یا آن که حکیم، حاکم گردد».31
با تمام تأکیدی که افلاطون بر حضور حکمت در
حکومت داشت و خود برای ایجاد و استقرار عدالت که به اعتقاد او جز ثمره حکمت نمی
توانست باشد، بسیار کوشید، اما چون محیط فاسد آتن را لایق عملیات سیاسی ندانست،
از آن جا بیرون رفت و تلاش های خود را در خارج از آتن ادامه داد؛ اما به قول خودش
استعداد مردم آن جا هم بیشتر از آتنی ها نبود، پس به ناچار از سیاست دست کشید و
یکسره به حکمت پرداخت.32 افلاطون هنگامی که به تدبیر امور مردم در
سیاست اشاره دارد، آن ها را به سه دسته تقسیم می کند: اول، اولیای امور که
قوه ی عاقله اند و در جماعت، حکم سر را دارند؛ دوم، سپاهیان که حافظ و
نگهبان و قوه ی غضبیه و به منزله ی سینه اند و سوم، پیشه وران و ارباب صناعات
و زراعت که وسیله ی رفع حوائج مادی و مانند شکم هستند. افلاطون همه ی این ها
را در کتاب «جمهور» یا «جمهوریت»33 نگاشت و سپس در اواخر عمر دانست که
همه آن ها چیزی بیش از یک سری آمال و آرزوهای غیر عملی نبوده است و آنگاه «نوامیس»34
را نوشت که در آن به دنیای واقعیات و عمل گرایی نزدیک تر شده و حتی وظیفه ی دولت
ها را « تعلیم و تربیت » ملت ها دانسته است.
نه تنها افلاطون، که سایر متفکران سیاسی اروپا
چه در عهد باستان و چه در عهد جدید، اخلاق و حکمت را جزیی جدایی ناپذیر و پیش در
آمدی اصولی بر مطالعات سیاسی دانسته اند. اخلاق، با طرز رفتار انسان سر و کار دارد
و آنچه را که مردم باید انجام دهند یا نباید مرتکب شوند مشخص می کند. اخلاق، در
واقع قواعد تأثیر گذار بر زندگی اجتماعی انسان ها را مدیریت می کند و هم از این
روست که هر چه در تارخ تمدن بشر پیش تر می رویم، تضاد میان افراد و گروه ها سبب
رابطه ی نزدیک تر اخلاق و سیاست می شود. مونتسکیو می گوید:« اگر بدانم عملی به سود
کشورم و به زیان اروپا و یا به سود اروپا و به زیان بشریت است، آن را به یقین یک
جنایت خواهم دانست.»35 فاکس می گوید:« آنچه از نظر اخلاقی نادرست است
نمی تواند از لحاظ سیاسی درست باشد.» مهاتماگاندی نیز بر اخلاقیات یکسان در نگرش
به وسایل و اهداف تأکید بسیار می کرد.36
در این میان تنها الگویی که در فرهنگ سیاسی، سیاستمداران را به شدت از ملاحظات
اخلاقی بر حذر می دارد و معتقد است که خمیر مایه ی فعالیت سیاسی، کسب و حفظ قدرت
به هر وسیله ای است، «ماکیاولی» می باشد.37
قبل از آنکه به معرفی الگوی حکومت سلمان
بپردازیم، بد نیست نتیجه تجربیات بشر را
در وادی سیاست و مملکت داری، حداقل در حوزه ی مدل های معرفی شده تاکنون جمع بندی
کنیم:
جریان قبیله ای هرگز نتوانست علی رغم
ادعاهای پر رنگ صاحبان و مدافعان آن، الگوی کامل و موفقی از حکومت اسلامی را ارائه
نماید. با درگذشت ابوبکر، اختلاف و تشتت در آرا همچنان و بلکه بیشتر ادامه یافت،
عمر به عنوان برترین نمونه ی حکومت خلفای راشدین ( از دیدگاه اهل سنت) در مرو کشته
شد و بلاتکلیفی جامعه ی مسلمانان با انتخاب شگفت انگیز دیگری ادامه یافت تا خون
خلیفه ی سوم نیز آغاز دیگری بر مناقشات و نابسامانی های جامعه ی مسلمین باشد. موفق
ترین الگوی حکومت پادشاهی در سطح دنیا، امروزه در انگلستان، با تردیدها و پوچ انگاری های جدی در افکار عمومی
این کشور رو به رو است و نازل ترین سطح فلسفه ی وجودی پادشاهان را حتی در بهترین
شرایط ممکن جهت رعایت مشروطیت و دموکراسی و به بهای حذف هرگونه مداخله ای در امور
دولت، به منصه ی ظهور رسانده و اشرافی گری
جز خاطره ای قاب گونه چیزی از خود بر جای نگذاشته است. حکومت های دیکتاتور و
فاشیست، به هر روشی دست می زنند تا بخش هایی هرچند کوچک از ردپای وقیحانه ی خود را
در تاریخ تمدن بشر پاک کنند. دموکراسی، با تمام شهرت، اعتبار و هیمنه ی خود، با
تناقضات آشکار و غیر قابل حلی در حوزه ی عمل گرایی روبه روست؛ و حکومت های تک
ساخته و فدرال، تنها برگی گذرا و کوتاه مدت در دفتر جذابیت های مقطعی و موردی دنیای سیاست محسوب می
شوند. ناگفته پیداست، آنان که در خردمندی و حکمت سر آمد بوده اند و برای مؤلفه های
اخلاق در سیاست، سینه چاک می کردند، هرگز نتوانستند الگوی عملی کاملی برای ذهنیات
خود ارائه دهند و آنان که از اساس چنین اعتقادی نداشتند، سرنوشت سیاسی رقت انگیزی
را برای ملت هایشان و گاه گستره های سیاسی بزرگ تری رقم زدند.
4-
سلمان و حکومت
4-1
حکمت حکومت سلمان : بر اساس منابع تاریخی، مدائن در سال 16 هجری فتح
شد. عمر ابتدا «حذیفه بن یمان» را که از یاران و مجاهدان پر شور پیامبر (ص) و علی
(ع) بود، به استانداری مدائن منصوب کرد؛ اما حذیفه همیشه و همه جا شعاری داشت : «علیٌّ
مع الحقُّ والحقُّ لا یفارقه ».گزارش منافقان به خلیفه موجب نگرانی او شد و حذیفه
را به مدینه فراخواند. سپس با رضایت و به پیشنهاد علی (ع) استانداری مدائن را به
سلمان سپرد. برخی معتقدند که عمر به دلیل مصالح امنیتی و سیاسی، سلمان را که فارسی
زبان بود و در فتح مدائن شرکت داشت به خاطر حفظ و تثبیت موقعیت خلافت به این سمت
گماشت.38 برای سلمان که به زور شمشیر و به خاطر تبعیت از علی (ع) با
خلیفه اول بیعت کرده بود، پذیرش مسئولیت در دستگاه خلیفه دوم بسیار سخت بود. اما
چون علی (ع) مصلحت را در حفظ اصول و کیان اسلام می دید، سلمان نیز با حفظ اصول
اعتقادی و آزادی عمل، مسئولیت را پذیرفت و البته دستگاه خلافت نیز عملاً آزادی
لازم را از سلمان سلب نکرد. باید گفت پذیرش مسئولیت در دستگاه خلیفه ی دوم، علاوه
بر آن که نشان کامل ولایتمداری سلمان و تبعیت محض او از مولایش محسوب می شود، حاکی
از احساس اطمینان وی نسبت به تربیت خود و توانمندی های خویش نیز هست. از یک طرف
امور مملکت داری واقعاًحساس، ظریف و سخت بود و از طرف دیگر، تقوای فوق العاده ای
نیاز داشت تا علاوه بر آنکه به امور مسلمین بر طبق سنت و سیره رسول خدا(ص) رسیدگی
کند، مرتکب حتی یک کلام غیر حق و یا یک گام باطل در مسیر حرکت، نیز نشود . تنها چهار
روایت از مجموع روایاتی که در باب حساسیت حکومت در اسلام موجود است، به خوبی
نمایان گر جمع هنرمندانه دغدغه ها و توانمندی ها در سلمان فارسی است، ضمن آن که
دعوت از سلمان و سپردن حکومت به چون اویی، خود بیان گر این واقعیت است که « حکمت»
و «خردمندی» امتیازاتی قابل چشم پوشی نیست!
