پایگاه خبری کازرون نیوز | kazeroonnema.ir

کد خبر: ۱۶۶۷۶
تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۱

اوضاع سياسى كازرون در جنگ جهانى اول

دكتر على اكبر تشكری[1]

مجتبى محمدی[2]

منبع: مجموعه مقالات همايش جنگ جهانى اول در فارس صص 183 - 207

 

مقدمه

جنگ بين الملل اول هنگامى آغاز شد كه ايران يكى از متشنج ترين دوران تاريخى خود را سپرى مى كرد و از استقلال، فقط نام آن را با خود يدك مى كشيد. از يك سو به موجب قرارداد 1907م نواحى شمالى و جنوبى كشورمان عرصه ى زياده خواهى هاى روسيه و انگلستان شده و از ديگر سو، شاهى جوان و كم تجربه در امور ديپلماتيك بر مسند سلطنت كشورى چون ايران تكيه زده بود كه از فن مملكت دارى، بهره ى چندانى نداشت. در چنين وضعيتى است كه دولت ايران توسط مستوفى الممالك، رييس الوزراء وقت در مجامع بين الملل اعلان بى طرفى مى كند اما اين اعلان موضع ايران، توسط قدرت هاى متخاصم روسيه و انگلستان به رسميت شناخته نمى شود و پس از مدت زمانى اندك در رمضان 1324 ه.ق مصادف با اوت 1914 م كشورمان ايران وارد كارزارى سخت و سهمگين با ابرقدرت هاى تا بن دندان مسلح، مى شود.

در اين ميان و هم زمان با شدت گيرى هيجانات عمومى در فارس و بوشهر بر عليه نيروهاى متخاصم انگليسى يكى از شهرهايى كه به حق نقش مهمى را در اين برهه از تاريخ ايران ايفا كرد، شهر كازرون و مجاهدين كازرونى بودند.

در هنگامه اى كه حس انزجار و تنفر عمومى در فارس روز به روز زيادت مى گرفت، مبارزان كازرونى به تأسى از فتاوى علماى وقت پاى در ميدان مبارزه اى هر چند نابرابر با استعمارگران انگليسى گذاشتند، به طورى كه در وهله ى اول، توانستند لطمات فراوانى را بر پليس جنوب وارد آورند. تلفيق شدن احساسات ملى و مذهبى مردم و مبارزان منطقه ى كازرون با روحيه ى سلحشورى در آنان، مانعى بس محكم بر سر راه نيروهاى انگليسى براى رسيدن به اهدافشان پديد آورده بود.

از آن جايى كه هدف دولتمردان انگليسى استقرار امنيّت در نواحى پس كرآن هاى خليج فارس و جاده هاى مواصلاتى مرتبط با آن بود، در دست داشتن كازرون به منزله ى پلى بود كه آنان را به مركز ايران متصل مى ساخت، براساس چنين سياستى است كه صاحب منصبان پليس جنوب و ايادى داخلى آن بيشترين توان خود را صرف از پاى درآوردن مبارزان اين خطّه و رهبر آنان «ناصر دیوان کازرونی» كردند، همه ى اين عوامل دست به دست هم مى دهند، تا منطقه ى كازرون در اين مقطع بحرانى از تاريخ كشورمان به يكى از كانون هاى مهم ضد انگليسى تبديل شود و جور بى تدبيرى هاى بسيارى از رجال آن دوره را با رشادت ها و دليرمردى زايدالوصف مردم و مبارزان خود جبران نمايد.(منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

براساس چنين جايگاهى، پژوهش مورد نظر با استفاده از روش توصيفى - تحليلى به تشريح اوضاع سياسى كازرون در خلال جنگ جهانى اوّل مى پردازد. بدين منظور و براى فهم هر چه بيشتر مطلب، ارايه ى دورنمايى از تأثيرات اين جنگ بر ايران و هم چنين نحوه ى تشكيل پليس جنوب در مناطق جنوبى كشورمان لازم مى نمايد.

 

جنگ جهانى اول و تأثيرات آن بر ايران

مهم ترين واقعه ى سال هاى 32 تا 1336 ه.ق را مى توان گرفتارى ايران در جنگ جهانى اول دانست، با شروع جنگ در اروپا كه انگليس و روسيه را در برابر آلمان و اتريش قرارداد ايران اعلان بى طرفى كرد اما اين بى طرفى به لحاظ اوضاع داخل كشور اميدوار كننده نبود، چراكه ايران فاقد يك ارتش ملى و يك حكومت قابل و مصمم در اجراى استوار احكام خود در سراسر قلمرو خود بود و از نظر خارجى نيز روح قرارداد 1907م روس و انگليس با اعلام بى طرفى ايران چندان سازگارى نداشت. هنگامى كه اين دو قدرت بزرگ درگير يك منازعه ى بين المللى با آلمان و اتريش شدند و عثمانى نيز كوته زمانى بعد به آلمان ها پيوست پيش بينى سرنوشت ايران چندان دشوار نبود[3] شاه گرچه جوان بود اما در كنترل برخى از وزراى هشتاد ساله ى خود اقتدارى نداشت. در ميان ايرانيان بغض و عداوتى آميخته به خون و ترس نسبت به روس ها و انگليسى ها وجود داشت.[4]

دسته جات سربازان دولت ايران كه فقط افسران ايرانى داشتند، فاقد ارزش نظامى بوده و در طول جنگ از سوى هر دو طرف درگير (متفقين و متحدين) عملاً ناديده انگاشته مى شدند.

«دسته جات نظامى ايران نه فقط بى ثمر بودند بلكه در واقع خطرى براى جاده هايى كه محافظت مى كردند به شمار مى آمدند، زيرا كه آن ها تحت امر رؤساى غارتگرشان دزدى هايى را بند و بست كرده و باج سبيل مى گرفتند اما نيروى دريايى در ايران اصلاً وجود خارجى نداشت».[5]

از نظر اقتصادى نيز ايران در تنگنا قرار گرفته بود، علاوه بر مزاحمت ها و قتل و غارت هاى دزدان راه ها كه از سويى امنيّت را به هم زده و از طرف ديگر مردم شهرها را به فلاكت كشانيده بود، از نظر كشاورزى نيز سال هاى 14 – 1913/32 – 1331 ه.ق سال هاى بدى به شمار مى رفتند. قحطى، ترقى سريع قيمت غلّه و مواد غذايى، عدم امنيّت مالى كشور را در پايان سال 1914م (1332ه.ق) دچار بحران مالى ساخته و به نسبت گسترش نيروى ژاندارمررى هزينه ى دولت نيز افزايش يافته بود[6]. اعلام بى طرفى ايران از سوى كابينه ى مستوفى المالك (در 12 ذيحجه ى 1332 ه.ق) به واسطه ى نبودن ارتش ملى نه تنها دست اندازى طرف هاى درگير را در ايران به همراه داشت، بلكه با ممانعت از شركت ايران در كنفرانس صلح ورساى از لحاظ سياسى نيز خسارات فراوانى براى اين كشور به همراه آورد.[7]

گروه بندى هاى سياسى گرچه متضمّن موافقت و يا ضديّت با هر يك از دو جبهه ى متحدین (آلمان، اتريش و عثمانى) و متفقين (انگليس، روسيه، فرانسه) بود اما درصد توافق با متحديّن به دلايل بيشترى بود، روسيه از زمان حمايت از آرمان مستبدين در طى نهضت مشروطه و به ويژه پس از عمليات سركوبى قيام تبريز و رشت، مورد تنفر و وحشت مردم بود، بريتانيا نيز پس از پیمان «حسن تفاهم» با روسيه ( 1907م / 1325ه.ق) به عنوان متفق آن كشور در جنگ جهانى به مقدار زيادى مورد انتقاد قرار گرفت.[8]

مردم ايران كه در طول دوره ى قاجاريه شاهد دسيسه هاى انگليسى ها بودند (ماجراى امتياز تنباكو، امتياز رويتر،...) حضور انگليس را در هر لباسى كه بود با نيرنگ تلقى مى كردند.

