مقاله تحليلي دوست عزيزم آقاي عباسپور با عنوان "يك سال پس از جاده" در كنار ساير يادداشتهايي كه در طول ماههاي اخير و پس از انتشار نامه نماينده محترم مردم كازرون در مجلس شوراي اسلامي به وزير محترم راه و ترابري در خصوص مشكلات و نواقص ناشي از افتتاح سريع و عجولانه جاده جديد كازرون به دشت ارژن، در وبلاگها و مطبوعات منتشر شد، علاوه بر ايجاد يك تعمق اجبار گونه بر اين مقوله، نياز به تامل بر برخي از كاستيهاي مرتبط با جاده و به دنبال آن گوشزد نمودن ابعاد در سايه مانده توسعه كازرون را بيش از پيش القا مي نمايد. پر واضح است كه در طول 40 سال گذشته تا قبل از انتشار اولين نشريات در كازرون هر دلسوزي از هر تريبوني كه ميتوانست داد جاده سر داد و با آغاز انتشار اولين نشريه كازرون، بحث جاده تيتر اول و مقالات مرتبط با آن از اصلي ترين مطالب بود و بعدها پرونده هاي پيگيري پيشرفت جاده، اصلي ترين صفحات نشريات اربعه كازرون را به خود اختصاص داده بود و نهايتا سالهاي منتهي به دي ماه 86، كه وبلاگهاي رنگارنگ كازروني از هر گوشه جاده مطلبي نوشتند تا جاده افتتاح گرديد...
اين نوشتار كنكاشي تكراري و يا به چالش كشيدن مجدد مقوله جاده نيست، چراكه ديگر برگي از عريضه جاده خالي نمانده است؛ بلكه تلنگري بر تقابل تفكر "جاده براي پيشرفت" يا "پيشرفت براي جاده" است و اگر قلم ياري نمايد، معرفي نظريه سومي با عنوان "پيشرفت براي پيشرفت" است. برهمگان روشن و مبرهن است كه از ابتدايي ترين نمادهاي توسعه جوامع بشري اعم از روستايي و شهري، برخورداري از زيرساختهاي رفاه عمومي است كه به دليل عامالمنفعه بودن آنها، توليت آن از قبيل ايجاد، نگهداري و توسعه در اختيار دولتها و از وظايف دولتها محسوب ميگردد. اين زيرساختها از عهد باستان تا كنون عموما شامل ايجاد راههاي ارتباطي، پلها، آسيابها (مراكز تامين نيازهاي ارتزاق عمومي)، مراكز كنترل امنيت، محكمههاي قضايي، مراكز علمي و آموزشي (شامل مكاتب، مساجد، مدارس، دانشگاهها، كتابخانه و رصدخانه) و حتي در تمدن شكوفاي ايران باستان، چاپارخانه و يا همانند تمدن يونان آمفي تاتر و استاديومهاي ورزشي و دهها مقوله ديگر بوده است كه با ورود جهان به عصر جديد عرصههاي خدماتي ديگر از قبيل درمانگاهها و بيمارستانها و مراكز بهداشتي، حمل و نقل، رفاهي و تفريحي، امداد و نجات، تامين انرژي، ارتباطات و مخابرات و... به آنها افزوده شده است.
اما در تعاريف شهرهاي مدرن و پيشرفته امروزي و يا حتي بسيار سادهتر، يك "شهر" معمولي، زيرساختهاي متداول و سنتي همانند راه و پل و برق و مخابرات امري بديهي و حتمي است و بسيار تمسخرآميز است كه در عصر تسخير فضا كه بشر به دنبال جهش از يك سطح به سطح ديگر است و مراحل شكل گيري جهان و كيهان را با مدل سازي انفجار بزرگ شبيه سازي مينمايد، شهرهايي با قدمت تاريخ، همچون كازرون كه در تقسيمات كشوري نزديك به 80 سال است كه رسما شهر محسوب ميگردند به دنبال داشتن راه ارتباطي مناسبي باشد كه از بديهيترين نيازهاي "شهربودن" است. اما متاسفانه كازرون و ديگر شهرها و روستاهها، در جوامع در حال توسعهاي چون ايران، محروميتها و نيازهاي بسيار فراتر از يك جاده ايمن دارند كه همانند كازرون گاهي در پس هياهوي ساخت جادهاي محو و به فراموشي سپرده ميشود. تا بدانجا كه دليل تمامي محروميتها و واپسگراييها به گردن عدم عبور جاده از شهر انداخته ميشود و تفكر "جاده براي پيشرفت" از دل آن شكل ميگيرد. اين برش دقيقا همان نكتهاي است كه نگارنده در اين نوشتار خواهان توجه و تامل برآن است.