روایت
اول: رسول (ص) : هر بنده ای را که خداوند توفیق
پیشوایی بر امت دهد و در حالی بمیرد که درباره پیروان خویش، فریب و تقلب به کار برده باشد،
خداوند بهشت را بر او حرام و ممنوع گرداند.
روایت
دوم: رسول (ص) : هر امیری عهده دار کار مسلمانان
گردد، و برای آنان کوشش و تلاش و خیرخواهی مبذول ندارد، با مسلمانان وارد بهشت
نخواهد شد.
روایت
سوم: رسول (ص) : هرکسی عهده دار پیشوائی ده نفر و
بیش از آن گردد، خداوند او را با دست بسته به گردن، به صحنه قیامت وارد می کند؛ اگر خوب رفتار کرده باشد،
زنجیر او باز می گردد و اگر با گناه و معصیت عمل نموده باشد، زنجیر او سنگین تر و
محکم تر می شود.
روایت
چهارم: رسول (ص) : هرکس بعد از من عهده دار ولایت
امت گردد بر لب صراط نگاه داشته می شود، اگر به عدالت رفتار کرده باشد، نجات می
یابد و در غیر این صورت، با سقوط او، بند از بندش جدا می شود.39
سلمان
با دانستن تمام این روایات به مدائن رفت و به عنوان یک امیر ایرانی، بومی و هم
زبان با مردم، مقام استانداری، پیشوایی، امامت جمعه و جماعات را بر عهده گرفت و
حکومت را آن چنان به پایان برد که کلاس درسش را در محضر رسول (ص) و علی (ع). در
همین راستا، مقایسه سلمان با فعالان سیاسی امروز که اصطلاحاً در اپوزیسیون قرار
دارند و قهر و لطف آنان ، گاه تنش ها و وقایعی تأسف بار را موجب می شود، خالی از
لطف نیست. گروهی از این فعالان، در پذیرش مسئولیت از جانب هرکس و به دعوت هر گروهی
که صورت پذیرد، تردید نمی کنند. چرا که اصولاً کسب موقعیت و منصب در ذهن آنان چنان
جذابیتی دارد که حاضر نیستند حلاوتش را به پای کوچکترین شرط و شروط سیاسی مبتنی بر
دیدگاه های اصولی شان قربانی کنند. گروهی دیگر به محض فراخوانده شدن از جانب رقیب،
چنان وانمود می کنند که اعتقاد راسخشان
به اصول، اجازه نمی دهد که فریب پست و مقام را بخورند و لذت پای بندی به شرافت
سیاسی را با گذرگاه موقت ریاست و مقام جایگزین نمی کنند؛ حال آن که از این رهگذر،
به دلیل امکان و احتمال صدرنشینی افرادی که شایستگی آن ها چه بسا در درجات بسیار
پائین تری قرار دارد ، در واقع، دانسته یا ندانسته از یک طرف به اصل اعتقادات خود،
واز طرفی به جایگاه مردم و شرافت سیاسی خویش، آسیب می رسانند. سلمان، نمونه بارز شخصیت اصول گرایی است که تعهد پروردگار را
از دانایان ، مبنی بر پذیرش مسئولیت و حفظ کیان دین بر سر سفره ی تبلیغات،
خودنمایی و جوگرفتگی، قربانی نمی کند.
4-2
الگوی حکومتی سلمان و مصادیق حکمت
4-2-1
سلمان، جوهره حکمت: مجموعه
اظهار نظر ها و توصیفاتی که از سلمان در تاریخ مانده است، بیان گر شخصیتی
است که فارغ از جایگاه و موقعیتش در نظام سیاسی اسلام، نمونه ی بارز یک انسان حکیم
و خردمند محسوب می شود. قبل از آن که مصادیق حکمت در الگوی حکومتی سلمان را
بشماریم، نمونه هایی از این توصیفات را ضروری می دانیم:
پیامبر(ص):
سلمان از ما اهل بیت است. او آبشار گوارایی است که حکمت و برهان از آن تراوش می
کند.40
علی
(ع): سلمان، سَلْسَلْ است. (سلسل یعنی آب روان و جشمه ی جوشان)41
پیامبر(ص):
علم ائمه (ع) به چهار نفر منتهی می شود که اولین آن ها سلمان است.42
پیامبر(ص):
سلمان! به خدا سوگند که تو گذرگاه دانش اهل بیت من هستی. هر که علم تأویل و تنزیل
و رموز و اسرار را بخواهد، باید به تو مراجعه کند و از تو پیروی نماید. اگر علم در
ثریا هم می بود، تو بدان دست می یافتی.43
پیامبر(ص):
خداوند مرا فرمان داد تا سلمان را به علم تعبیر حوادث و خواب آگاه سازم و علم
قضاوت و انساب را به او بیاموزم.44
پیامبر(ص):
خداوند همواره از طریق جبرئیل به سلمان سلام می رساند و شما او را مجوس می
خوانید؟! سلمان هرگز مجوس نبوده است. او مؤمنی بود که ایمان خود را پنهان می داشت.45
[توصیف
پیامبر(ص) بدین شیوه به تنهایی نشانه اصالتی است که ایشان برای تجربه حق جویی و
حقیقت طلبی سلمان قایل است. از این رو باید گفت قبل از آنکه بتوان نسبت به اعتقاد
به یک چارچوب رسمی از یک مذهب و دیانت خاص افتخار کرد، شایسته است به تجربه ی
اصیلی از حق طلبی و حقیقت خواهی مفتخر بود. ]
علی(ع):
ای ابوذر! اگر سلمان آن چه را که می داند به تو بگوید، به کشنده ی او رحمت خواهی
فرستاد، او باب الله در روی زمین است.46
[باید
گفت اگر سلمان در قالب اندیشه ها و منش سایرین قابل تعریف می بود، باید آستانه تحمل و دریافت او از عصاه ی دانش الهی نیز در
همان حد و اندازه ها ارزیابی می شد. حال آن که بزرگانی چون ابوذر و مقداد با آن
درجه از عزت و شأنیت در میان صحابه و شیعیان، هرگز به چنین توصیفاتی آراسته نشده
اند. لذا مقیاس اختلاف در این جا، نه رتبه و درجه ایمان بلکه شدت یقین و اِشراف بر
رموز الهی است که هر سینه ای را یارای نگاه داشتن آن نبوده و نیست.]