در اين ميان، اقبال مردم به آلمان ها بيشتر بود، زيرا كه نسبت به روس و انگليس سابقه ى اتحادى در ايران نداشته و با توجه به خصومت ايرانى ها با دو قدرت مزبور عملاً جبهه ى رقيبى بر سر راه ايشان بود و از سوى ديگر ادعاى اسلام خواهى آلمان ها كه حتى مبلغين آن ها انتشار مى دادند و چنين تلقين مى كردند كه: «ملت آلمان دين اسلام را قبول كرده و حتى قيصر امپراطور آلمان داخل در دين اسلام شده. تا اين حد كه اسم او را حاجى ويلهلم گذارده بودند[9] زمینه را براى حمايت عامه فراهم مى آورد.

دولت ايران، در رويارويى با بى ثباتى فزاينده ى ايالات از زمان افتتاح مجلس سوم به بعد ناتوانى خود را در رهبرى در هر زمينه اى نشان مى داد و به واسطه ى ضعف شديد ايران، هيچ كابينه اى تاب پايدارى نداشت. از ديدى كلى مى توان اذعان داشت كه مقصود اصلى متحدين، ايجاد آشوب و اغتشاش در ايران و افغانستان و نيز سر حدات هند بود تا از آن طريق هر دو قدرت رقيب را با مانع مواجه سازند. اين نقشه در صورت عملى شدن و ورود دومين دولت اسلامى در جبهه ى مخالف انگليس و روس، هر آينه احتمال پيوستن قسمت اعظم دنياى اسلام به صف دشمنان متفقين را ممكن مى نمود [10].

 

پديد آمدن پليس جنوب ايران[11]

رقابت هاى شديد دول استعمارى روس و انگليس براى تسلط بر ايران كه با تحميل امتيازهاى استعمارى بى شمارى همراه بوده، با انعقاد قرارداد 1907م وارد مرحله ى تازه اى گرديد. در اين قرارداد دول مزبور، استقلال ايران را ناديده گرفته و آن را به قسمت هاى مختلف تحت نفوذ تقسيم نمودند.

جنوب ايران كه منافع سياسى، اقتصادى و استراتژيك مهمى براى انگليسى ها در بر داشت، با كشف نفت در خوزستان و بالارفتن ارزش نفت در سطح جهانى اهميتى دوچندان يافت. از سوى ديگر بيشترين واردات جنوب، اجناس انگليسى بود كه از خليج فارس وارد مى شد و اولين بازار اين اجناس محسوب مى گرديد. تفكر ايجاد يك نيروى انگليسى براى نفوذ بيشتر در جنوب ايران در اواخر قرن نوزدهم در ميان سياست مداران انگليسى پديدار گشت. در اواخر اين قرن تا حدى شايد به عنوان عكس العمل در برابر تشكيل بريكاد قزاق و تا حدى نيز به خاطر كوشش براى امنيت راه هاى جنوب به نفع تجارت و تأسيسات انگليسى برخى از مقامات در هند و ايران، به بررسى امكان متشكل ساختن قبايل جنوب به صورت نيروهاى نظامى تحت نظارت انگليس پرداختند.[12]

به زودى با جايگزين شدن فرمانفرما، اميدوارى مقامات دول مذكور نسبت به عقد قرارداد اتحاد بيشتر شده بود. فرمانفرماى متمايل به انگليسى ها كه قبل از اين تاريخ وزير داخله ى كابينه ى عين الدوله بود، تلاش هاى بسيارى براى توسعه ى اهداف بريتانيا در ايران انجام داد. در ژانويه ى 1916م موافقت نامه اى بين فرمانفرما و فن اتر[13] و مارلينگ [14]، وزراى مختار روسيه و انگليس به امضا رسيد كه به موجب آن مقرر گرديد تعداد قواى قزاق تا حدود يك لشكر يازده هزار نفرى افزايش يابد و به جاى ژاندارمرى مشهور به طرفدارى از آلمان، نيرويى انگليسى به نام پليس جنوب ايران با تعداد تقريبى هشت هزار نفر داوطلب ايرانى و هندى تحت نظر افسران انگليسى تأسيس گردد و مخارج قواى مزبور نيز با مبلغ دويست هزار تومان در ماه، توسط دو دولت روس و انگليس تأمين شود[15]. فرماندهى اين نيرو به عهده ى سرپرسى سايكس، واگذار شد.

 

كازرون و ناصر ديوان كازرونى

در رابطه با پيشينه ى تاريخى كازرون گفتنى است، اين شهر در دوران ساسانيان و به هنگام تأسيس بيشاپور توسط شاپور اول، يكى از راه هاى شهر شاپور محسوب مى شده است و در زمان شكوه و رونق بيشاپور، كازرون نيز از اهميّت بالايى برخوردار بوده است. اين روند با حمله ى اعراب به ايران و متعاقب آن بيشاپور رو به افول گذاشت و به مرور زمان، كازرون جايگزين اين شهر شد.

در دوران اسلامى، هم زمان با روى كارآمدن آل بويه و در دوران زمامدارى عضدالدوله ديلمى، كازرون به يكى از كانون هاى مهم تجارى و اقتصادى تبديل مى شود. (منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

دليل اهميت يافتن كازرون در اين مقطع از تاريخ ايران را مى توان به خاطر شكوه و رونق تجارى بندر سيراف در اين برهه از زمان دانست. از آن جايى كه امنيت بخشيدن به پس كرانه هاى خليج فارس از اهداف اصلى عضدالدوله بود، كازرون از لحاظ اقتصادى به يكى از كانون هاى تجارى منطقه تبديل شد. اين اهميّت تا بدان جا رسيد كه در بسيارى از منابع مهم قرن چهارم، كازرون را به «دمیاط عجم»[16] تشبيه كرده اند، اما اين رونق و اهميت رفته رفته با فروكش كردن قدرت آل بويه رو به افول گذارد تا اين كه در دوران فرمانروايى ايلخانان بر ايران، كازرون بار ديگر خود را به عنوان يك كانون تجارى مهم در عرصه ى صادرات على الخصوص صادرات «کتان» به نقاط مختلف جهان اسلام نشان داد.

با به وجود آمدن دوران فتَرتِ پس از ايلخانان و حملات تركمانان ماوراءالنهر به ايران بار ديگر تاريخ كازرون در گرد و غبار فراموشى فرو مى رود.

سپس با روى كار آمدن سلسله ى صفويه و با توجه به ثبات سياسى ايجاد شده توسط سران اين سلسله ى ديرپاى در ايران، كوكب اقبال كازرون بار ديگر در آسمان ايران شروع به درخشيدن مى كند به طورى كه در اين زمان صنايع دستى و نساجى كازرون به امپراطورى عثمانى و در آن جا از طريق درياى مديترانه به اروپا صادر مى شود، اما هر چه به اواخر حكومت صفويه نزديك مى شويم دوران اهميت كازرون در عرصه ى اقتصادى و تجارت صفويه كم رنگ مى شود و در نهايت با هجوم افاغنه به ايران رنگ مى بازد.

در دوران حكومت مستعجل افشاريه و بعد از آن سلسله ى زنديه در ايران تاريخ كازرون چيزى جز درگيرى خوانين محلى را نشان نمى دهد.

اما با برآمدن سلسله ى قاجاريه در ايران و با اهميّت يافتن بندر بوشهر در اين مقطع زمانى كه به دروازه ى طلايى ايران معروف است، كازرون به دليل برخوردار بودن از جاده ى مواصلاتى كه خليج فارس را به مركز ايران متصل مى كرد، از اهميّتى دو چندان برخوردار شد، نقطه ى اوج اين اهميّت را ما در اواخر قاجاريه و در دوران شدت گيرى هيجانات ناشى از جنگ جهانى اول در فارس و بوشهر شاهد هستيم كه مجاهدت و مقاومت مردم منطقه ى كازرون در برابر نيروهاى انگليسى بار ديگر نام كازرون را بر سر زبان ها انداخت.

