|
مسالهی مردم از جمله مواردی است که همواره و در طول تاریخ دستخوش جدلیات گروههای مختلف قرار گرفته است. سیاسیون که خود را نمایندهی مردم مینامند. اجتماعیون مردم را مطالعه میکنند. اقصادیون به فکر رفاه و آسایش مردماند و قس علی هذا. این کلمه دقیقا به اندازهی همان قدمتش هم مبهم و پیچیده است. به عبارت دیگر همآن سهل و ممتنع. ابتدا به ساکن و در اندیشهی باستان که مردم بیشتر در معنای صرف بردگان به شمار میرفت و حکام و اندیشمندان طبقهای فراتر از مردم بودند. در قرون بعد مردم به معنای امروزی آن بیشتر مطرح شده ت اینکه به فضای بعد از قرون وسطا و خصوصا مدرنیته میرسیم. در این فضا بود که کم کم و همزمان با طرح بحثهایی چون قرارداد اجتماعی، نقش مردم به عنوان پشتوانهی حکومت مطرح شد. ادامه پیدا کرد تا رسید به دمکراسیهای مستقیم و اکثریتی و نمایندگی تا امروز. مختصر و مفید. در فضای امروز و همزمان با افزایش ضریب نفوذ افکار عمومی در تصمیمگیریهای حکومتی، اهمیت مسالهی مردم به شدت افزایش یافته به نوعی که حتی در غرب هم جدال علمی و عملی بر سر این مساله بالا گرفته است. هابرماس بحث بحران مشروعیت در دمکراسی را مطرح میکند و متقدمین هم آمارهای پایین مشارکت در انتخابات کشورهای غربی را شاهد مثال این ماجرا میآورند.
صبح که قصد کرده بودم مطلبی در مورد نهام دیماه به رشته تحریر درآورم، نگاهی اجمالی به بیانات رهبر انقلاب انداختم و اتفاقا ایشان نیز در باب این روز یک همچین دغدغهای را مطرح ساخته بودند؛ یکی بحث حضور مردم در صحنه و دیگری بحث ایمان دینی مردم. با مطالعهی بیانات ایشان خواه ناخواه خاطرهی یک جلسه از کلاسهای این ترم برایم زنده شد، تاریخ انقلاب را در کلاس دکتر زیباکلام میگذراندیم که دقیقا هماین دو بحث طرح شده و گفتگوی طولانی مدتی را بین دوستان برانگیخت. نقش مردم در انقلاب و همچنین نقش ایمان دینی مردم.
در بحث نقش مردم آنچه در اکثر کتب و نظریهها در باب انقلاب دیده و نوشته میشود این است که مردم نه به عنوان نقش پیشرو در انقلاب و بلکه صرفا به عنوان سیاهی لشکری و آن هم در لحظات آخری که انقلاب در ریل خود افتاده است وارد صحنه شده و فریاد انقلاب سر میدهند. انقلاب را نخبگان و روشنفکران به راه انداخته و هدایت میکنند. مردم صرفا پیروانی هستند که مواقع لازم به صحنه آورده میشوند.
در حوزهی ایمان دینی هم اسلام و اساسا ایمان مردم نقشی تبعی بازی میکرده و اصل بحث بر سر استبداد و آزادی و امثالهم بوده است. دین و ایمان دینی در این میان فقط نقشی تفسیری یا نهایتا تهییجی بازی میکنند که در اندازه خود قابل پرداختن به آن است،نه بیشتر.
بحثم پرداخت علمی و تخصصی به هیچیک از این مفاهیم و نظریهها نیست که هرکدام جای خود دارد. فقط از باب نهام دیماه؛ واضحتر از این نمیشد پنبهی بسیاری از این تئوریها رشته کرد. مردم و فقط مردم، آنهم اساسا بهخاطر ایمان دینی خود به صحنه آمدند. در زمانی که نخبگان در پستوخانههای سیاسی و اقتصادی خود مشغول رایزنی و مذاکره بودند و داشتند به نام این مردم بر سر حقشان و تاریخشان معامله میکردند، زمانی که بهاصطلاح عقلای قوم در لزوم تدبیر و اندیشهورزی سخنها میراندند، در این زمان بود که صاحبان انقلاب به خیابان آمده و نشان دادند که همواره آنان بودهاند و همواره هم خود آنان هم خواهند بود.
اما کاش، کاش حق مردم فقط حمایت نبود، کاش حضورشان صرفا در بحران نبود، کاش به نام مردم و به کام دیگران نبود، کاش عدهای مردم نمیشدند، کاش درد مردم احساس میشد، و خیلی کاشهای دیگر. که اگر پاسخی به آنها داده نشود، قطعا در آینده، پاسخ هماین مردم هم متفاوت خواهد بود.
بازهم تاکید میکنم که به هیچوجه قصد ارائهی بنیادی نظری را در این نوشته نداشته، کما اینکه در موارد دیگر به آن پرداختهام. لذا اگر دوستان نقد یا نظری دارند، به شدت استقبال میکنم.