امام
صادق(ع): ایمان ده درجه دارد. مقداد، درجه ی هشتم، ابوذر، درجه نهم، و سلمان، در
درجه دهم هستند.47
امام
صادق(ع): در اسلام، مردی که فقیه تر از همه
مردم باشد همچون سلمان آفریده نشده است.48
امام
باقر(ع): سلمان و علی (ع)، هر دو محدّث بودند. (محدث کسی است که صدای ملک وحی را
می شنید.)49
امام
صادق(ع): پیامبر(ص)، سلمان و ابوذر را برادر یکدیگر قرار داد و با ابوذر شرط کرد
که مخالفت سلمان نکند.50
پیامبر(ص):
سلمان، پند دهنده ی فرستاده ی خدا و مؤمنین است.51
عایشه:
سلمان، شب ها با رسول خدا(ص) نشست خصوصی داشت و شاید بیش از آن که رسول الله(ص)
نزد ما بود، با او هم نشینی می کرد.52
پیامبر(ص):
سلمان از دانش سیراب شده و اسم اعظم به او آموخته شده است.53
پیامبر(ص):
سلمان علم اول و آخر را دارد و چون لقمان، حکیم ملت من است.54 (لقمان،
برده ای حبشی بود که در خدمت داود پیامبر شاگردی می کرد.)
علی(ع):
چه بگویم درباره ی سلمان که از گل ما آفریده شده و روحش با روح ما نزدیک است و
خدای متعال، او را به اول وآخر و ظاهر و باطن علم، مخصوص گردانیده است.
سلمان،
از سرزمین فارس، گهواره ی تمدن و حکمت برخاست، راهی کشور روم، خاستگاه دانش و
فلسفه شد، در خدمت راهبان و کشیشان که نسبت به اطرافیان خود از دانش و فرهنگ و
ویژگی های برتری برخوردار بودند، در آمد. دردامان ادیان مختلف زردشتی، مسیحیت و
سپس اسلام قرار گرفت 55و طبیعی است که با این همه ارتباطات متکثر، قوی،
هدفمند و معنادار، و به زبان امروزی «جهانی»، سلمانی چنین حکیم باشد. سلمان از
گفته های پیامبر به عنوان منبع علم کمک می گرفت؛ اساس حکمت را بر آن استوار می کرد
و قلمش را برای پاسخ به نامه هایی که به او می رسید به حرکت در می آورد. سخنانش از
سر بدیهه گویی و اتفاق نبود، بلکه حکمت و دانائی از آن می بارید. عمق کلام پیامبر
را درک می کرد و آن را دقیقاً با همان بار معنایی که مدّ نظر حضرت بود، در قالب
عباراتی لطیف مجسم می نمود. لویی ماسینیون سلمان فارسی را اولین شخصیت گروه سه
نفری می داندکه نهضت تشیع را مجسم نمودند و از قضا هر سه نفر نیز ایرانی بودند:
سلمان، حلّاج و سهروردی.56
برای تثبیت و تحکیم مفهوم حکمت در فرهنگ اسلامی
و آموزه های قرآنی، کافیست اشاره کنیم که در آیات بسیاری از قرآن کریم، دو کلمه ی
کتاب و حکمت بارها در کنار یکدیگر و یا به شکل مجزا استفاده و تکرار شده است.57
در برخی از این آیات، بلافاصله پس از قرآن و حکمت، به حدید نیز اشاره شده و جالب
آنکه، سلمان نیز در خانه ی خود، جز قرآن و شمشیر چیز دیگری نداشت! 58
4-2-2
حکومت داری سلمان
نظر
علامه سید جعفر مرتضی عاملی بر آن است که سلمان از جانب خلیفه ی دوم – عمر – والی
مدائن شد. وی مسئولیت های بزرگ سلمان را چنین می نویسد: والی مدائن، انتخاب محل
بنای کوفه، ایده ی حفر خندق در جنگ احزاب، ساخت و نصب منجنیق بر فراز طائف، تصرف
برخی سرزمین ها، فرماندهی مسلمانان و دعوت و تبلیغ در میان اهل فارس.59
ناگفته نماند که مثال هایی از مشارکت سایر شیعیان نام دار در جریان خلافت خلفای
راشدین در منابع ذکر شده است که از جمله ی آن می توان به ولایت کوفه توسط عمّار، و
فرماندهی و شرکت فعال مالک اشتر و حذیفه بن یمان در جنگ ها اشاره کرد؛60
که البته هیچ یک قابل مقایسه با گستره و حوزه ی عملیاتی و میزان تأثیرگذاری ولایت
سلمان بر مدائن نبوده است.
سلمان در حالی حکومت بر مدائن را پذیرفت که
معتقد بود «دنیا مانند مار می ماند که ظاهرش نرم و زیباست و درونش زهری کشنده»61.
روزی از او پرسیدند: « از چه چیز فرمان روایی بیزاری؟» گفت:« شیرینی شیر خوردن
آن(کنایه از فرمان روا بودن) و تلخی از شیر گرفتن آن(کنایه از برکنار شدن)».62
با این وجود هنگامی که مدائن فتح شد، همان گونه که پیامبر(ص) پیشگویی کرده بود،
تاج کسری را که مردم بر سر او گذاشته بودند، برای لحظاتی نگاه داشت63
تا حجّت و پیروزی ظاهری بر دوست و دشمن آشکار شود و سپس آن را از سر برداشت و به
بیت المال مسلمین در مدینه فرستاد؛ آن گاه با بی اعتنایی تمام به آن همه شوکت و
عظمت در کاخ های ساسانی که خود در فتح آن شرکت داشت و بخشی مهم از عملیات نظامی آن
را فرماندهی کرده بود، به بازار رفت و دکّان محقّری را برای انجام کارهای اداری
خویش انتخاب کرد64. این گونه بود که سلمان با آن درجه از دانش و زهد،
نه تنها از امور سیاسی و اجتماعی کناره گیری نکرد، بلکه مدلی از حکومت را ارائه داد
که شاخه های اصلی گفتمان آن سه عنصر خردمندی، مشروعیت و ایمان
بود.