اين شهرستان در سال هاى آغازين جنگ جهانى اول و شروع خيزش مردم جنوب عليه نيروهاى انگليسى به عنوان پل ارتباطى شيراز - بوشهر موقعيتى قابل توجه براى نيروهاى انگليسى، پيدا نمود. سواى قرار گرفتن بخش مهمى از راه بوشهر - شيراز در اين ناحيه گذرگاه ها و قلل صعب العبور و خطرناكى نيز در اين منطقه قرار داشت كه دست يابى به آن به منزله ى فتح قسمت مهمى از جنوب به شمار مى آمد.

به هنگام شروع جنبش ضد استعمارى مردم جنوب عليه نيروهاى انگليسى، كلانترى[17] كازرون در اختيار خواجه عبداله كازرونى ملقب به ناصر ديوان[18] بوده است. وى سمت كلانترى را از پدر خود به ارث برده بود، ناصر ديوان به واسطه ى دارا بودن صفاتى چون عدالت و سخاوت، حسن خلق، پايبندى به ديانت، وطن پرستى، شجاعت و بى طمعى در ميان مردم منطقه ى كازرون از محبوبيت به سزايى برخوردار بود و مردم اعتماد فراوانى به گفتار او داشتند و مخالفتش را سزاوار نمى دانستند. [19]

مؤلف آثار الرّضا در ذكر معاريف محله ى گنبد كازرون، از خانواده ى وى سخن به ميان آورده و مى نويسد: «مرحوم حاج خواجه حسنعلى كلانتر كه در فنّ كلانترى از همگان ممتاز و مانند مرحوم خواجه ابراهيم كلانتر كه در فنون علم كلانترى و مماشات تا دو سال قبل از رحلت بى عديل و بى نياز؛ و ديگرى اخوى اوست خواجه عبداله كلانتر (ناصر ديوان) كه جوانى است خوب منظر»[20].

ناصر ديوان در طول دوران كلانترى خود همواره مخالفت خود را با حضور بيگانگان نشان مى داد.

 

آزادى خواهان كازرون و توطئه ى انگليسى ها (1914 م)

در سال 1911م و در پى حوادثى كه منجر به نا امنى راه هاى تجارتى كشور به ويژه جنوب عليه نيروهاى انگليسى گرديد، دولت وقت با موافقت دولت هاى روس و انگليس از دولت سوئد كه كشورى بى طرف بود درخواست نمود تا با فرستادن افسران نظامى خود ژاندارمرى ايران را تأسيس نمايند.

به دنبال اين تحولات در ژانويه 1911م طرح يك ژاندارمرى دولتى تحت فرماندهى افسران سوئدى به تصويب مجلس رسيد و متعاقب آن در اوت 1911م سرهنگ يالمارسن و تعدادى از افسران سوئدى به ايران آمدند.[21]

ژاندارمرى سوئدى ها در فارس بيشتر از ساير نقاط مورد توجه انگليسى ها قرار گرفت. نيروهاى ژاندارمرى به فرماندهى سوئدى ها هر چند كه در ظاهر نماينده ى دولت مركزى بودند، ولى در عمل تحت كنترل كنسول انگليس در شيراز يعنى اوكانر قرار داشت. اوكانر در اين ميان با قدرتى كه به دست آورده بود، فرصت را براى انتقام از مبارزان جنوب غنيمت شمرد و در پى يك اقدام عجولانه تصميم به يورش به كازرون و دستگيرى ناصر ديوان كازرونى گرفت. (منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

«تصميم به گوشمالى دادن ناصر ديوان گرفته شد و دسته ى كوچكى از ژاندارم ها به فرماندهى يكى از افسران سوئدى به نام سروان «اوهلسون» در يكى از شب ها به كازرون، اعزام شد تا او را در محل سكونتش دستگير كند، با ورود ژاندارم ها زد و خوردى در گرفت و سروان اوهلسون به ضرب گلوله از پاى درآمد. [22]

ناصر ديوان كازرونى در اين زمان از محبوبيت زيادى در بين مردم منطقه ى كازرون برخوردار بود. در يكى از گزارش هاى كنسولگرى انگليس در جنوب آمده است:

«در خلال يك يورش به منزل و قلعه ى ناصر ديوان كه موضع تهديد كننده اى اتخّاذ كرده بود. متأسفانه ماژور اوهلسون، فرمانده ى ژاندارمرى در حالى كه سعى داشت براى منفجر ساختن قلعه، بمبى را نصب كند كشته شد، همراهان او متزلزل شده و به پادگان خود عقب نشستند و ژاندارم ها تسليم شده و در محاصره قرار گرفتند». [23]

پس از انعكاس خبر حمله ى ژاندارم ها به رهبرى افسران سوئدى به مقر ناصر ديوان، افراد مسلّح، حامى ناصر ديوان و تعداد زيادى از مردم كازرون به پاسگاه ژاندارمرى حمله ور شده، آن را به محاصره ى خود درآوردند.

در اين زمان حكمران فارس مخبرالسلطنه بود، وى كه با شك و ترديد به اقدامات و فعاليت هاى انگليسى ها به ويژه كنسول انگليس در شيراز نگاه مى كرد، در شرح اين وقايع، اين جنگ را درگيرى بين بچه ننه ها و مردم بيابانى دانسته و مى نويسد: (منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

«استاز رييس ماليه، اوگلا رييس ژاندارم و مديل رييس نظام با مشورت اوكانر كنسول انگليس در شيراز بدون رجوع به من انگار نه انگار كه من والى فارسم عدّه اى ژاندارم و سرباز با توپ به، كازرون فرستادند و فرصت تحقيق ندارند، ناصر ديوان از شهر خارج مى شود، يك ماه زد و خورد طول كشيد تلفات بسيار دادند ژاندارم مفتضح شد و كازرون چاييده شد و كاپيتن «اوهلسون» به قتل رسيد[24]. در نهايت امر پس از اعزام قواى كمكى از بوشهر و شيراز محاصره در هم شكسته و آزادى خواهان كازرون به سركردگى ناصر ديوان از شهر خارج مى شوند، كلنل مديل به عنوان حاكم كازرون انتخاب و عده اى از مردم محبوس و يا اعدام شدند.

اين توطئه كه به زعم اهالى كازرون توسط انگليسى ها طرح ريزى شده بود، انزجار و نفرت مردم اين منطقه را نسبت به انگليسى ها بيش از پيش تقويت بخشيد، اين درگيرى ها با منصوب شدن سرهنگ اخگر به فرماندهى نيروهاى ژاندارمرى كازرون خاتمه يافت و اخگر كه خود يكى از آزادى خواهان ايران به حساب مى آمد با مبارزان كازرونى، ارتباط صلح جويانه اى برقرار نمود كه به اتحّاد ژاندارمرى و مردم كازرون منجر شد.

 

اوضاع شيراز و كودتاى ژاندارمرى

هم زمان با اشغال بوشهر توسط نيروهاى انگليسى، شور و هيجان سراسر شهر شيراز را فرا مى گيرد، به صورتى كه اين شهر به كانون فعاليت هاى ضد انگليسى تبديل مى شود، تنفر و انزجار نسبت به نيروهاى استعمارگر با شهادت رييس على دلوارى در شيراز به اوج خود رسيد و اوضاع را براى آن ها هر لحظه وخيم تر ساخت، با عزل مخبرالسلطنه از والى گرى فارس اوضاع پيچيده تر از قبل شد.

مخبرالسلطنه به تهران احضار شد و به جاى وى حبيب الله خان قوام الملك كه گرايش شديد انگليسى داشت عهده دار كفالت ايالت فارس گرديد و در پى آن با ورود ميرزا احمدخان دريابيگى از ايادى انگليس كه اينك به حكومت بوشهر گماشته شده بود، اين شهر به صورت رسمى به ايرانيان سپرده شد. با عزل مخبرالسلطنه اوضاع فارس به نفع انگليسى ها بهبود نيافت؛ چه، مخبرالسلطنه در طول حكمرانى خود مقدمات مبارزه با انگليسى ها را فراهم آورده و آزادى خواهان را تا حدود زيادى تقويت بخشيده بود.

