ننه اله از همان روزها از چهرههای پرتکرار کازرون بود. مگر میشد روزهای اعزام رزمندگان نباشد یا تشییع پیکر مطهر شهدا بدون او برگزار شود. بدون او نمازجمعهها هم درست و حسابی سامان نمیگرفتند. او همیشه ایستاده بود. چه در کمیته انقلاب اسلامی و ماموریتهای دشوارش و چه در سوگ برادر شهیدش سردار حاج موسی رضازاده.
انقلاب که شد برخی چند قدم از دیگران جلوتر بودند. شب و روز نمیشناختند. یا درستتر این که شب و روز نداشتند. آن روزها همه جا خبر بود. انگار تحرک بیشتری در زندگیها بود. شهرها و روستاها جور دیگری بودند. از شنبه تا پنجشنبه هر گوشه و کناری مراسم، تجمع و یا مناسبتی بود مردم حضور داشتند. به نظر میرسید جمعیت چند برابر شده است. جمعهها هم که نمازجمعه شور دیگری داشت. چه آن روزها که در میدان شهدا و چه آن روزها که در بازار برگزار میشد.
به راحتی نمیتوان آن سالها را فراموش کرد. آدمهای آن روزها را هم نمیشود فراموش کرد. همانها که در مناسبتها دست اندرکار بودند. همانها که هر طرف نگاه میکردی حضور پر رنگشان را میدیدی.
جنگ که شروع شد این تب و تابها بیشتر شد. اعزامهای هفتگی رزمندگان و تشییع شهدا که روزهای دوشنبه و پنجشنبه بود و چهرههایی که همهجا بودند.
ننه اله از همان روزها از چهرههای پرتکرار کازرون بود. مگر میشد روزهای اعزام رزمندگان نباشد یا تشییع پیکر مطهر شهدا بدون او برگزار شود. بدون او نمازجمعهها هم درست و حسابی سامان نمیگرفتند.
او همیشه ایستاده بود. چه در کمیته انقلاب اسلامی و ماموریتهای دشوارش و چه در سوگ برادر شهیدش سردار حاج موسی رضازاده.
ننه اله مادر همه شهیدان کازرون بود. مادر همه رزمندگان و انقلابیون. قاطع و انقلابی. با چادری که دور کمرش میبست و دستی که به کمر میزد. با چهره مصمم. او بخشی از خاطرات چهل ساله مردم کازرون بود. او جواهر رضازاده بود. روحش شاد.