دکتر
عبدالعلی قوام معتقد است که ثبات یک نظام دموکراتیک نه تنها به کارایی نظام بلکه
به مشروعیت و مؤثر بودن آن نیز ارتباط دارد. مؤثر بودن یعنی این که عملکردهای اصلی
حکومت در جهت ارضای نیازها و انتظارات جامعه باشد و مشروعیت به معنای ظرفیت نظام
سیاسی برای ایجاد و حفظ اعتقاد مردم به
این اصل است که نهادهای سیاسی موجود در جامعه از صحت عمل برخوردارند.65
دکتر فیرحی مشروعیت را، باور عمومی اعضای یک جامعه می داند که مبتنی بر به حق بودن
حکومت و قدرت آن برای وضع و اجرای قوانین است و لذا حکومت را مستوجب فرمان برداری
می سازد.66از میان صاحب نظران غربی، مقبول ترین اظهار نظر مربوط به
ماکس وبر است. وی در این باره می نویسد: «مشروعیت بر باور مبتنی است و از مردم
اطاعت می طلبد؛ پیش شرط قدرت است و از یک سو همچنان که حق فرمان روایی را به حکومت
می دهد، از سوی دیگر حکومت شوندگان را از چنین حقّی آگاه می سازد.»67
نکته مهم دیگری که سلمان را متفاوت می سازد،
نحوه ی استقرار مشروعیت در دولت اوست. سلمان نه تنها به اعتبار روایات و اشاراتی
که ذکر آن ها در صفحات پیشین رفت، جایگاهی مقتدر در ذهن مسلمانان داشت، بلکه به
محض به دست گرفتن حکومت، با عمل گرایی اصولی و بی نقص، باور مردم را نسبت به پایه
های حکومت خود، مستحکم ساخت تا آن جا که بی تاج و تخت و شوکت پادشاهی، و با ردایی
ساده، بار مسلمانان را به دوش می گرفت و به منزل می رساند؛ و حتی پس از شناخته شدن
خود و نهیب مردم بر فرد نا آگاه که بار را بر دوش سلمان گذاشته بود، حاضر به تعطیل
کار نمی شد.68
از نظر غزالی، سلمان بهترین والی مسلمین در
مدائن است؛ چرا که معتقد است شأن حاکم بالاتر از آن است که مردم را کوچک بشمارد و
سلمان نیز در رسیدگی به امور مسلمین و رفع نیازمندی های آنان چنان همت داشت که با
وجود آن همه حساسیت و دقت بر اصول عقاید و فرایض، نمازهای نافله را نیز بر انجام
امور مسلمین مقدم نمی داشت69 و این همه در حالی است که سلمان، حتی در
زمان حیات پیامبر، فتوا می داد و برای مسلمانان احکام دینی شان را مشخص می کرد.70
ویژگی های عملی سلمان، ایمان او را به اعلی درجه ی ممکن ارتقا می داد و این ایمان،
روز به روز بر مشروعیت او در باور مردم می افزود. از سلمان نقل شده است که در پاسخ
به درخواست یکی از مسلمانان مبنی بر ارائه یک توصیه فرمود: « اگر می خواهی صحبت
کنی به حق صحبت کن وگرنه ساکت باش. اگر ناراحت شدی دست و زبانت را نگه دار و با
مردم رفت و آمد نکن مگر آن که به آنان جز راست نگویی و امانتشان را به جای آوری.»
مقایسه ی سلمان با برخی از اهالی سیاست نکته ی عجیبی را در مکتب تربیتی اسلام نشان
می دهد. سیاستمدارانی که نه آن قدر آگاهند که وقتی زبان به سخن باز می کنند، جلوه های خرد، ایمان و مشروعیت از
آن نمایان شود، و نه آن قدر صاحب معرفتند که خاموش بمانند!
علی (ع) به عنوان عالی ترین الگوی آموزه هایی که
سلمان از پیامبر (ص) به یادگار داشت، در نامه ی خود خطاب به حاکم آذربایجان چنین
می نویسد:71« حکومتی که در اختیار توست، لقمه ی تو نیست؛ بلکه امانتی
است بر عهده ی تو و بدان که تو، به سرعت به سمت مافوق خود در حرکتی (خدای متعال) و
حق نداری در مورد مردم مطابق نظر خودت رفتار کنی. در امور مالی باید پس
از اطمینان اقدام کنی. ثروتی که در اختیار توست از اموال خدای عزّوجلّ است و
تو انباردار خدایی تا زمانی که مال را به من تحویل دهی. شاید من برای تو
نسبت به دیگران رهبر بدی نباشم. »
بر اساس خط مشی تعیین شده می توان گفت که
سلمان قوی ترین شاگرد این کلاس بوده است؛ چرا که عدم سوء استفاده از قدرت و بی توجهی به آن، دوری از خودرایی و استبداد،
دقت و تقوا در قضاوت به ویژه در امر بیت المال و نیز احساس این که پروردگار در هر
حال، حاضر و ناظر بر اعمال بندگان و صاحب واقعی امانت های مادی و معنوی است، همه و
همه از جلوه های ویژه ی حکومت سلمان در مدائن است. با این توصیفات ذکر مصداق هایی
ضروری به نظر می رسد:
الف.
توجه به فرهنگ عمومی و آموزش:
سلمان در مدائن کلاس تفسیر قرآن دایر کرد72 و اولین سوره ای را که جهت
آموزش انتخاب نمود، «یوسف» بود که با محتوای امانت داری در خزانه داری و امور
اموال در بیت المال و خویشتن داری در وسوسه های دنیوی، بهترین گزینه برای افزایش
سطح فرهنگ سیاسی مردم قلمداد می شد. ناگفته پیداست که تلاش یک فرمانروا در جهت
آگاه کردن مردم زیردست از حقوق خود، و وظایف حاکم، تا چه اندازه نمایان گر حکمت،
ایمان و مشروعیت بالذات برای حاکمی چون سلمان است.
ب.
گریز از اشرافی گری:
وا نهادن یک میراث عظیم از تمدن پادشاهی ساسانی که به گواه تاریخ، جبروت آن چشم دوست
و دشمن را خیره می کرد، و سکونت در خانه ای که پس از مدت ها استقرار در مدائن، به
اصرار دوستان و شیعیان، و به اندازه ی ابعاد قامت طولی و عرضی یک انسان ساخته شد73،
از سلمان چهره حاکمی را ترسیم می کند که تمام اسباب فر و شکوه خود را قبل از فرمان
روایی و در درون نفس خود مهیا ساخته است. او زنبیل بافی را در مدینه آموخت و پس از
استقرار در حکومت مدائن، زندگی و معیشت خود را از همین راه تأمین می کرد74 و همواره تمام و یا
بخش عمده ای از حقوق پنج هزار درهمی خود را به نیازمندان می بخشید و در برابر
نکوهش کنندگان با کمال غرور و سرافرازی می گفت:« لا أحبُّ أن أکل إلّا مِن عملِ
یدی.»
پ.
واقع نمایی و دوری از ریاکاری:
سلمان گاهی اوقات مخارج یک سال خود را از حقوق خود به یک باره بر می داشت و باقی
مانده را انفاق می کرد. روزی ابوعبداله به او گفت:« چگونه مخارج یک سال خود را
پیشاپیش بر می داری در حالی که به فردای خودت اطمینان نداری؟» و سلمان در پاسخ
گفت: «چگونه فقط فرض مردن مرا می کنی که غیر منطقی، ساده لوحانه و نا آگاهانه است؛
در حالی که روی دوم سکه زنده ماندن من است که در آن صورت برای معاش خود نیازمند
خواهم بود»75 امام جعفر صادق(ع) می فرماید: «زهد در دنیا به این نیست
که کسی مال و ثروت خود را ضایع گرداند و نیز نعمت های حلال را بر خویش حرام کند، بلکه
زهد در دنیا به این است که اعتماد تو به آن چه در اختیار داری بیش از اعتمادت به
آن چه در نزد خداوند متعال است نباشد.»76
از این رو باید توجه داشت که ممکن است کسی مال و
دارایی بسیار داشته باشد اما روحیه ی وابستگی و برده ی دنیا بودن را نه؛ و لذا
زاهدانه زندگی کند؛ و برعکس ممکن است فردی مال و ثروت چندانی هم نداشته باشد، اما
به چنان روحیه ی زبون و فرسوده ای مبتلا باشد که خود را برده و ذلیل دنیا سازد و
لذا در عین ناداری، از زهد و پارسایی نیز بهره ای ندارد. در حکمت سلمان نیز، تلاش
برای حفظ یک زندگی آبرومندانه، توجیه خردمندانه ای دارد؛ بی آن که شخص را وادار به
بردگی مادیات سازد.
ت.