پس از تحوّلات فوق الذكر مأمورين و كاركنان انگليسى در شيراز مورد هجوم انقلابيون قرار گرفتند، دو نفر از كارمندان كنسولگرى بريتانيا مورد اصابت گلوله واقع شدند كه يكى از آن دو مجروح گرديد و ديگرى كه غلام على خان نوّاب نام داشت، به قتل رسيد، تنفر مردم شيراز نسبت به نوّاب آن قدر شديد بود كه اجازه ندادند جسد او در شهر دفن شود، ناچار او را در باغ خودش دفن كردند، مرده شويى كه حاضر شده بود جسد نوّاب را شستشو دهد نيز مورد ضرب و شتم مردم قرار گرفت[25]. متعاقب قتل نوّاب، منشى و غلام كنسولگرى نيز با تيراندازى انقلابيون مجروح شدند كه غلام كنسولگرى اندك زمانى پس از مجروحيت جان سپرد.[26]

ميجر اوكانر با مشاهده ى وقايع فوق با دستپاچگى، اوضاع وخيم اين شهر را به اطلاع مقامات انگليسى رساند و تأكيد نمود اگر چاره اى انديشيده نشود، تمامى اتباع انگليسى در شيراز مورد هجوم قرار خواهند گرفت. پيش بينى اوكانر به زودى به حقيقت پيوست و در 19 نوامبر 1915م در پى يك اولتيماتوم از سوى افسران آزادیخواه ژاندارمرى (كميته ى حافظين استقلال)، اوكانر و جمعى از اتباع انگليسى در شيراز به اسارت در آمدند. اين اسرا به اهرم نزد زاير خضرخان اهرمى فرستاده شدند تا با اسراى ايرانى و آلمانى مبادله گردند.

 

كازرون كانون طغيان بر ضد اجنبى

- اوضاع كازرون و ورود اسرا به شهر

واقع شدن كازرون در ميانه ى راه شيراز - بوشهر كه اينك دو كانون مبارزاتى مردم عليه انگليسى ها بود، موجب گرديد مردم اين سامان نيز خشم خود را عليه بيگانگان ابراز داشته، عملاً به كارزار با دشمن بپردازند، همان طور كه آمد در اين زمان كلانترى كازرون در اختيار، ناصر ديوان كازرونى بود.

قبل از عمليات آزادسازى بوشهر توسط آزادى خواهان آن خطّه، جلسه اى از طرف مبارزان كازرونى كه هدف آن اعلام حمايت مردم كازرون از قيام مردم جنوب بود تشكيل گرديد. ناصر ديوان، صولت الدوله ى قشقايى و واسموس از شخصيت هاى برجسته ى اين جلسه بودند. يكى از افسران سوئدى كه در اين جلسه شركت داشت، مى نويسد: «از هر درى سخن رفت، آن چه را كه از اوضاع آن روزها نمى دانستم در حرف هاى آن ها شنيدم. دانستم بسيج عمومى بر پا گشته است، تفنگچيان قشقايى و فرمانبران ناصر ديوان آماده ى جنگند، در اهرم، دلوار، چاه كوتاه، بردخون و برازجان مردان جنگى شب را بيدار و روز را هوشيارند...». دانستم آماده ى حمله اى بزرگ به بوشهرند و هم قسم هستند كه بوشهر را از انگليسى ها، باز ستانند. در آن ميان واسموس بود كه از آن ها خواست تا بوشهر را تنها با دلوارى ها و اهرمى ها واگذارند و براى ستيزهاى بزرگ صبر پيشه كنند، آن شب دوباره نام رييس على و زاير خضرخان را شنيدم، ذكر نام رييس على، صولت را به لبخند و ناصر ديوان را به فكر انداخت، مى ديدم هر دو او را دوست دارند».[27]

در رابطه با حضور فعال و تأثيرگذار مردم منطقه ى كازرون گفتنى است، خشم و نفرت مردم كازرون از همان اوان تسخير بوشهر نمايان شد. مگرديج تلگرافچى كه طبق دستور انگليسى ها سيم كازرون را قطع كرده بود تا اخبار بوشهر و شيراز به آن ها ارسال نگردد، توسط آزادى خواهان بازداشت شد. مخبرالسلطنه در گزارشى به وزارت داخله مى نويسد: «مگرديچ تلگرافچى انگليسى در كازرون محل سوء ظن است و او را اداره ى ژاندارمرى و حكومت كازرون محرّك بعضى اقدامات مى داند و در هر كارى مداخله مى كند».[28]

تشديد هيجان عمومى اهالى كازرون مصادف با ورود اسراى انگليسى به اين شهر بود. با ورود اسراى انگليسى به كازرون اكثريت مردم با ازدهام خود در مسير راه اسرا، خشم و انزجار خود را به دولت آن ها كه اينك جنوب ايران را مورد تعرّض خود قرار داده بود نشان دادند. (منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

- فتاوى مجتهدين و تأثير آن بر قيام مردم كازرون

در همين حال علما و روحانيون كازرون نيز براى مقابله با متجاوزين و هدايت مردم، فعاليّت هاى خود را آغاز نمودند. فتاوى مجتهدين بزرگ تشيع كه مقابله با كفار را واجب شمرده بودند در كازرون توسط روحانيون توزيع شد كه در ترغيب مردم بسيار مؤثر افتاد، با توزيع اعلاميه هاى مختلف از سوى علما، مردم منطقه ى كازرون بيش از پيش به مبارزه عليه نيروهاى انگليسى دل نهادند و در پى آن سيّد عبدالحسين لارى از مجتهدين طرّاز اول فارس كه در تقويت جنبش ضد استعمارى جنوب سهمى ارزشمند را به خود اختصاص داده بود، از اقدامات مؤثر علماى كازرون تشكر نمود و بر واجب بودن جهاد عليه كفار تأكيد ورزيده بود.

در يكى از گزارشات انگليسى ها در مورد تأثير اقدامات علماى كازرون در تقويت هيجان عمومى در كازرون آمده است:

«اهالى متعصب كازرون در تحت رياست شيخ همدانى ملّاى ژاندارمرى به خانه ى مجتهدين رفته و كاغذهايى در اعلان جهاد ارايه داده، ميرزا حسن برادر حبل المتين هم از بوشهر به كازرون آمده، مجالس مخفى مى كند، علماى برازجان تلگراف هاى مفصّل به علماى كازرون نموده اند كه با آن ها ملحق شوند».[29]

- شروع مبارزات مردم كازرون عليه نيروهاى استعمارگر

در اثناى جنگ جهانى اول، نيروهاى ژاندارمرى فارس به قيادت مرحوم ياور عليقلى خان سر به شورش نهادند و توانستند شيراز را از كنترل انگليسى ها و ايادى داخلى آنان خارج سازند، در همين زمان چهره ى شيراز به عللى از قبيل فعاليّت هاى گروه هاى مذهبى و ملى، شرايط نامساعد اقتصادى، حكم جهاد توسط مراجع بر عليه متجاوزان انگليسى، وضعيتى ديگر يافته بود و مردم به مبارزه عليه قواى كفر فراخوانده مى شدند. از طرفى نيز بوشهر ميدان تاخت و تاز لشكريان انگليس قرار گرفت. در اين موقع به دليل اين كه كازرون از هر نظر محافظت مى شد، ناصرديوان فقط به فرستادن عده اى تفنگچى به مدد نيروهاى ژاندارمرى شيراز و مبارزان دشتستان اكتفا نمود. به طورى كه هفتصد تفنگچى مبارز را جهت يارى رساندن به افراد ژاندارمرى و دويست تفنگچى ديگر را نيز براى مددرسانى به مبارزان دشتستان راهى آن مناطق نمود. چنين بر مى آيد در اين موقع حساس كه كازرون همواره از طريق دشت ارژن مورد حملات پى در پى قشون انگليسى قرار داشت، ناصر ديوان مجبور به اقامت و حفاظت از كازرون شده بود. اما اخبار وقايع بوشهر و شيراز به طور محرمانه براى ناصر ديوان و مبارزان كازرونى ارسال مى گرديد و وى از اوضاع و احوال جنوب با خبر مى گشت، با اين وصف در اين زمان از اين كه نمى توانست مستقيماً در كنار مبارزان دشتى و دشتستان قرار گيرد اظهار تأسف مى نمود.

