شايد براي شاعري كه انبوهي شعرهاي مناسبتي و آييني سروده است سرودن شعرهاي عاشقانه سخت نباشد. او قبلا محبوبهايي نيمهآسماني- نيمهزميني در اشعارش خلق كرده است، اما شعر عاشقانه امروز لااقل براي لحظاتي ارتباطش را با آسمان قطع ميكند و يكسر زميني ميشود.
حسين رضوي فرد: شايد براي شاعري كه انبوهي شعرهاي مناسبتي و آييني سروده است سرودن شعرهاي عاشقانه سخت نباشد. او قبلا محبوبهايي نيمهآسماني- نيمهزميني در اشعارش خلق كرده است، اما شعر عاشقانه امروز لااقل براي لحظاتي ارتباطش را با آسمان قطع ميكند و يكسر زميني ميشود. تغزل در هر شكلش -مشروط بر رعايت شأن انسان- قابل ستايش است اما شراب تلخ آن سخت مردافكن است و از بيشمار شاعري كه مدعاي كسب چنين گوهري داشتهاند اندكشماري شعرشان در ناخودآگاه جمعي تاريخ و مردم رسوب كرده است. غزل نوقدمايي امروز كه روزهاي نوجواني خود را طي كرده است به خانهي قديمي خودش يعني مغازله و عشق ورزيدن برگشته و قدم در مسير تجربههايي گذاشته كه ميتواند در آيندهاي نه چندان دور، پيشنمونه يك سبك خاص تاريخي باشد؛ موفقيتهاي شاعران پير و جوان در آفرينشهاي زباني و فرمي سه دههي اخير خصوصا دههي هشتاد و جريانيافتن جديتر نقد و نظر در اين ميدان، گواه اين مطلب است. با اين مقدمه كوتاه اجازه دهيد در دفتر «هـ دو چشم» قاسم صرافان تورقي داشته باشيم.
براي كساني كه تجربه يكبار عبور از مميزي كتاب را داشتهاند فهم اين موضوع كه چرا اولين شعر كتاب «هـ دو چشم»، شعري متوسط و موضوعي است خيلي مشكل نيست. گرچه خوانش شعر قدرتمند بعدي –روح قبرستان- باعث خواهد شد تا مخاطب، فرصت خواندن و لذت بردن از كتاب را تا پايان از دست ندهد:
رد نشو از میان قبرستان، مردهها را تو بیقرار نکن
چادرت را به روی خاک نکش، روحشان را جریحهدار نکن
از قدمهای نرم تو بر خاک، تنشان توی قبر میلرزد
دست بر سنگها نزن بانو! به تب و لرزشان دچار نکن
عطر تو بوی زندگی دارد خطر جان گرفتگی دارد
مردهها خوابشان زمستانی است، زودتر از خدا، بهار نکن...
از ميان سي غزل و مثنوي كتاب ياد شده كه همگي ارزش خواندن دارند، حدود يكسوم غزلها با همين استحكام و رواني سروده شدهاند و اين تعداد شعر خوب در يك كتاب، قابل ملاحظه است. قاسم صرافان از دوازده وزن عروضي متفاوت در اشعارش بهره برده است و همين موضوع باعث ايجاد تنوع ريتمي و مانع از خستگي مخاطب در خوانش شعرها شده است. دوري از تنافر آوايي حروف و كلمات و رعايت هارموني واژگان نيز به رواني وزن دروني اشعار كمك رسانده است. وجه ممتاز شعر صرافان، در خلق تصاوير متفاوت و غير مرسوم در غزل عاشقانه است. استفاده از تم معشوق چادري و هياتي و مكانهاي مذهبي كه نتيجه منطقي زيستِ آييني و مذهبي شاعر است، در بين شاعران آييني نيز پديدهاي كمياب است. شايد با همين پشتوانه مذهبي بودن و اطمينان از اينكه مخاطب بر اين مطلب آگاهي دارد هست كه تغزل شاعر در شعرهايش گاهي رك و پوستكنده و جسورانه ميشود. اگرچه بايد بر اين نكته پاي فشرد كه غزلهاي با تمايلات كامجويانه در آثار بزرگاني چون سعدي بسيارند و اين ركود غزل با درونمايهي عشق زميني تا سالهاي اخير و شايد زيادهروي برخي نوشاعران در بكارگيري ناشيانه تعابير تنانه و اروتيك و مهمتر از همه، نابردباري مميزان شعر و انديشه است كه گاهي باعث ايجاد نوعي سوء تفاهم در جامعه ميشود. برگرديم به شعرها:
صرافان در شعر روح قبرستان از چند آرايه ادبي و صنعت بديعي، يكجا سود جسته است. آرايش بياني شعر صرفا در محور افقي نيست بلكه ارتباط معنايي و روايي عمودي، مخاطب را تا پايان شعر درگير ميكند. شاعر با هوشمندي در انتخاب و شكار صحنهي دراماتيك گذشتن يك دخترخانم چادري از كنار قبرها و فاتحهخواني عاشقانه وي، موفق شده است شعر خود را در دل مخاطب جا كند. كشيده شدن چادر بر روي خاك در بيت اول و شاعري كه ظرف حلوا را بدست گرفته و با معشوق روبرو ميشود و جاخوردن شاعر از اين صحنه به غناي اين فضاي دراماتيك كمك ميرساند.