مردم داری و مردم سالاری:
سلمان در روش استانداری خود، آموزش ها و آگاهی های لازم را به مردم می داد؛ و با
زنبیل بافی، عملاً روح نشاط و کار را در آنان ایجاد می کرد. با استقرار در بازار،
وضع کسب و تجارت و معیشت شان را زیر نظر می گرفت و دست رسی ارباب رجوع به خود را
تسهیل می نمود. مدام به افراد رسیدگی می کرد، از نزدیک شکایت ها و مشکلات ایشان را
می شنید و در صورت لزوم از آنان دل جویی می کرد. گاهی گوشت می خرید، می پخت و به
اطعام افراد جزامی که از محرومیت اجتماعی رنج می بردند می پرداخت.77 در
حکومت تازه تأسیس سلمان، گاه سرقت ها و ناامنی هایی صورت می گرفت. سلمان با کمک سی
هزار نیروی نظامی تحت فرماندهی خود، برای امنیت مردم مدام می کوشید و زمانی که به
یاری کرامات خود نیازمند شد،از مسجد بیرون آمد و با«سگی» سخن گفت و او را مأمور
مبارزه با سارقان نمود. در منابع آمده است که حیوان، بالای بلندی رفت و با فریاد،
هم جنسان خود را مطلع و هماهنگ نمود. بدین ترتیب با کشته شدن تعدادی از سارقان که
شب ها از خانه بیرون می آمدند، امنیت و آرامش به شهرها بازگشت.78
ث.
اتصال به معصومیت: سلمان، حتی برای لحظه ای از
مسیر ولایت علی(ع) خارج نشد. در منابه از نامه ای سخن به میان آمده است79
که مولا علی (ع) قبل از خلافت خود و از مدینه برای او ارسال داشته است. در بخشی از
این نامه می خوانیم:«.....از هرچه تو را می فریبد اعراض و احراز داشته باش چون جز
اندکی از کفن با تو همراه نخواهد شد. غم دنیا را مخور که از آن جدا می شوی. هر گاه
با آن انس گرفتی، بیشتر از آن بترس. زیرا صاحب مال دنیا هرچه بیشتر به آن اعتماد
کند، دنیا بیشتر او را به سختی و دشواری می کشاند.....»
زمانی که عمر بنا به گزارش منافقان، سلمان
را در نامه ای مورد نکوهش قرار می دهد و از شیوه ی ساده ی زندگی او به عنوان امیر
امت اسلامی ایراد می گیرد، سلمان دقیقاً به همان روش و منش علی (ع) پاسخ خلیفه را
می نویسد:«..... اگر این شیوه را موجب سست شدن حکومت دین خدا و تضعیف مقام خلافت
پنداشته ای، باید بدانی ذلیل بودن در راه اطاعت خداوند، نزد من از عزت و عظمت در
راه گناه و معصیت، محبوب تر است..... ای عمر! امیدوارم از ولایت و امارت بر مدائن،
جان و دینم را به سلامت به در ببرم...... من برای این مقام محدود و پر مسئولیت
بیمناکم؛ آن وقت وضع کسی که پس از رسول (ص) پیشوایی امت مسلمان را بر عهده گرفته
چگونه خواهد بود؟..... من به این سرزمین آمده ام تا سیاستی را در پیش گیرم که آن
را پیشوای بزرگ من علی (ع) به من آموخته و با ارشاد و پیروی از سیره ی آن حضرت،
احکام و حدود الهی را استوار می گردانم. پس بدان که من بر اساس راهنمایی های او
عمل می کنم و حکم می رانم. اگر خداوند برای این امت، راه صلاح و تعالی آنان را
اراده فرموده بود، اعلم و افضل آنان ولایت و حکومت را عهده دار می گردید و اگر این
امت خداترس می بود، و از کلام پیامبر (ص) اطاعت می کرد، تو را امیرالمؤمنین نمی
نامید. اکنون کاری را که می خواهی انجام بده. چرا که حکم تو در امور دنیا جریان
دارد....»80
ج.
درایت و فرصت شناسی: بسیاری از شیعیان خاصه ی
علی (ع) در فرصت ها و مناقشاتی که پیش می آمد زبان به انتقاد می گشودند، حقانیت
علی را یادآور می شدند و دست بر تیغه ی شمشیر می بردند تا یک تنه از حق پایمال شده
ی حضرت دفاع کنند. روش سلمان در این دفاع، کاملاً منحصر به فرد بود. هرگز دیده نشد
که سلمان با خشم و خشونتی کنترل نشده، واکنش های دفعتی و هیجانی و یا رفتارهای
مخاطره آمیز برای جان و دین خود و مسلمانان، حقی را گوشزد نماید و با این همه، در
برابر هیچ ناحقی سکوت نیز نکرد. رفتار خردمندانه و نیز بهنگام، گفتمانی که سرشار
از منطق، استدلال و روشنگری است، پاسخ متین و مستدل و مکتوب، بهره گیری از ابزار
تمثیل و کرداری که همیشه و همه جا از آن شیرینی تمدن پارسی می بارید، مهم ترین ساز
و کار های او در رسوا کردن باطل و آشکار ساختن حق به شمار می رفت. خطبه ی سلمان سه
روز پس از مرگ پیامبر (ص) و در حالی که خود پیرمردی سپید موی بود و از حقانیت علی
(ع) دفاع می کرد، شاهدی بر این مدعاست:« .....ای مردم! از من سخن را بشنوید و آن
گاه آن را آویزه ی گوشتان کنید. بدانید که من از علم فراوانی بهره مندم؛ پس اگر با
شما درباره ی آن چه که از فضایل پیشوای مؤمنان می دانم سخن بگویم، عده ای از شما
می گویند که او دیوانه است و عده ای می گویند خدایا قاتل سلمان را بیامرز....قسم
به کسی که جان سلمان در دست اوست، اگر علی را ولایت می دادید، هر آینه از آسمان و
زمین بر شما برکت می بارید و اگر پرندگان را صدا می زدید، در فضای آسمان جوابتان
را می دادند و اگر ماهی ها را از دریاها فرا می خواندید، به سویتان می آمدند و
تیری از واجبات الهی شما به اشتباه نمی رفت و دو نفر از شما در حکم خدا اختلاف نمی
کردند.....»81
سلمان، اتکا به منبع معصوم را نه تنها برای
خود می خواست، بلکه به شیعیان دیگر نیز آموزش می داد. او قرآن صامت و قرآن ناطق را
در کنار یکدیگر می خواست و خود، نمونه ی بارز تمکین به این دو بود. روزی به زید بن
صوحان گفت:« هنگامی که قرآن و سلطان به جنگ برخیزند چه خواهی کرد؟» زید گفت:« با
قرآن خواهم بود» و سلمان جواب داد:« در این صورت چه زید نیکویی هستی.»
سلمان با تیزهوشی و نکته سنجی در احوالات
مردم آن زمان، سه گروه را معرفی و شناسایی کرده است:82
یک
دسته جز از مسیر ذات و نفس خود، حق و خیری نمی
بینند و نمی شناسند. هر چیزی بدان ها نفع رساند یا آز آن ها دفع ضرر کند، خوب و
نیکوست و دفاع از آن بر همه واجب است؛ اما به شرط آن که نوبت به خود آن ها نرسد.
چون تمام مسئولیت ها را یک جا به گردن دیگران می بینند. گروه دوم، بر آنند
که همواره تمام حق با توانمندان و قدرتمندان است. سبب این طرز تفکر، ضعف نفسانی و از هم گسیختگی کیان و شخصیت آنان
است. سومین گروه، حاکم را در هاله ای از قدرت و قداست می شناسند فقط به این
سبب که حاکم و فرمان دار است. این طایفه فریب آن چیزی را خورده اند که حاکمان، خود
آن را ساخته و پرداخته و سپس شایع کرده اند. آن ها سلطه ی خود را سلطه ی الهی و
اراده ی الهی می دانند و خود را نماینده و نمودار دین خطاب می کنند. سلمان، از
معدود خردمندانی بود که این گونه، دردهای جامعه ی بشری را تشخیص داده و عوارض آن
را شناسایی کرده و نسبت به عواقب آن هشدار داده بود؛ دردهایی که هنوز نیز خطرناک
ترین و آسیب زا ترین آفت های تفکر اجتماعی انسان امروزی هستند!