در اين جا بايستى اذعان داشت كه روابط حسنه ميان خوانين و كلانتران جنوب كشور به ويژه كازرون، دشتى و تنگستان ناگسستنى بوده و ارتباط قلبى مبارزان كازرون به رهبرى ناصر ديوان با مبارزان تنگستانى نظير زاير خضرخان، شيخ حسين چاه كوتاهى و به خصوص رييس على دلوارى وصف ناپذير بوده است.

اينان كسانى بودند كه تا واپسين لحظات نهضت جنوب عليه هجوم قواى انگليسى با دشمن تا بن دندان مسلح جنگيدند و وعده هاى نقدى و جنسى صاحب منصبان انگليسى نيز نتوانست آن ها را از قيامى كه در پيش روى داشتند برحضر دارد. با سركوب قيام ياور عليقلى خان به وسيله ى ايادى داخلى و هم چنين انحلال ژاندارمرى و تبديلش به پليس جنوب ايران (S.P.R) كه نيرويى نظامى زير نظر صاحب منصبان انگليسى بود و از طرفى اشغال بوشهر توسط قواى متجاوز انگليسى انجام شد، ناصر ديوان كازرونى به همراه مبارزان كازرونى (منطقه ى كازرون) درنگ را جايز نشمرده، براى مقابله ى مستقيم با قشون انگليسى مستعد فداكارى در راه ميهن شدند.

هنوز چند صباحى از تشكيل پليس جنوب نگذشته بود كه مبارزان كازرونى به فرماندهى ناصرديوان اولين ضربه را به اين تشكيلات وارد آوردند پادگانى كه انگليسى ها در كازرون جهت استقرار پليس جنوب ايجاد كرده بودند، مورد خشم و نفرت مبارزان كازرونى قرار گرفت و بدون هيچ مقاومتى تسليم و خلع سلاح شد و پس از تصرف اين پادگان امير نصرت نورى فرماندار كازرون كه توسط فرمانفرما به آن جا فرستاده شده بود توسط نيروهاى كازورنى بازداشت گرديد. (منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

«به محض اين كه اخبار قديم مردم كازرون به فرماندهى ناصرديوان به شيراز رسيد، فرمانفرما با نااميدى به تهران نوشت كه همان طور كه پيش بينى مى كرد انقلاب در فارس آغاز شد».[30]

براساس منابع موجود كنترل و تسلط بر كازرون، هدف واقعى نظامى و سياسى پليس جنوب بوده است، كازرون به علت واقع شدن در يك منطقه ى حساس و استراتژيك همواره توجه فرماندهان و مقامات پليس جنوب ايران را به خود جلب مى كرد چرا كه با تسلط بر اين شهر، هدف مهم انگليسى ها تأمين مى شد. از يك طرف بر راه هاى بوشهر، شيراز و ديگر راه هاى ارتباطى خليج فارس مسلط مى شدند و از طرف ديگر بر مردمان اين شهر كه تفكرات ضد انگليسى داشتند غالب مى آمدند و فريادهاى ضد استعمارى آن ها را در نطفه خفه مى كردند.

كازرون براى كسى كه مى توانست بر آن تسلط يابد بسيار پر ارزش بود. كازرون نقطه ى مساعدى بود كه از آن جا مى شد به نحو سودمندى راه هاى اصلى منتهى به بوشهر و ديگر راه هاى كوچك تر منتهى به سواحل خليج فارس را كنترل نمود. از جانب انگليسى ها هدف واقعى نظامى و سياسى از همان آغاز ظاهراً كنترل كازرون بود.

ناصر ديوان و وطن پرستان كازرون از اين منظور انگليسى ها آگاه شده و به خوبى به اين امر پى برده بودند كه انگليسى ها با تسلط بر كازرون قصد خاموش نمودن جنبش مردم جنوب و سركوب قيام تنگستانى ها را در سر مى پرورانند لذا تصميم گرفتند با امكانات و تسليحات اندك خود عليه آنان قيام نمايند.

 

نبرد دشت ارژن

سرپرسى سايكس از صاحب منصبان بنام انگليسى و تشكيل دهنده ى پليس جنوب با شنيدن واقعه ى كازرون تصميم گرفت براى سركوبى مبارزان، نيرويى متشكل از قسمت عمده ى ستون و يك دسته از افراد پليس جنوب را با تجهيزات و سلاح كافى به كازرون روانه سازد تا هر گونه اعتراض و نافرمانى را سركوب نمايد.

ستونى از افراد پليس جنوب با ساز و برگ فراوان در 21 دسامبر 1916/30 آذر 1295ه.ش براى درهم كوبيدن مبارزان كازرونى روانه ى دشت ارژن شدند، شواليه سرپرسى سايكس مصلحت را در آن ديد كه خودش همراه با بخشى از نيروهايش در شيراز بمانند. (منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

برخلاف انتظار سرپرسى سايكس، عمليات دشت ارژن، عملياتى موفقيّت آميز براى انگليسى ها نبود. مقاومت جنگجويان كازرونى كه با تدبير و هوشيارى كامل توأم بود، انگليسى ها را از پيروزى نهايى نوميد ساخت. با ورود قواى انگليسى به صحراى دشت ارژن جنگ ما بين دو قواى درگير آغاز شد كه عاقبت الامر اين نيروهاى كازورنى بودند كه بر نيروهاى پليس جنوب فايق آمدند و نيروهاى انگليسى را وادار به عقب نشينى كردند. اين عقب نشينى تا نزديكى هاى شيراز توأم با درگيرى و حملات چريكى جنگجويان كازرونى بود. در اين جنگ كاپيتان وتيكوگل از صاحب منصبان انگليسى به هلاكت رسيد.

در كتاب «عمليات در ايران» در مورد اين نبرد جيمز مابرلى عبارتى را با اين عنوان آورده است:

«ستون اعزامى به كازرون با مقاومت قابل ملاحظه اى رو به رو شد و ناكام گرديد»[31]. این عمليات ناموفق براى انگليسى ها هم از نظر سياسى و هم از نظر نظامى بسيار تلخ و سنگين بود.

مؤلف پليس جنوب ايران نيز از قول يك انگليسى مى نويسد:

«چيزى نمانده بود كه همگى توسط دشمن )كازرونى ها) در دشت محاصره شوند كه با يك فرار سريع و مفتضحانه از حلقه ى محاصره گريختند و از آن جا به خان زنيان باز گشته و در 28 دسامبر وارد شيراز شدند، از سوى ديگر دشمن اراده و مهارتى از خود بروز داد كه موجب شگفتى پليس جنوب ايران گشت. مسلم اين است كه آن ها مواضع بسيار مطلوب ترى در اختيار داشتند و ظاهراً تعدادشان از 400 نفر بيشتر نبود، آن ها ثابت كردند كه تك تيراندازهاى بسيار ماهرى هستند كه گلوله اى را هدر نمى دادند»[32].

چنين اعترافاتى از سوى صاحب منصبان انگليسى نشان از اهميّت والاى ايستادگى و مقاومت مردمان خطه ى كازرون در اين مقطع حساس از تاريخ كشورمان دارد كه بايستى قدرشناسانده شود، به دنبال اولين موفقيت نيروهاى كازرونى، فشارهاى اقتصادى از سوى مأموران انگليسى مستقر در شيراز بر ضد مجاهدان منطقه كازرون اعمال مى شد ولى اين حربه ى استعمار نيز با مقاومت نيروهاى انقلابى راه به جايى نبرد و بلافاصله موفقيت هاى شايانى در مراحل بعدى نبرد به خصوص در رويارويى با قواى اعزامى از شيراز به فرماندهى فتح الملك و نيز در مراحل اوليه ى نبرد ده شيخ نصيب مجاهدان گشت ولى در نهايت به دليل اختلاف و شكاف به وجود آمده ميان نيروهاى قشقايى، حصر شيراز با حربه ى انگليسى ها و ايادى وابسته به آنان درهم شكسته شد.