ظرف حلوا به دست میآیم، چای و خرما به دست میآیم
روح دیدی مگر که جا خوردی؟ روح من! از خودت فرار نکن
صرافان در پنج غزل «روح قبرستان»، «قطار»، «عشق هياتي»، «بانوي قشم» و «كار دستي» بطور ويژه و در حدود ده غزل ديگر كه نمونههايي از آنها در پي ميآيند به خوبي نشان ميدهد كه بر زبان غزل امروز تسلط دارد و مهمتر از آن فضاي عيني و تجربي «خود» شاعر را به تصوير ميكشد. عدم رعايت همين قاعده و گاهي هم سادهانگاري در فراخواندن تشبيهات و استعارهها باعث شده است مابقي غزلها و دو مثنوي زيبا اما متوسط كتاب در سطح و بيحادثه باقي بمانند مثل ابيات:
پري كه بود، دري بود رو به وسعت عشق
و سيب سرختري بود، دست قسمت عشق...
***
در روشني ماه هويدا شده دريا
مهتاب به او آمده، زيبا شده دريا...
ساخت و پرداخت فضا در شعرهاي درخشان صرافان را قبلا در كارهاي معدودي از شاعران جوان، به خوبي سراغ داريم با اين تفاوت كه در اينجا به جاي فضايي سنتي و بومي يا روستايي، بطور غالب با فضايي مذهبي گاه با المانهاي مدرن همچون ماشين و قطار مواجه ميشويم. جنبههاي دراماتيك ياد شده را در شعرهاي ديگر صرافان نيز ببينيم:
اول روضه میرسد از راه
قد بلند است و پردهها کوتاه
آه از آنشب که چشم من افتاد
پشت پرده به تکهای از ماه...
پا شدی و شبیه من پا شد
از لب داغ استکان هم آه
***
هم تبسم داشت بر روی لبش هم حرف میزد
با وقاری سر تکان میداد و کمکم حرف میزد
مجری برنامه بود اما به جای واژههایش
چشمهایش با تمام قلب آدم حرف میزد...
شرم گاهی سرختر میکرد برگ گونهاش را
هول میشد گاهی، اما باز محکم حرف میزد...
***
آهوي گردنبند او آواره مي شد
در خلوت پيراهنش از بي قراري
***
طعم لبخندهای شیرینت
لحن نازك، نگاه سنگينت
«هـ» دو چشم پلاک ماشینت
شیطنت در تلفظ شینت
آخرش کار میدهد دستم
در بيت اول از شعر روح قبرستان تكيهكلام عاميانه « جريحه دار شدن غرور»، آشناييزدايي شده و عبارت «جريحهدار كردن روح» از آن اختيار شده است. همينگونه بازيهاي معنايي را در غزل «دردانهي جلفا» ببينيم:
در نصف جهان، ماه كليسا شدهاي پس
هم اهل حسابي تو و هم اهل كتابي
يكي از روشهاي ديگر آشناييزدايي از كلمات و مفاهيم معمول، استفاده از متناقضنما است. اين مهم در شعرهاي صرافان گاهي به خوبي اتفاق افتاده است:
عطر تو بوی زندگی دارد خطر جان گرفتگی دارد
***
روسري را طرح لبناني ببندي يا نبندي
زلف بر صورت بيفشاني، نيفشاني قشنگي
***
تا اينكه از كرانهي خوابي قشنگ و سبز
دير آمدي چقدر ولي ناگهان چه زود-
***
اینجا همیشه منظره بر عکس قصههاست
دریا پر از مسافر و ساحل پر از پری
همينطور است استفاده بهجا از صنعت جناس و واژ آراييهاي دلپذير:
به خودش هی امید داده کسی روبروی تو ایستاده کسی
به سلامش بیا جواب بده، مرد را پیش مرده خوار نکن
***
دختر خاني ولي خانم مگر ما دل نداريم
گاهگاهي كوزهآبي از قناتي هم بياور
***
«هـ» دو چشم پلاک ماشینت
شیطنت در تلفظ شینت