5.
مطالعه ی تطبیقی
آنچه تاکنون گفته شد، تلاشی بود در جهت شناساندن
یک الگوی قابل اعتماد و کارآمد که از هر دو بعد نظریه و عمل، از محک تجربه سربلند
بیرون آمده است. با این همه، در عصر معاصر و با توجه به نیاز انسان معاصر، صرف
پرداختن به الگوهایی که ذکر آن ها تنها احساس نوستالژیک صدر اسلام را زنده می کند،
چندان هنر خارق العاده ای محسوب نمی شود و در کار نسخه نویسی برای نسل حاضر نیز،
کارایی ویژه ای نخواهد داشت. اکنون که توان منحصر به فرد مکتب اسلام در پاسخ به
انواع نیازهای درونی و بیرونی بشر با ارائه ی یک الگوی واقعی به اثبات رسیده، زمان
آن است که با اندیشه ای واقع بینانه، همتی سترگ و خردی روشن، امکان باز تولید
جامعه ای را که در آن بستر روئیدن و بالیدن سلمان ها مهیاست، مورد بررسی
قرار دهیم. بسیاری بر این باورند که در دوران معاصر، الزامات و اقتضائات تمدن نوین
در بستر مدرنیسم و مدرنیته پرورده شده و زمان ظهور انوشیروان ها و کوروش ها گذشته
است. ما بر این باوریم که:
فیض
روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران
هم بکنند آن چه مسیحا می کرد83
پروسور
مهدی نخستین، در تاریخ سرچشمه های اسلامی آموزش و پرورش، ادعا می کند که
اروپائیان، حداقل در موارد زیر تحت تأثیر مستقیم فرهنگ اسلامی بوده و از مؤلفه ها
و عناصر آن بهره گرفته اند:84
1.
غنا بخشیدن به مواد آموزشی غرب به ویژه اروپای غربی با ترجمه ی آثار علمی و فلسفی
مسلمانان توسط اسپانیایی ها به زبان لاتین
2.
انتقال روش تجربه ی علم هرچند در شکل ناقص آن، آموزش نظام یادداشت برداری و سیستم
اعشاری
3. تأمین
بخشی از کتاب های درسی دانشگاهی در برترین رشته های اروپا از قبیل کتاب قانون ابن
سینا
4.
تدارک رنسانس از طریق آشتی دادن اروپائیان با فرهنگ یونان و سایر فرهنگ های کهن و
پویا کردن اندیشه ی آنان
5.تأسیس
بیش از 600 کالج در کشورهای اسلامی و ارائه ی الگو به اروپائیان قبل از آن ها
6.
حفظ و حراست از اندیشه ی یونانی و پارسی درست در زمانی که اروپائیان تاب و تحمل
هیچ فرهنگ غیر مسیحی را نداشتند.
7.
انتقال روش های نوین آموزش، به ویژه روش مباحثه و مجادله در دانشگاه های اروپا
8.
بنای بیمارستان و تدوین اصول بهداشتی و غذایی در اروپا
9.
ایجاد و تحکیم فرهنگ آزاداندیشی و آزاد منشی به ویژه آزادی تحقیق و تدبر و پژوهش
در میان اروپائیان
اکنون سوال اساسی این است: اگر این همه را
ما مسلمانان در گذشته برای غرب انجاک داده ایم، پس الان برای خودمان چه می توانیم
کرد؟
الوین تافلر در کتاب موج سوم می نویسد:« اگر
قرار باشد اتفاقی در عرصه ی الم بیفتد، آن اتفاق باید از آموزش و پرورش شروع شود.»85
دکتر قوام نیز معتقد است که اگر زمینه های لازم از جهت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی
مهیا شود، امکان وجود یک نظام مردم سالار جامع الشرایط، عملی است و البته این امر،
ملزوماتی دارد که تقویت نهادهایی خاص از جمله ی آن هاست.86 اگر بپذیریم
که آموزش و پرورش در ذهن کارشناسان نخبه ای چون دکتر قوام، یکی از این نهادهای خاص
قلمداد می شود، آن گاه در کنار اعتراف این غربی هایی چون الوین تافلر ناگزیریم
اذعان کنیم که در امت اسلام اتفاقی روی نمی دهد مگر آن که نظام تعلیماتی آن سلسله
جنبان یک سری تحولات شود. تحلیل حضرت آیت الله خامنه ای پس از تجربه ی سه دهه تلاش
برای صدور ارزش های آرمانی در یک جامعه ی اسلامی نیز چنین است:
«.....از مجموعه ی آموزش و پرورش شکوه ای
نداریم اما به حرکتی تحول گونه نیازمندیم....»87 ، «......این که می
خواهید یک دگرگون سازی عمیق در کار آموزش و پرورش کشور انجام دهید، حقیقتاً جای
تشکر دارد.... انسان مطلوب ما، از لحاظ فکری، باید فردی خلاق، پرسش گر، اهل فکر،
اهل نو آوری، مایل به ورود به میدان های بسیار وسیع نادانستنی های بشر برای کشف
دانستنی ها و افکندن نور علم به وادی مجهولات و نیز صاحب فکر باشد.....»88
، «.....بنای کار بر آن فلسفه ای نبود که ما امروز به دنبال آن هستیم.....آموزش و
پرورش باید از روزمرگی بیرون بیاید و این اساس حرف است.....»89
نتیجه ی نهایی تمام این دغدغه ها در سند
تحول بنیادین آموزش و پرورش کشور و تحت عنوان مدرسه در افق چشم انداز 1404 در قالب
اهداف کلان چنین آمده است:
«تربیت انسانی موحد، مؤمن، معتقد به معاد،
آشنا و متعهد به مسئولیت ها و وظایف در برابر خدا، خود، دیگران و طبیعت، حقیقت جو
و عاقل، عدالت خواه و صلح جو، ظلم ستیز، جهادگر، شجاع، ایثارگر، وطن دوست، مهرورز،
جمع گرا، جهانی اندیش، ولایت مدار، منتظر، تلاش گر در جهت تحقق حکومت عدل جهانی، با
ارداه، امیدوار، خودباور، دارای عزت نفس، امانت دار، دانا و توانا، پاکدامن و
باحیا، انتخاب گر، آزاد منش، متخلق به اخلاق اسلامی، خلاق و کار آفرین، مقتصد و
ماهر، سالم و با نشاط، قانون مدار و نظم پذیر، آماده ی ورود به زندگی شایسته ی
فردی، خانوادگی و اجتماعی بر اساس نظام معیار اسلامی »90
به نظر می رسد همه در یک کلام خلاصه و مفید
و جامع و مانع، قصد داشته اند بگویند: «باید سلمان تربیت کرد.» اگر ولایت مداری
را با کمی اغماض و نه به مفهوم کامل آن در دیدگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در نظر
بگیریم آن گاه باید گفت که انسان آرمانی اسلام نه تنها در مرزهای جغرافیایی ایران
اسلامی که در کل زمین ها و سرزمین های اسلامی، دقیقا دارای چنین خصوصیاتی است و
تاریخ بشر کدام جلوه ی منحصر به فرد و اسوه ی کاملی را از یک چنین موجود بی نقص و
دوست داشتنی سراغ می تواند داشت؟
برای مخاطبین و خوانندگان باریک بین و ظریف
اندیش نیز باید قضای یک مصداق را به جا آوریم و آن ویژگی حیا و پاکدامنی است که در
