در این گفتوگو موارد زیر بیان شده است:
- شدت علاقه علامه دوانی به شهید مطهری
- ماجرای یک ربع راهی که محمد حسین رجبی با استاد مطهری طی کرد
- قراری که شهید مطهری با علامه دوانی گذاشت
- گلایههای محمد حسین رجبی از بدقولی شهرداری تهران
- سرنوشت بنیاد علامه دوانی از آغاز تا کنون
- خانههایی که خانه موزه میشوند، اولویتها چیست؟
- آثار علامه دوانی به جای موزه در انباری است!
*شدت علاقه علامه دوانی به شهید مطهری
*با توجه به اینکه بین علامه و شهید مطهری رابطه دوستانهای وجود داشت و علامه کتابی را با نام «خاطرات من از استاد مطهری » به رشته تحریر در آوردند، از دیدارهای انجام شده بین آنها خاطرهای دارید؟
- شهید مطهری، قبل از اینکه عالم باشد یک بنده خالص الهی بود، درد دین و غیرت دینی داشت، این خصوصیت را مرحوم پدرم نیز داشت، بنابراین هر دو به هم علاقه شدید داشتند و شهید مطهری عجیب به پدر ابراز ارادت و علاقه میکرد.
یادم نمیرود یک بار شهید مطهری به پدر زنگ زد که میخواهم شما را ببینم، ما تازه در خانه جدیدمان در قلهک مستقر شده بودیم، پدرم میخواست که نشانی محل را به استاد بدهد که ظاهراً نمیتوانست ایشان را دقیق راهنمایی کند، بعد قرار گذاشت که در خیابان شهید کلاهدوز، یکی از فرزندانتان را بفرستد که از آنجا به طرف منزل راهنمایی کند.
برای طی مسیر یک ربع راه پیاده لازم بود، این توفیق نصیب من شد، پدرم گفت: برو آقای مطهری را بیاور! خب من ایشان را میشناختم، ولی خدمت ایشان نرسیده بودم، در آن زمان دقیقاً 16 سال داشتم، این ماجرا مربوط به قبل از انقلاب است، در این یک ربع، شهید مطهری از تحصیل من، خانه و وضعیت پدر سؤال کردند.
آن جایگاهی که پدرم برای شهید مطهری قایل بود، کمتر برای دیگران داشت، خیلی به شهید مطهری احترام میگذاشت و ایشان را ستایش میکرد، این رابطه، رابطه متقابل بود، در هر صورت ایشان را به منزل آوردم، میخواهم بگویم استاد مطهری که وقت و زمانش خیلی دقیق و حساب شده بود، به طوری که به پدر میگفت: «برای اینکه به کارهایم برسم، تلفن را قطع میکنم و از پریز در میآورم تا زنگ نخورد و رشته افکارم به هم نریزد و بتوانم کارهایم را انجام دهم!» چنین شخصی برای اینکه پدرم را ببیند، حاضر بود که یک ربع راه برود، یک ربع برای عالمی مانند شهید مطهری زمان زیادی بود.
*قراری که شهید مطهری با علامه دوانی گذاشت
استاد شهید مطهری قبل از پیروزی انقلاب به پدر گفته بود: «جای ما هر دو در قم است، باید به قم برگردیم و یک مرکز مطالعاتی برجستهای را تأسیس کنیم، من در حوزه فلسفه و فقه وارد میشوم و شما در تاریخ و رجال، بیایید یک گروهی را تربیت کنیم تا برای تشیع و جامعه مفید باشند»، پدرم هم پذیرفته بود، منتها این قضیه با پیروزی انقلاب مصادف شد.
* سرنوشت بنیاد علامه دوانی از آغاز تا کنون
* دو - سه سال پیش هم که در خبرگزاری فارس میزبان شما بودیم، از تأسیس بنیاد علامه دوانی صحبت کردید. بنیاد به کجا رسید؟
- قانون است که در کشور خانه مفاخر علمی و فرهنگی را شهرداری میخرد و تبدیل به مراکز علمی و فرهنگی میکند تا هم نام و یاد آن شخصیت حفظ شود و هم خانه آنها به عنوان یادگاری در عرصه علم و فرهنگ باقی بماند.
متأسفانه در ارتباط با علامه دوانی هیچ کس همکاری نکرد، همانطور که گفتم خانه را ایشان در دوران حیات فروخته و وجه آن را تقسیم کرده بود و یک سال برای تخلیه این خانه فرصت داشتیم.
از آن جایی که خانه سعادت آباد یک خانه کلنگی بود و خریدار هم بساز و بفروش بود و در آن زمان قیمتها رشد تصاعدی پیدا کرده بود، دیدیم که اگر بخواهیم تمام وجه را جمع کنیم باز هم پول خانه جمع نمیشود.