شاعر در برخي تكبيتها هنرنمايي كرده است و تصاويري بدست داده كه زيبا و زينتي هستند. تصاويري كه تا سالها ميتوانند زيبا بمانند. اما چقدر ميتوان مطمئن بود كه ذائقهي مخاطب در همين حد باقي ميماند. شاعر چارهاي جز تجربه و ورود به اين آزمون و خطا را ندارد. اما شكي نيست شعرهايي كه به يك تكبيت، بند هستند در گذر زمان آسيبپذيرند و تاريخ انقضاء، آنها را تهديد ميكند مگر اينكه مكاشفهاي صورت پذيرفته باشد يا از آركيتايپي جمعي يا قومي سخن رفته باشد كه ريشه در خاطرهي مردم دارد و در گذر زمان جزئي از ادبيات يا ضربالمثل عوام يا جامعه ادبي شود. در يك كلام براي ماندگار شدن يك شعر، زيبايي و صميميت شعر گاهي ميتواند شرط لازم تلقي شود اما شرط كافي آن چيزي نيست جز شاعرانگي و به قول فرماليستها ادبيت يا شعريت شعر. در مورد شعرهاي صرافان شايد اندكي عمق بخشيدن به ارتباط پنهان تصاوير باهم، موجب ماندگارتر شدن اشعار گردد. غير از ابياتي كه پيش از اين اشاره شد ابيات زير نيز صميمي و درخور هستند:
رسیدی و غزلم را دوباره دود گرفت
نترس – آه کسی نیست - دود اسفند است
***
تا پلک میزنم به هم از راه میرسي
تا پلک میزنی به هم از حال میبری
***
کار چشمان تو این بود که بازی بدهند
وسط عشق چه چرخ وفلکی داری تو!
***
خرمنی در زیر چادر داشت خاموش و معطر
رازداري كه فقط با یار محرم حرف میزد
قاسم صرافان عملا در قلمرو فرم خطر نكرده است و مقيد به اصول كلاسيك و قدمايي است. حتي محذوف شدن حروف و كلمات در خوانش شعر كه در غزل امروز به تواتر يافت ميشود و به مخاطب اجازهي سفيدخواني ميدهد را از نظر دور داشته و تنها در سه مورد (ضمن حفظ ملاحت كلام خود)، دست به فرارويهايي فرمي زده است كه به وفور مسبوق به سابقه است:
بِ ... بِ ... ببین که زبانم دوباره بند آمد
زی... زی... زی... زیرِسر برق آن گلوبند است
و در جايي كه رديف غزل "مانده بود" است در بيت آخر چنين ميسرايد و مورد سوم نيز به همين صورت:
ديرآمدي و بي تو جواني كه نيمه شب
در خواب سرگذاشت به زانوت،... رفته است
بنابراين گوهريترين دريافت از عاشقانههاي قاسم صرافان را بايستي فارغ از بحث فرم و بازيهاي آن كه صد البته عليالاغلب زودگذر و ناديرپايند، در خلق تصاوير جديد، اضافات تشبيهي و استعاري دلنشين و وحدت رويه مفهومي دانست. برجستگي ديگر شعرهاي خوب اين شاعر، بهرهمندي از طنز و مضمونپردازيهاي طنزآميز است؛ رويكردي كه نه تنها در شعرهاي عاشقانه بلكه در شعرهاي آييني هم باعث استحكام، رواني و مقبوليت عام شعر ميشود، چنانكه موفقيت برخي شعرهاي آييني مرحوم سيد حسن حسيني مرهون چنين كاركردي است. اينكه شاعر نسبت به ديگر عاشقانهسراهاي جوان در كجاي گود ايستاده است را بايد به گذر زمان و انتخاب مخاطب سپرد و نبايد فروگذار نمود كه قاسم صرافان با وجود تجربه موفقش در شعر آييني، اولين تجربه انتشار آثار خود را در ميدان شعر عاشقانه سپري ميكند؛ تجربهاي كه ميتوان حدس زد در آيندهاي نه چندان دور، به روزهاي روشني پيوند خواهد خورد.
عالي بود .