سند تحول بنیادین ذکر آن رفت. عده ای از دوستان سلمان پس از ازدواج او با زنی از
قبیله ی بنی کنده برای عرض تبریک به دیدارش آمدند و در مورد همسر و ازدواجش چنان
که رسم اعراب دوران جاهلی بود پرسیدند، سلمان گفت: «خداوند پرده ها و درها را
برای پوشش اسرار شما قرار داده، شما هم از آن چه سر زندگی افراد است نپرسید زیرا
از رسول (ص) شنیدم که فرمود: »افرادی که مسایل
خصوصی خود را به دیگران می گویند مانند چارپایانی هستند که در راه و در مقابل چشم
دیگران، یک دیگر را بو می کشند.»91
این جاست که باید به حاکم فرزانه ای چون
سلمان آفرین گفت که در هر کردار و رفتار خود، رویکرد تربیتی را مد نظر داشته92
و از هیچ فرصتی برای آموزش بهتر و تعلیم معنا دارتر فروگذار نکرده است و چرا که
چنین مردی پس از گذراندن دویست و پنجاه یا چهارصد سال عمر زیبا93،
شایسته ی آن نباشد که گوهر یکدانه ی آفرینش، علی (ع)، به خاطر به جا آوردن مراسم
تدفین او از مدینه طی الارض کند و چرا که خضر نبی، اسوه ی حکمت و اسرار الهی در
میان پیامبران علی (ع) را همراهی نکند94 و چرا که در زیارت نامه ی او
نخوانیم: «... سلام بر تو ای مخزن اسرار بزرگان اهل خیر و سعادت ... سلام بر تو ای
باقی مانده از نیکویان گیتی در دوره های پیشین! ...»95 و چرا آنان که
از زیارت عتبات عالیات در کشور عراق بر می گردند نباید چنان مشتاقانه و بی قرار،
از زیارت آرامگاهی بگویند که گنبد حذیفه بن یمان را نیز در کنار خود دارد و از
دیدگاه معماری و فضای معنوی، مرقد و بارگاه حر بن یزید ریاحی در 50 کیلومتری
کربلا و میثم تمار در نجف اشرف را به ذهن مبادر می سازد96؟
نتیجه
گیری:
1-
رنج سفر، غربت و دوری از بستگان، بردگی و نا ملایمات زندگی بهای سنگینی بود که
سلمان برای رسیدن به گمشده اش پرداخت. حقیقت ناب، اسرار خلقت و دانش الهی دستاورد
عظیمی بود که سلمان به بهای این جهادعظیم دریافت داشت.
2-
سلمان، میراث ارزشمندی از خردمندی، ذهن پویا و منظم، آداب و اخلاقیات و مذیلت را
با خود به میان اعراب برد و این همه را در دستگاه تربیتی رسول (ص) و علی (ع) سپرد
و محصولی استخراج کرد که صحبت از انتسابش به اهل بیت (ع) و احتمال عصمتش می رود.
3-
سلمان، دانستن را بر خواندن ترجیح می داد و لذا بر خلاف بسیاری از مدعیان دانایی در
عصر خود، دچار ثروت اطلاعات و فقر معرفت نشد. دانسته های سلمان و معرفت او همواره
طابق النعل بالنعل بود.
4- سلمان
هرگز در مسیر حق از پیامبر (ص) و علی (ع) پیشی نگرفت.
5-
سلمان بر مردم حکم می راند و حکمت بر سلمان.
6-
سلمان معجونی بی بدیل از خرد، ایمان و عمل گرایی را در مدل حکومتی اسلام بر جای
گذاشت که تا به امروز در هیچ مقیاسی تکرار نشده است.
7-
سلمان، بیش و پیش از آن که قهرمان یکه تاز نظام تربیتی اسلام باشد، یک الگوی کار
آمد و اثر بخش در این نظام است که گاه مصرفی جهانی و حتی بیرون از مرزهای اسلام
دارد.
پی
نوشت ها:
1-
قبیله در این جا یک مفهوم روش شناختی است و نه ایدیولوژیک که صرفا جهت توضیح یک
تجربه خاص با توجه به زمان و مکان ویژه استفاده شده و سبک خاصی از روابط قدرت را نشان می دهد(برهان
علیون ، نظام الطایفیه، ص 7)
2- ابن
عبری می گوید: «خداوند از دانش فلسفه چیزی به اعراب آن زمان نداده بود و ذهنیت و
طبع آنان نیز به فلسفه گرایشی نداشت.» ( تاریخ مختصرالدول ، ابوالفرج ابن عبری، ص
94)
3- قدرت
، دانش و مشروعیت در اسلام ، داود فیرحی ، ص 136
4- همان
، ص138
5- همان،
ص141
6-
نظام سیاسی و دولت در اسلام، داود فیرحی ، ص 32
7-
همان ، ص33
8-
همان ، ص ص39 تا 43
9- المنتظم
فی تاریخ الملوک والامم ، ابی الفرج عبدالرحمن بن علی الجوزی ، ج3 ، ص ص 20 و 22
10-
الصیاغه المنطقیه للفکر السیاسی الشیعی ، حسن عباس حسن ، ص 373
11-
سلمان، حقیقت جاودان، ناهید طیبی، ص7
12-
همان ، ص72
13-
همان
14-
همان، ص45
15-
آزاده محمدی ، علی ثقفی ، ص37
16-
سلمان، حقیقت جاودان، ناهید طیبی، ص121
17-
سلمان، حقیقت جاودان، ناهید طیبی، ص102
18-
همان، ص48
19-
همان، ص60
20-
نظام سیاسی و دولت در اسلام ،داود فیرحی، ص10
21-
همان ، ص 267
22-
سیاست های مقایسه ای ، دکتر سید عبدالعلی قوام، ص 69
23-
همان ، ص ص 72 تا 77
24-
بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم ، ص ص 267 تا 361
25-
فرهنگ فارسی معین ، دکتر محمد معین ،ص 437
26-
لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، ص 684
27-
امروزه به این کار، « برون فکنی » می گویند
28-
سیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغی، ص 29
29-
مجموعه احادیث
30-
سیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغی، ص6
31-
همان، ص 27
32-
همان، ص22
33-
Republique در زبان فرانسه و Republic دز زبان انگلیسی
34-
Laws
35- بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم ، ص 72
36-
همان ، ص 74
37-
شهریار، نیکولو ماکیاولی ، ص 16
38-
سلمان استاندار مداین، احمد صادقی اردستانی، ص 409
39-
همان، ص ص 358 تا 360
40-
سلمان حقیقت جاودان، ناهید طیبی، ص 41
41-
همان، ص 42
42-
رجال کشی، ج 2، ص 78
43-
آزاده محمدی، علی ثقفی، ص 37
44-
همان، ص 38
45-
همان
46-
همان، ص 39
47-
همان، ص 41
48-
همان
49-
همان
50-
سلمان الفارسی، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ص 13
51-
آزاده محمدی، علی ثقفی، ص 45
52-
سلمان الفارسی، علامه سید جعفر مرتضی عاملی ، ص ص 12 و 13
53-
سلمان اهل بیت، عبدالله السبیتی ، ترجمه محمد علی مجیدیان، ص 84
54-
سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق، دکتر حسین مجیب مصری، ترجمه حسین یوسفی آملی،
ص 131
55-
سلمان پاک ، لویی ماسینیون، ترجه دکتر علی شریعتی، ص 86