اشغال كازرون توسط نيروهاى پليس جنوب و پيامدهاى سياسى آن

در رابطه با سقوط كازرون به دست نيروهاى پليس جنوب گفتنى است كه تخليه ى كازرون به معنى شكسته شدن آخرين پايدراى و مقاومت ايثارگرانه اقشار مردم فارس، اعم از شهرى، روستايى و عشايرى در برابر نيروهاى انگليسى بود. مقامات و فرماندهان انگليسى كه بعد از سال ها انتظار اينك خوشحال و مسرور از فتوحات خود، كازرون را به چنگ آورده بودند، سالار معتضد[33] را به نيابت حكومت كازرون منصوب نمودند.

به دنبال تسخير كازرون اكثر مقامات انگليسى به اين شهر عزيمت كردند، كلنل اورتون بازرس كل پليس جنوب، كلنل هاتسون[34]، كنسول بريتانيا در شيراز، ژنرال داگلاس[35] و بيل[36] افسر ارشد سياسى از آن جمله بودند. با سقوط كازرون جاده ى بازرگانى بوشهر كازرون – شيراز كه با تلاش مجاهدين ضد بيگانه بسته مانده بود پس از گذشت سه سال و نيم و با حضور بيست هزار تن باز شد و به راه بزرگ تداركاتى تبديل گرديد، در يكى از گزارش هاى انگليسى ها آمده است: (منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

«بدين ترتيب راه بوشهر امن و گشوده شد، اهداف قواى صحرايى بوشهر از هر حيث، برآورده شد. با اين حال نيروى ضربت سه ماه ديگر نيز در كازرون ماند. دژ بسيار مدرنى در كازرون احداث گرديد و پياده نظام هند در رشته پاسگاه هايى در امتداد جاده مستقر شدند»[37].

گشوده شدن اين راه زمانى براى نيروهاى پليس جنوب ميسر شد كه اولاً عثمانى ها كاملاً شكست خورده بودند، ثانياً پراكندگى خوانين جنوب و بروز بيمارى مسرى آنفلونزا مقاومت آنان را به حداقل خود رسانده بود.

براى آن كه اوضاع و احوال سياسى كازرون به هنگام حضور پليس جنوب در اين شهر بهتر تفهيم شود، نقل قولى از مرحوم على نقى بهروزى كه خود شاهد اشغال كازرون توسطّ قواى انگليسى بوده است، لازم مى نمايد:

وى مى نويسد: «ما شب راحت خوابيده بوديم كه ناگاه از صداى رعدآساى توپ و تفنگ و مسلسل كه شهر را مى لرزانيد، بيدار شديم. بچه ها و زن ها بناى گريه و زارى گذاشتند و مردان قرآن ها را روى دست گرفته و رو به آسمان كردند تا خداوند ايشان را از صدمه ى گلوله مصون دارد. در مشرق كازرون كه راه شيراز از آن جا شروع مى شود، تلى است كه سابقاً بر بالاى آن برجى و قلعه اى بود و كاملاً بر شهر كازرون مسلط است. قواى پليس جنوب شب هنگام در تاريكى خود را به آن قلعه رسانيده و آن جا را اشغال كردند و يك مرتبه شهر كازرون را به باد گلوله گرفتند و مخصوصاً خانه ى ناصر ديوان را كه دشمن خود مى دانستند و در وسط شهر بود هدف گلوله قرار دادند. البته تفنگچى هاى كازرونى هم جواب تيراندازى ايشان را دادند؛ ولى چه فايده؟! زيرا كه اولاً آن ها توپ و توپخانه داشتند ولى ناصر ديوان فاقد آن بود و ثانياً با اين كه ناصر ديوان مى توانست تا مدتى در برابر آن ها مقاومت كند ولى مى ترسيد كه شهر كازرون ويران و مردم بى گناه كشته شوند. از اين رو بعد از يكى دو روز شب هنگام كازرون را تخليه و به قريه ى دوان رفت و آن ها هم فرداى آن روز به شهر ريخته و آن را غارت كردند»[38].

با خروج ناصر ديوان و يارانش از كازرون و سقوط شهر توسط انگليسى ها، آنان چون در طول جنگ ضرر و زيان جانى و مالى زيادى از آزادى خواهان كازرونى متحمل شده بودند، دست به اقداماتى زدند كه نشان دهنده ى عمق كينه و خشم آنان نسبت به انقلابيون بود. بدين معنى كه به بهانه ى گرفتن اسلحه، خانه هاى ياران ناصر ديوان را مورد هجوم قرارداده اموال آنان را به غارت برده و تعدادى از مجاهدين را روانه ى زندان كردند. سعيدى شاعر معروف كازرون، انگليسى ها را در ارتكاب اين گونه اعمال هدايت و راهنمايى مى كرد.

براى تنبيه اهالى شهر نيز كه سرسختانه در مقابل قواى انگليسى مقاومت كرده بودند، بخشنامه اى صادر كردند كه براساس آن به هنگام درو محصول، پنج درصد آن را به عنوان جريمه بايد تحويل دهند. بدين ترتيب آزادى خواهان كازرونى كه مقاومت را بى اثر قلمداد كردند و با توجه به تأمين نامه ى فرمانفرما كه به آنان داده شده بود، از بيراهه ها خود را به شيراز رسانده و در منزل قوام الملك بست نشستند. اين عمل انقلابيون موجب شد كه انگليسى ها نتوانند مستقيماً آنان را مورد تنبيه و حبس قرار دهند.

اين طور به نظر مى رسد كه آزادى خواهان منطقه ى كازرون، خود را به فرمانفرما تسليم كردند و از سوى انگليسى ها ترتيبى داده شد كه ناصرديوان براى دوسال به داراب تبعيد گردد، اما قوام الملك در اين ميان با قراردادى كه با انگليسى ها منعقد ساخت، متعهد شد كه ناصر ديوان را به مدّت دو سال تحت الحفظ و محبوس در خانه نگهدارى كند و به هيچ وجه به وى اجازه ى خروج از شيراز را ندهد. سرنوشت ديگر مبارزان كازرونى اين گونه رقم خورد كه به جرم شركت در جنگ به زندان محكوم و در ارگ كريم خانى محبوس شدند.

در چنين شرايطى و در حالى كه كازرون به صورت كامل در اختيار نيروهاى انگليسى پليس جنوب قرار گرفته بود، ژنرال داگلاس مأموريت يافت با در اختيار گرفتن تمام نيروهاى هندى موجود در فارس امنيّت و حفاظت تمام طول جاده ى بوشهر – شيراز – كازرون را به عهده بگيرد تا كار تسطيح و بهبود جاده هم چنان ادامه يابد. سرآن جام در اواخر جمادى الثانى، 1337 ه.ق/ اواخر مارس 1919 م كوره راه مال رويى كه از بوشهر تا «كتل پيره زن» كشيده شده بود، به دنبال كار و كوشش نيروهاى اعزامى از بوشهر به جاده ى قابل استفاده اى تبديل شد كه عرض آن كمتر از ده پا نبود. اين جاده به جاده ماشين رويى كه پليس جنوب از طرف شيراز كشيده بود منضم و در همين ماه رسماً مورد استفاده قرار گرفت. ماشين هاى «فورد» مسافت بين شيراز تا كازرون را به مدت هفت ساعت مى پيمودند. (منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

در كنار رفت و آمد ماشين ها، كاروان هاى شتر نيز در تمام طول جاده ى بوشهر – كازرون – شيراز، در حال رفت و آمد بودند و وسايل نقليه از بوشهر به كازرون نيز در حال انجام بود، گزارش زير كه در روزنامه فارس آن زمان درج گرديده است ضمن پرداختن به اين موضوع از برقرارى ارتباطات مخابراتى نيز سخن ها دارد:

«وسايل نقليه از بوشهر تا كازرون خيلى منظم و مرتب است قسمتى با راه آهن و قسمتى ديگر را با اتومبيل پيموده و اتومبيل تا خود كازرون مى آيد، السّاعه چند اتومبيل در اردوگاه غربى كازرون موجود است، مخابرات اردوهاى كازرون به چهار وسيله ى تلگراف عادى، تلگراف بى سيم و سيگنل (بى برق) و كبوتران قاصد آن جام مى يابد و روابط تلگراف عمومى تقريباً تا بوشهر وصل است؛ اما قسمتى از آن به توسط كبل )كابل) و سيم موقتى است، سيم دايمى هنوز كاملاً متصل نيست»[39].