هر چه ما تلاش کردیم که از طریق شهرداری و دیدار با مسئولان متعدد این خانه را حفظ کنیم، متأسفانه به رغم قول و قرارهایی که گذاشتند، هیچ کدام در مقام عمل پای کار نیامدند. 12 روز مانده بود که خانه را تحویل دهیم، شهردار منطقه اعلام کرد: با چنین بودجهای ندارند. متأسفانه مالک خانه را تحویل گرفت و تخریب کرد، هر چند که جا داشت آن خانه با آن سادگی و وضع زندگی حفظ شود.
با این وجود ما گفتیم حالا که آن خانه رفت، خانه سابق ایشان در قلهک (که به دست خودشان ساخته شده و به همان صورت باقی مانده است) آن را خریداری کنید که باز هم وعدههای فراوانی به ما داده شد اما متأسفانه عملی نشد.
* اولویتها برای تبدیلشدن به خانه-موزه
این در حالی است که برای افرادی که در حوزههای دیگر اسم و رسمی دارند و هنوز هم زنده هستند، خانه آنها را میخرند و تبدیل به خانه-موزه میکنند. حتی با یکی از مسئولان شهرداری صحبت کردم که ایشان گفت: ما یکی از هنرمندانی که در قید حیات هست، داریم خانه آن را میخریم، در حالیکه آقای دوانی با آن سابقه و خدمات به اسلام و انقلاب، قابل قیاس نیست.
من نمیخواهم بگویم آن کار را نکنند، بلکه انجام هم بدهند، ولی ببینید اولویت با چه کسی است، در نهایت این مسئول گفت: حتماً این کار را انجام میدهیم.
نشان به آن نشان یک سال از صحبت ما با آن آقا میگذرد، هیچ به روی خودشان نیاوردند، با اینکه قول و قرارهایی گذاشتند، هیچ کدام را عمل نکردند، ولی آن خانهموزه افتتاح و اعلام هم شد.
دو سال پیش از طریق مشاوران شهردار قضیه را دنبال کردم، نامه زدیم و موقعیت آن خانه را ذکر کردیم، با این حال آنها تماس نگرفتند، میگفتند که نامه دست فلان شخص رفته است، پیگیری کردیم و شماره آن شخص را گرفتیم، خواستار کروکی شدند، کروکی را هم کشیدیم، ولی باز هم هیچ اقدامی انجام نشد.
*آثار علامه دوانی به جای موزه در انباری است!
ما قصدمان این بود که یک پایگاهی برای نشر آثار ایشان وجود داشته باشد که خیلی دردآور است که یادگارهای ایشان را همین طوری پخش کردیم، لباسهای ایشان، عینک و ساعت، ادوات و لوازم، میز کارشان همینطور به صورت پراکنده در انباری این طرف و آن طرف پخش شده، در حالی که باید در یک جایی موزه مانند حفظ شود.
حتی آن مسئول مطرح کرد که برای نشر آثار ایشان چندین راهکار وجود دارد و قول داد که جلسهای میگذاریم تا با حضور برادران دیگر این موارد را عملیاتی کنیم تا طی دو و سه روز آینده این جلسه برگزار شود، الان بیش از یک سال از آن سه روز میگذرد و هنوز آن جلسه تشکیل نشده است.
البته من نمیدانم چه قدرشناسی از علما رایج است! به قول مرحوم پدر من برای خانواده ما این گونه رقم خورده است زیر بار دِین کسی نباشیم، از همان اولین دورهای که چهرههای ماندگار کشور را مطرح کردند، اسم ایشان در فهرست برنامه بود، ولی هیچگاه ایشان را به عنوان چهره ماندگار معرفی نکردند، برای ایشان اصلاً مهم نبود و دنبال هم نمیکرد، خودشان آمدند، اعلام کردند امسال نشد، سال آینده حتماً تقدیر میکنیم، بعد گفتند چهرههای ماندگار حوزه جداگانه توسط خود حوزه تقدیر میشوند، در حالیکه چنین چیزی نبود، دوباره دیدیم همان تشکیلات از حوزه و غیر حوزه، هنرمند و نظامی تقدیر کرد و ایشان را به حساب نیاوردند.
حتی کیهان فرهنگی، سالها پیش هر یک شماره را به معرفی یک چهره برجسته اختصاص میداد و عکس او را روی جلد میانداخت، نوبت پدر ما که رسید عکس ایشان را روی جلد نیاوردند و عکس علامه مجلسی و شیخ مفید را به عنوان بزرگان اسلام از منظر استاد علی دوانی روی جلد آوردند، مرحوم پدرم به قدری روح بلندی داشت که از این مسئله ناراحت نشد.