56-
همان، ص 19
57-
جمعه 2 ، بقره 129 ، حدید 25 ، آل عمران 164
58-
سلمان الفارسی، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ص ص 51 تا 53
59-
همان ، ص 58
60-
همان ، ص ص 63 تا 71
61-
سلمان اهل بیت، عبدالله السبیتی ، ترجمه محمد علی مجیدیان ، ص 189
62-
همان ،ص 91
63-
همان، ص 14
64-
سلمان استاندار مداین، احمد صادقی اردستانی، ص 362
65-
چالش های توسعه سیاسی،دکتر عبدالعلی قوام، ص 53
66-
نظام سیاسی و دولت در اسلام ، داود فیرحی، ص 11
67-
همان، ص 10
68-
سلمان استاندار مداین، احمد صادقی اردستانی، ص 369
69-
سلمان در ترازوی ادب و تحقیق ، دکتر حسین مجیب مصری ، ترجمه حسین یوسفی آملی، ص
231
70-
همان، ص 210
71-
نهج البلاغه، نامه پنجم، ترجمه مصطفی زمانی ، ص 641
72-
سلمان استاندار مداین، احمد صادقی اردستانی، ص 361
73-
سلمان فارسی، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه سید محمد حسینی ، ص53
74-
سلمان استاندار مداین، احمد صادقی اردستانی ، ص 363
75-
همان
76-
همان ، ص 366
77-
همان، 367
78-
همان، 368
79-
همان، ص 370
80-
همان ،ص 374
81-
سلمان در ترازوی ادب و تحقیق ، دکتر حسین مجیب مصری ، ترجمه حسین یوسفی آملی، ص
203
82-
سلمان الفارسی، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ص ص 45 تا 47
83-
دیوان اشعار خواجه لسان الغیب حافظ
شیرازی، غزل شماره 143
84-
تاریخ سرچشمه های اسلامی آموزش و پرورش غرب، پروفسور مهدی نخستین، ترجمه عبدالله
ظهیری، ص 87
85-
موج سوم، الوین تافلر، ترجمه شهین خوارزمی، ص 8
86-
چالش های توسعه سیاسی، دکتر عبدالعلی قوام، ص 63
87-
آیت الله خامنه ای، مجموعه سخنرانی ها، خرداد 1386
88-
آیت الله خامنه ای، مجموعه سخنرانی ها، تیر 1386
89-
آیت الله خامنه ای، مجموعه سخنرانی ها، تیرماه 1391
90-
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش کشور، ص 19
91-
سلمان استاندار مداین، احمد صادقی اردستانی ، ص 383
92-
سلمان الفارسی، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ص 48
93-
آزاده محمدی ، علی ثقفی ، ص 62
94-
سلمان حقیقت جاودان، ناهید طیبی، ص 128
95-
آزاده محمدی ، علی ثقفی ، ص 65
96-
سرزمین خاطره ها ، مرتضی دیانتی نسب، هفته نامه سلمان، سال هشتم، شماره 109 ، قسمت
دوازدهم و سفرنامه وصال، سیدباقر موسوی دشتستانی، ص ص 72 و 81
فهرست
منابع:
1-
قرآن مجید
2-
نهج البلاغه، ترجمه مصطفی زمانی، انتشارات کتاب یوسف ، تهران 1378
3-
العاملی، علامه سیدجعفرمرتضی: سلمان الفارسی ، مؤسسه النشر الاسلامی، قم 1414 ه ق
4- نوری
طبرسی، حاج میرزا حسین: نفس الرحمان فی فضایل سلمان، انتشارات پاد اندیشه ، قم
1389
5- ابن
عبری، ابوالفرج: تاریخ مختصرالدول، انتشارات نصر، قم 1381
6- السبیتی،
عبدالله: سلمان اهل بیت، ترجمه: محمدعلی مجیدیان، دفتر نشر کوکب، تهران1368
7- نجیب
مصری، دکترحسین: سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق، ترجمه: حسین یوسفی آملی، دفتر
نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1373
8- عالمی
دامغانی، محمدعلی: پیغمبر و یاران،ج2 ، انتشارات هاد، تهران 1379
9- محدثی،
جواد: سلمان و بلال، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، قم 1386
10-
فارسی، ابو عبدالله: سلمان محمدی، نشر ادب، ؟؟
11-کمره
ای، میرزاخلیل: فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، انتشارات حوزه اندیشه، تهران 1377
12-
ماسینیون، لویی: سلمان پاک، ترجمه: دکترعلی شریعتی، انتشارات ارشاد، تهران 1352
13-
صادقی اردستانی، احمد: سلمان فارسی استاندار مداین، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه
علمیه، قم 1376
14-
ثقفی، علی: آزاده محمدی، انتشارات هاد، تهران 1373
15-
طیبی، ناهید: سلمان حقیقت جاودان، انتشارات بهشت بینش، قم1386
16-
قوام، عبدالعلی: چالش های توسعه سیاسی، نشرقومس،تهران1384
17-
قوام، عبدالعلی: سیاست های مقایسه ای، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران1373
18-
عالم، عبدالرحمن: بنیادهای علم سیاست، نشر نی، تهران1373
19-
فیرحی، داود: نظام سیاسی ودولت در اسلام،انتشارات سمت، تهران 1384
20-
فیرحی، داود: قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، نشر نی، 1378
21-
فروغی، محمدعلی:سیر حکمت در اروپا، نشر البرز، تهران1377
22-
نخستین،مهدی:تاریخ سرچشمه های اسلامی آموزشو پرورش غرب، ترجمه: عبدالله ظهیری،
مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد1367
23-
بندرریگی، محمد: فرهنگ لغت منجدالطلاب، انتشارات اندیشه اسلامی، تهران1386
24-
معین، محمد: فرهنگ فارسی، نشر سرایش، تهران1381
25-
موسوی دشتستانی، سیدباقر: سفرنامه وصال، انتشارات طاووس بهشت، قم 1381
26-
دیانتی نسب، مرتضی: سرزمین خاطره ها، هفته نامه سلمان، کازرون 1376
27- http//www. Khamenei.ir/M.sokhan/p101.f/208
سلمان در آغاز در ایران با باورهای میترایی آشنا بود و سپس باورهای زرتشتی و سپس باورهای مانوی و بدین گونه با حکمت و خرد ایران باستان آشنا بود. چون دین مانی را بر دین زرتشتی ترجیح داده بود مجبور به فرار از ایران شد. وی به غرب رفت و با باورهای مسیحی آشنا شد و سالها در آنجا در خدمت کلیسا بود و در کنار آنجا با عقاید یهودی بیشتر آشنا شد. این گونه با اندیشه مسیحی کاملاً آشنا بود. در یثرب حضرت محمد (ص) را دید و با عقاید او اسلام آشنا شد. اندیشه سلمان ترکیب است از حکمت ایرانی و اسلامی که تجربه مطالعه و دریافت ادیان و حکمتهای دیگر را داشته است و اکثر فلاسفه اسلامی ایران امروز، خود را پیرو مکتب سلمان میدانند (ویکی پدیا فارسی).