حضور پليس جنوب در كازرون پيامدهاى سياسى چندى به همراه داشته است كه در يك جمع بندى كلى مى توان آن را به صورت زير اولويت بندى نمود:

1- خارج شدن حاكميت سياسى و نظامى كازرون از دست نيروهاى انقلابى.

2- مسلط شدن ايادى وابسته به نيروهاى انگليسى بر شهر كازرون، افرادى چون سالار معتضد كه از سوى نيروهاى اشغالگر به نيابت حاكميّت كازرون گمارده شده بودند.

3- حبس و تبعيد آزادى خواهان منطقه ى كازرون، از جمله تبعيد ناصر ديوان به فسا.

4- تحت فشار قراردادن خانواده هاى آزادى خواهان، قتل و غارت و رايج شدن هرج و مرج از سوى نيروهاى انگليسى و ايادى داخلى آنان.

5- تحت كنترل قراردادن مطبوعات محلى و سانسور شديد اخبار و اطلاعات از سوى صاحب منصبان پليس جنوب.

6- مهم ترين پيامدى كه تصرف كازرون به همراه داشت، در هم شكسته شدن مقاومت انقلابيون شيراز و ساير نقاط فارس در مدت زمانى اندك بود كه تسلط نيروهاى پليس جنوب بر اين شهر و ساير نقاط فارس را به همراه داشت.

 

نتيجه

در آغاز قرن بيستم، جهان شاهد جنگى هولناك بود، رقابت ميان كشورهاى استعمارگر اروپايى براى حفظ موجوديّت و منافع خود، منجر به ايجاد دسته بندى هايى تحت عنوان اتحاد مثلث و اتفاق مثلث گرديد كه نهايتاً باكشته شدن وليعهد اتريش جنگ جهانى اوّل را رقم زده و در نهايت اين جنگ قسمت هاى مختلف جهان از جمله ايران را در برگرفت. (منتشر شده در سایت خبری – تحلیلی کازرون نما)

با شروع جنگ جهانى اوّل، دولت ايران اعلام بى طرفى كرد اما به دليل موقعيّت استراتژيك ايران و فقدان يك ارتش نيرومند و ارتش ملّى، كشورهاى درگير جنگ به بى طرفى ايران اعتنايى نكردند و ايران را صحنه ى قدرت نمايى و داد و ستدهاى محرمانه خود قرار دادند. پيوستن ارتش عثمانى به آلمان ها و ورود هيأت هاى تبليغى آلمانى به كشور و اراده ى آن ها مبنى بر رفتن به افغانستان، به منظور وارد كردن جهان اسلام به صحنه ى جنگ، انگليسى ها را وادار به اشغال جنوب ايران كرد. اين امر باعث شد تا خوانين جنوب از جمله ناصر ديوان كلانتر كازرون به مقابله ى آنان برخيزد. مردم كازرون مانند ديگر شهرهاى جنوب كشور تحت رهبرى ناصر ديوان دست به قيامى گسترده عليه انگليسى ها زدند و جاده ى شاهى (بوشهر – كازرون – شيراز) را به مدّت سه سال به روى آن ها بستند، سرانجام ضعف دولت مركزى و تمايل آن به گشوده شدن راه مذبور، هم چنين تضعيف قواى جسمانى، مالى و نظامى كازرونى ها عاملى شد تا رزمندگان كازرونى شهر را ترك كرده و انگليسى ها، آن جا را اشغال كنند. حضور پليس جنوب در كازرون پيامدهاى سياسى چندى به همراه داشت كه مهم ترين پيامد آن سقوط شيراز به دست نيروهاى انگليسى در مدت زمانى اندك بود.

با اين فتح مقاومت قهرمانانه اقشار مردم فارس از عشاير، روستايى و شهرى ظاهراً به پايان رسيده بود. امّا فرماندهان پليس جنوب به خوبى مى دانستند كه به پيروزى قطعى و نهايى نرسيده اند و هرگز نيز نخواهند رسيد، لذا درصدد مصالحه نيروهاى محلى فارس و معامله با دولت مركزى برآمدند امّا چندين ماه تلاش براى اين منظور سرآن جام با شكست و ناكامى به پايان رسيد و در نهايت انگلستان مجبور به، برچيدن پليس جنوب و قبول حاكميّت و تماميت ارضى ايران در مرزهاى جنوب خود شد. ايثار و ايستادگى غيور مردان فارس على الخصوص مجاهدان كازرونى كه همراه با صبر و تحمل سختى و مشقّت بسيار بود، موجب ناكامى اجنبى شده و پرچم استقلال وطن هم چنان برافراشته باقى ماند.

 

پی نوشت:

[1]. عضو هيأت علمى گروه تاريخ دانشگاه يزد

[2]. دانشجوى كارشناسى ارشد تاريخ دانشگاه خليج فارس، بوشهر

[3]. آورى، پيتر (1369)، تاريخ معاصر ايران از تأسيس تا انقراض قاجاريّه، ترجمه محمد رفيعى مهرآبادى، ج اوّل، تهران: اقبال، ص 344.

[4]. تشكرى، على اكبر (1377)، مشروطيّت در يزد، يزد: مركز يزدشناسى، ص 105.

[5]. سايكس، سرپرسى (1368)، تاريخ ايران، مترجم: محمدتقى فخردايى گيلانى، تهران: دنياى كتاب، ص 614.

[6]. سفيرى، فلوريدا (1364)، پليس جنوب ايران، مترجم: منصوره اتحاديه و منصوره جعفرى، تهران: نشر تاريخ ايران، ص 39.

[7]. آورى، همان جا، ص 350.

[8]. سفيرى، فلوريدا، همان جا، ص 46.

[9].  سايكس، سرپرسى، (1368)، تاريخ ايران، ج 2، مترجم محمد تقى فخردايى گيلانى، تهران: دنياى كتاب، ص 623.

[10]. سفيرى، فلوريدا، همان جا، ص 48.

[11]. South Persian Rifles

[12]. سفيرى، فلوريدا، همان جا، ص 33.

[13]. Von Etter

[14].  Merling

[15]. مهدوى، هوشنگ (1383)، روابط خارجى ايران، تهران: انتشارات امياركبير، ص 348.

[16]. زرين كوب، عبدالحسين (1384)، تاريخ ايران بعد از اسلام، ج 2، تهران: اميركبير، ص 235.

[17]. در قرن نوزدهم، كلانترى مهم ترين مقام رسمى شهرى بود. كلانتر مسئول حفظ نظم عمومى در شهر بوده است. در بيشتر شهرها اين منصب موروثى بود، بيشتر كلانتران از ميان خانواده هاى محلى برگزيده مى شدند، هر چند كه نظر مردم در انتخاب كلانتر دخالتى نداشت ولى شاه كسى را كه مردم نظر خوشى به او نداشتند به آسانى به كار نمى گمارد، شاه در انتخاب آنان آزاد بود ولى كسى را مى گمارد كه ساكنان شهرها طالب او بودند.

[18]. ناصر ديوان لقبى بود كه از طرف والى وقت فارس به علت سركوب اشرار و ياغيان به خواجه عبداله[امیرعضدی] اعطاء شده بود.

[19]. ركن زاده آدميّت، محمدحسين (1357)، فارس و جنگ بين الملل، ج 1 و2، تهران: اقبال، ص 25.

[20]. كازرونى، صدرالسادات (1381)، آثارالرضا، پژوهش زهرا خوشبويى، موسى مطهرى زاده، تهران: نشر كازرونيه، ص 66.

