از محسن پزشکيان تاکنون اشعاري به زبان فارسي و لهجه کازروني در قالب کتاب و نوار منتشر شده است. اما علاقهمندانش کمتر از کارهاي نمايشي او اطلاعي دارند.
آغاز فعاليتهاي هنري محسن پزشکيان بازميگردد
به ابتداي دهه 50 و پذيرش او در
رشته ادبيات و علوم انساني در دانشگاه تهران. در ابتدا گروهي از دانشجويان علاقهمند
به شعر و ادبيات، اولين هسته هنري و فکري دانشکده
را در قالب يک حلقه شعر تشکيل دادند؛ گروهي که بعد از ظهرها
دور هم گرد آمده و چهرههايي چون محمدعلي شاکري يکتا (شاعر)، محمد
تمدن (پژوهشگر)، مصطفي رحماندوست (شاعر کودک و نوجوان) و فرامرز طالبي (کارگردان تئاتر) در
آن به شعرخواني و نقد شعر يکديگر ميپرداختند. اما در اين ميان شعرخواني شاعري
کازروني، با لهجه شيرين و مهربان و خشمي فروخفته در شعرهاي
تغزلياش، حس و حالي ديگري داشت.
ديري نگذشت که پاي سال اوليهاي ادبيات تهران، کمکم
به کارها و فعاليتهاي ديگر نيز باز شد. در ابتدا فرامرز طالبي
با خواندن نمايشنامهاي از محمود مسعودي در نشريه «بازار ويژه هنر و ادبيات» با نام
«براي کفتار پير دندان مصنوعي بايد خريد» که تحتتأثير آثار بکت نوشته بود به فکر اجراي
آن نمايشنامه در دانشکده ادبيات افتاد. او پس از کسب اجازه طالبي و موافقت مسعودي براي
اجراي اين نمايش، چند تن از بچههاي گروه شعر (با محوريت فرامرز طالبي)
در تلاش براي يافتن محلي براي ظهور و بروز جواني و آرمانگرايي
خود گرد هم آمدند. فرامرز طالبي پس از انتخاب بازيگران تئاتر از ميان اعضاي گروه به
رغم بيمهري مسئولان، سرانجام توانست جايي براي تمرين فراهم کند. گروه
تشکيل شد و نمايش در يکي از روزهاي پاياني سال 1349 روي صحنه رفت. اجراي
اين گروه جوان در اولين روز خود، ميزبان ميهماناني چون محمود مسعودي و نصرت رحماني
شد، اما هيچگاه نتوانست پا به روزهاي بعدي بگذارد. مسئولان دانشکده که متوجه
سر پرشور اين دانشجويان شده بودند، اجازه اجراهاي بعدي را به آنها
ندادند!
سال بعد فرامرز طالبي و ديگر اعضاي گروه به فکر تشکيل گروه تئاتر
«دوست» افتادند. فرامرز طالبي نيز براي دعوت از شاعر سيهچرده
و کوتاه قامت دانشکده، بهسراغ او رفت و بيش از پيش با طبع گرم و آتشين مزاج
پزشکيان و دلبستگي عميق اين دانشجوي آرمانگرا به فرهنگ سرزمين خود آشنا شد.
نمايشنامه بعدي «سيزيف و مرگ» بود. اين نمايشنامه
يک شخصيت شاخص به نام آرس (خداي جنگ) داشت که براي بازي در نقش آن کسي در گروه نبود
که ويژگيهاي موردنظر را داشته باشد. فيزيک هيچيک
از بچهها، براي بازي در شخصيت آرس مناسب نبود. گروه به ناچار به سراغ دانشجوي ورزشکاري رفت که با اندام
متناسب و صداي رساي خود ميتوانست بهترين گزينه براي ايفاي اين نقش باشد؛ محمدعلي اينانلو.
گروه تشکيل شده بود و فقط مانده بود انجام کارهاي اداري. خانم پري صابري، مدير اداره
فوق برنامههاي دانشگاه تهران که هنرمندي خوشنام
و درسخوانده بود، با برنامههاي گروه موافقت کرد و جايي براي تمرين
به آنها داده شد. محسن پزشکيان و دوستان ديگرش دريچه تازهاي
پيش روي خود گشوده بودند و تأثير آنرا به
ويژه در رفتار پزشکيان، ميشد به عيان ديد.
نمايش براي اجرا در آذرماه
آماده ميشد و 16 آذرماه روز دانشجو بود و به همه اينها
بايد افزود تنشهاي سياسي هميشگي اعضا را که بخشي از روانشناسي
گروه شده بود. اما پيش از اجرا، ساواک يکي از اعضاي گروه را دستگير کرد. وقتي درگيريِ
پليس با دانشگاه شدت گرفت، اجرا موقتا تعطيل شد؛ اما فرامرز طالبي (کارگردان نمايش)،
خود نقش بازيگر دستگيرشده را برعهده گرفت و نمايش روي صحنه رفت. روز اول بيشتر تماشاچيان
را دانشجويان رشته تئاتر دانشگاه تهران، دانشکده هنرهاي زيبا، تشکيل ميدادند.
البته چهرهاي آشنا نيز در ميان تماشاچيان به چشم ميخورد:
دکتر رضا داوري اردکاني.
