پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

ای که بر بام فلق منظره باز منی/چشمه سار سحر و یاسمن راز منی/خوشه روشن پروینی و بر اوج فلک/هاله خرمن مهتابی و مهناز منی

فرزند خردسالم که یكسال سن داشت بعد از ابتلا به یك سرماخوردگى، دچار درد شدیدى شد که باعث نگرانی زیادم گردید. از چشم او خون زلالى مى آمد و هرچه به دکتر مراجعه مى کردم و دارو مى نوشتند، درد او برطرف نمى شد.

شهید میرشکاری متولد کازرون، قبل از شهادتش به من خبر داده بود که وقتی شهید میشه جسدش قابل شناسایی نیست گفته بود یه نشونه از بدنش بردارند تا بعد از شهادتش قابل شناسایی باشه، شهید میرشکاری شهید شد و جسدش با تعدادی دیگر از اجساد را داخل ماشین گذاشتم و به عقب بردم درحین رانندگی یاد آن جریانی افتادم که به من گفته بود که جسدش شناسایی نمی‌شه...

وي سطوح تحصیلی خود را با رتبه‌های بالايي پشت سر مي‌گذاشت. او علم را بطور عمیقی مطالعه می‌کرد و اغلب در بعضی از مسائل دست به تحقیقات و ابتکاراتی می‌زد اما با اي وجود درس را هیچ‌گاه برای مدرک نخواند.

سخت است اما بگذار بگویم و بنویسم تا همه بدانندكساني كه عصاره سالهای جوانی خويش را به خاک سرد مي سپارد و شیره جانش را به مسلخ عشق مي فرستد و چيزي از بنده خدا جز ادامه راه و رسم شهدا نمي خواهد و درد دلي جز بي وفائي عده اي كه از شهدا بدور شده اند ندارد چگونه در جامعه مورد تكريم قرار مي گيرد ابنان وارثان خوني هستند كه جز رنگ خدائي چيز ديگري نداشتند پس بايد از امروز رنگ شهدا كه همان رنگ خدائي است به خود بزنيم .تا شايد ديني از هزاران ديني ديگر كه شهدا بر ما دارند ادا كرده باشيم.

شهید دیده‌ور نیم‌نگاهی به سوی ما انداخت و دوباره مشغول كار شد و بعد بار دیگر با خستگی كمر راست كرد، كلنگ را به زمین گذاشت و همراه ما و برادر عزیزی به راه افتاد. همه‌ی آنچه كه از او در خاطره‌ی فیلم‌ها باقی مانده همین است. اگر مي‌دانستیم كه شهید مي‌شود، تا طلعت خورشید شهادت را در چهره‌اش نمي‌یافتیم چشم از او بر نمي‌گرفتیم.