[21]. ليتن، ويلهلم (1367)، ايران از نفوذ مسالمت آميز تا تحت الحمايگى، ترجمه مريم ميراحمدى، تهران: انتشارات معين، ص 173.

[22]. اوكانر، فردريك، (1376)، خاطرات، ترجمه حسن زنگنه، تهران: انتشارات شيراز، ص 88.

[23]. بيات، كاوه، (1373)، اسناد جنگ جهانى اوّل در جنوب ايران، كنگره ى رييس على دلوارى، ص 16.

[24]. هدايت، مهدى قلى خان، (1344)، خاطرات و خطرات، تهران: زوّار، ص 173.

[25]. فن ميكوش، داگوبرت (1375)، واسموس لورنس آلمانى، ترجمه فرشته اعظم ميرفخرايى، تهران: نويسا، ص 149.

[26]. بيات، كاوه (1373)، اسناد جنگ جهانى اول در جنوب ايران، بوشهر: كنگره ى رييس على دلوارى، ص 46.

[27]. نيلستروم، خاطرات، ترجمه افشين پرتو، بوشهر: اداره ارشاد اسلامى، ص 167.

[28]. بيات، كاوه (1369)، ايران و جنگ جهانى اوّل، اسناد وزارت داخله، تهران: سازمان اسناد ملى، ص 110.

[29]. ركن زاده آدميت، محمدحسين (1357)، فارس و جنگ بين الملل، ج 1 و 2، تهران: اقبال، ص 23.

[30]. سفيرى، فلوريدا، (1364)، پليس جنوب ايران، ترجمه منصوره اتحاديه و منصوره جعفرى فشاركى، تهران: نشر تاريخ ايران، صص 134 – 135.

[31]. جيمز مابرلى (1370)، عمليات در ايران، ترجمه كاوه بيات، تهران: انتشارات رسا، ص 274.

[32]. سفيرى، فلوريدا (1364)، پليس جنوب ايران، ترجمه منصوره اتحاديه و منصوره جعفرى فشاركى، تهران: نشر تاريخ ايران، ص 137.

[33]. ererton

[34]. Hotson

[35]. Douylos

[36]. Bill

[37]. بيات، كاوه، (1373)، ايران و جنگ جهانى اول، اسناد وزارت داخله، تهران: سازمان اسناد ملى، ص 106.

[38]. بهروزى، على نقى (1349)، مردى دلير و وطن پرست، پارس، شماره ى 3442 ، ص 4.

[39]. روزنامه فارس، سال سوم، شماره ى 20 ، شنبه سيزدهم جمادى 1337، ص 7.

 

منابع و مآخذ:

1- آورى، پيتر، (1369)، تاريخ معاصر ايران از تأسيس تا انقراض قاجاريّه، ترجمه محمد رفيعى مهرآبادى، تهران: عطايى.

2- اخگر، احمد، (1366)، زندگى من در هفت سال تاريخ معاصر ايران، تهران: نشر اخگر.

3- اوكانر، فردريك، (1376)، خاطرات، ترجمه حسن زنگنه، تهران: نشر شيرازه.

4- بيات، كاوه، (1373)، اسناد جنگ جهانى اوّل در جنوب ايران، بوشهر: كنگره ى رييس على دلوارى.

5- بيات، كاوه، (1369)، ايران و جنگ جهانى اوّل، اسناد وزارت داخله، تهران: سازمان اسناد ملّى.

6- بهروزى، على نقى، (1349)، مردى دلير و وطن پرست، پارس، شماره ى 3442.

7- تشكرى، على اكبر، (1377)، مشروطيّت در يزد، يزد: مركز يزد شناسى.

8- زرين كوب، عبدالحسين، (1384)، تاريخ ايران بعد از اسلام، ج 2، تهران: انتشارات اميركبير.

9- ركن زاده آدميّت، محمدحسين (1357)، فارس و جنگ بين الملل، ج 1و 2، تهران: اقبال.

10- سايكس، سرپرسى، (1368)، تاريخ ايران، ترجمه سيد محمدتقى فخرداعى گيلانى، چاپ چهارم، ج 2، تهران: دنياى كتاب.

11- سعدونديان، سيروس؛ اتحاديه، منصوره، گزيده اى از مجموعه اسناد عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، چاپ اول، ج 1و 2، تهران: نشر تاريخ ايران.

12- سپهر، موّرخ الدوّله، (1362)، ايران در جنگ بزرگ، تهران: اديب.

13- سفيرى، فلوريدا، (1366)، پليس جنوب ايران، ترجمه منصوره اتحاديه و منصوره جعفرى فشاركى، تهران: نشر تاريخ ايران.

14- فن ميكوش، داگوبرت، (1375)، واسموس لورنس آلمانى، ترجمه فرشته اعظم ميرفخرايى، تهران: نويسا.

15- فضل هاشمى، سيد محمد، (1376)، برقرارى نظم يا انتقال تمدن برتر، نامه فرهنگ، سال هفتم، ش 3.

16- كازرونى، صدرالسادات، (1381)، آثارالرضا، پژوهش زهرا خوشبويى، موسى مطهّرى زاده، تهران: نشر كازرونيّه.

17- ليتن، ويلهلم، (1367)، ايوان از نفوذ مسالمت آميز تا تحت الحمايگى، ترجمه مريم ميراحمدى، تهران: معين.

18- مابرلى، جيمز، (1370)، عمليّات در ايران، ترجمه كاوه بيات، تهران: رسا.

19- مطهرّى زاده، موسى، (1383)، ناصر ديوان كازرونى به روايت اسناد، چاپ اوّل، تهران: نشر كازرونيّه.

20- مطهرّى زاده، موسى، (1378)، جنبش ضد استعمارى جنوب و آزادى خواهان كازرونى، چاپ اوّل، تهران: نشر قو.

21- مهدوى، هوشنگ، (1383)، روابط خارجى ايران از ابتداى صفويه تا پايان جنگ جهانى دوم، تهران: اميركبير.

22- نيلستروم، گوستاو، خاطرات، ترجمه افشين پرتو، بوشهر، اداره ارشاد اسلامى.

23- هدايت، مهدى قلى، (1344)، خاطرات و خطرات، تهران: زوّاره.

نویسنده: دكتر على اكبر تشكری
مطالب مرتبط :
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
مخاطبین محترم؛
۱) کازرون نما، معتقد به آزادی بیان و لزوم نظارت مردم بر عملکرد مسئولان است؛ لذا انتشار حداکثری نظرات کاربران روش ماست. پیشاپیش از تحمل مسئولان امر تشکر می کنیم.
۲) طبیعی است، نظراتي كه در نگارش آنها، موازین قانونی، شرعی و اخلاقی رعایت نشده باشد، یا به اختلاف افكني‌هاي‌ قومي پرداخته شده باشد منتشر نخواهد شد. خواهشمندیم در هنگام نام بردن از اشخاص به موازین حقوقی و شرعی آن توجه داشته باشید.
۳) چنانچه با نظری برخورد کردید که در انتشار آن دقت کافی به عمل نیامده، ما را مطلع کنید.
۴) در صورت وارد کردن ایمیل خود، وضعیت انتشار نظر به اطلاع شما خواهد رسید.
۵) اگر قصد پاسخ گویی به نظر کاربری را دارید در بالای کادر مخصوص همان نظر، بر روی کلمه پاسخ کلیک کنید.
مشاركت
آب و هوا و اوقات شرعی کازرون
آب و هوای   
آخرين بروز رساني:-/۰۶/۰۲
وضعيت:
سرعت باد:
رطوبت:%
°
كمينه: °   بیشینه: °
فردا
وضعيت:
كمينه:°
بیشینه:°
کازرون
۱۴۰۳/۰۹/۰۱
اذان صبح
۰۵:۰۹:۵۷
طلوع افتاب
۰۶:۳۳:۰۵
اذان ظهر
۱۱:۴۹:۵۹
غروب آفتاب
۱۷:۰۵:۲۶
اذان مغرب
۱۷:۲۲:۳۷