اجراي سيزيف و مرگ، انتشار
دو نقد را در مطبوعات به همراه داشت؛ نقد اول بدون امضا، متني بود بلند بالا، با عنوان
«چرا کسي از اجراي سيزيف و مرگ سخن نگفت» که در آن نويسنده، منتقدان تئاتر را به چالش
کشيده بود و نقد دوم از آن احمدرضا دريايي، روزنامهنگار خلاقي بود که بعد از انقلاب، يکي از
بنيانگذاران روزنامه همشهري شد.
فرامرز طالبي در سال 1351 دو تکپرده شب طويل و خانه باراني را نوشت و کمکم
به محسن پزشکيان نزديکتر شد. زمان اين اجرا نيز آذرماه بود. نمايش در محل اجراي تالار
فردوسي دانشگاه تهران به روي صحنه رفت. براي اين نمايش هم چند نقد نوشته شد که از آن
ميان نقد دامون (خسرو گلسرخي) در روزنامه کيهان بيشتر به دل اعضا نشست. در آن دو نمايش،
زندگي تيره و مشقت بار روستاييان گيلان و کوچ ناخواسته آنها
به شهر به نمايش گذاشته شده بود. اين نمايش يکي از سياسيترين
نمايشهاي به اجرا درآمده در آن روزگار بود. اين گروه تنها گروه تئاتر
دانشجويي بود که در رشتهاي غير از تئاتر تحصيل ميکرد و از سوي ديگر مواضع سياسي داشت. خانم
پري صابري به طنز نام آنها را گروه تئاتر چريک گذاشته بود.
در همان سال گروه سراغ کار ديگري رفت. نمايشنامه «تفنگهاي
ننه کارار»، انتخاب بعدي فرامرز طالبي بود. محسن پزشکيان ديگر هنرپيشه قابل اعتمادي
شده بود و بهعنوان يکي از شخصيتهاي اصلي نمايش در تمرينات گروه شرکت ميکرد.
تمرينها به خوبي پيش رفت؛ اما بعد از آمادگي گروه، به آنها
اجازه اجرا داده نشد.
در سال چهارم اعضاي آن گروه را ديگر نميشد،
همان جوانان سالهاي اول دانست. گويي بر عمر هريک چند دهه افزوده شده بود. در آن
سال پزشکيان يک برگ ديگر رو کرد و طرحها و نقاشيهايش
را در يک نمايشگاه براي تماشاي عموم به نمايش گذاشت؛ طرحهايي
به غايت ظريف و در عينحال ساده تا همگان بدانند اين جنوبي خونگرم،
به چه هنرهايي آراسته است.
نمايش بعدي گروه کاري از اکبر رادي با نام «صيادان» بود. نمايش
به بازيگران زيادي نياز داشت و کار سختي پيش رويشان بود. با اتفاقاتي که تا آن روز افتاده
بود، آمادگي براي رفتن به روي صحنه، دل و جرأت بسياري ميخواست.
با وجود اين، اعضاء با همان شوق و ذوق روز اول، سينه سپر کردند و پا به ميدان گذاردند.
تمرينات با جديت آغاز شد و ادامه يافت. اکبر رادي نيز پس از ديدن تمرين بچهها،
بازي آنها سخت به دلش نشست و همانجا اجازه اجرا را به آنها
داد و اين به معني گذشتن از حق تأليف خود و سپردن نمايشنامه به يک گروه دانشجويي بود؛
چيزي که در آن زمان يک اتفاق مهم محسوب ميشد. اجراي «صيادان» توسط يک گروه دانشجويي
خبري مهم شده بود. نمايشي داغ به اجرا درآمد. همه گروه از موفقيت اين نمايش احساس رضايت
ميکردند.
پس از صيادان، و با وجود پايان تحصيل فرامرز طالبي و رفتن او از
دانشگاه، محسن پزشکيان نتوانست کار تئاتر را رها کند. حال خود نمايشهايي
را به اجرا درميآورد و نقشهاي اصلي آن را نيز خود بر عهده ميگرفت.
هر روز فضا ملتهبتر ميشد و تئاترهاي پزشکيان نيز بيشتر رنگ و بوي سياسي
ميگرفت. دوستانش پس از تماشاي هريک از نمايشهايش
با خود ميگفتند او امشب ديگر بر نميگردد و تحقق اين پيشبيني
زمان زيادي به طول نينجاميد. سرانجام يک شب عوامل ساواک به خانهاش
ريخته و او را دستگير کردند. باور بيارتباط بودن پزشکيان با گروههاي
چريک و مبارز و اجراي چنين نمايشهايي از روي دغدغههاي
شخصي، براي ساواک آنچنان سخت بود که يک سال او را در زندان نگاه داشتند و در طول اين
مدت حتي از شکنجه او نيز درنگذشتند.
پزشکيان پس از يکسال حبس و شکنجه سرانجام در آذر 53 آزاد شد، اما
هيچگاه دست از مبارزه نکشيد تا آنکه روح دردمندش در جاده قم در مسير ديدار
امام و محبوبش آرام گرفت. روحش شاد.
قسمتهايي از اين خاطرات توسط فرامرز طالبي کارگردان محترم تئاتر و
از دوستان قديمي محسن پزشکيان در اختيار ما قرارگرفته که از ايشان سپاسگزاريم