در مقاله آقاي عباسپور و نيز خبرها و تحليلهاي ديگر دوستان در گذشته، يكي از عمده مزاياي جاده جديد، كاهش زمان سفر از كازرون تا شيراز عنوان گرديده كه با بازگشتي به گذشته در مييابيم كه استدلال رسانيدن بيماران اورژانسي به شيراز عمده توجيه نياز به كاهش زمان سفر بين اين دو شهر بوده است. اما در اين سالها كسي از خود پرسيده است اصلا ما چرا بايد بيماران خود را به دليل فقدان امكانات به شيراز ببريم؟ يا اصلا چرا مردم كازرون بايستي براي يك معاينه و ويزيت ساده پزشك متخصص به شيراز سفر كند؟ – خواه از جاده كوهستاني و مرگ آور ابوالحيات يا از جاده ايمن و فرحناك دشت برم – آيا كازرون و ديگر شهرهاي همچون كازرون نبايد از اين حق برخوردار گردند كه براي خود بيمارستاني مجهز به تمامي امكانات و پرسنل و پزشك در دسترس داشته باشند؟ آيا نمي توان گفت مردم كازرون بيمارستاني مجهز به دستگاههاي MRI ، راديولوژي، سنوگرافي، اندسكوپي، اسكنهاي رنگي از مغز و قلب و پزشكان متخصص و اتاقهاي عمل جراحي پيشرفته را با يك جاده كه هنرش سريعتر رساندن بيمار به بيمارستانهاي شيراز است معاوضه كردهاند؟ يا اينكه وقتي عمده مسافرتهاي روزانه مردم كازرون به شيراز، پيگيري امور اداري سادهايست كه افزايش اختيارات دستگاههاي شهرستان و ايجاد نمايندگيهاي ارگانهاي پر مراجعه در شهرها و يا حداقل ايجاد موسسههاي خدماتي از قبيل پيكهاي پستي سريع يك روزه ميتواند موجبات حذف اين سفرهاي زائد را فراهم نمايد، چرا بايد ما هرروزه شاهد كارمندان در حال ماموريت و ارباب رجوعهاي پرونده به دست عازم شيراز باشيم؟ همچنين گسترش شبكه ريلي و واگذاري بخشي از نقل و انتقال كالا و مسافر به آن بخش ميتواند هم از حجم ترافيك جادهاي بكاهد و هم صنايع ديگري را با خود در شهر ايجاد نمايد و اين حق هر شهري است كه از چنين امكاناتي برخوردار باشد. چرا ما مردم كازرون 40 سال نشستيم تا جادهاي از شهر ما عبور كند تا آنگاه ثروت و تخصص خود را در كازرون سرمايهگذاري كنيم؟ مگر نميشد آنقدر به كازرون رونق صنعتي و اقتصادي بخشيد تا ديگران براي بهرهبردن از آن مجبور به احداث جادههاي متعدد شوند. همانند عسلويه كه ارزش اقتصادي آن دولت را وادار كرد كه تمامي راههاي جنوب از قبيل بزرگراهها، آزاد راهها، راه آهن و خطوط هوايي را به آن منطقه ختم كند. تازه اين هم به زعم نگارنده تفكر نه چندان مطلوب "پيشرفت براي جاده" است كه هدف غايي و نهايي تمامي طرحهاي توسعه و عمراني اقتصادي را رسيدن به جاده به عنوان قله آمال ميداند و اين دو تفكر بوده كه موجب نوعي خمودي و تن پروري در مردم كازرون گرديده و هرچه پسرفت ناشي از بيتحركي خود مردم بوده را ديروز برگردن جاده 40 ساله انداختند و امروزهم همان را با همان وضعيت قبل ميخواهند بر گردن نبود راهآهن بياندازند.
آيا نميشود همان سرمايهگذاراني كه قصد احداث كارخانه سيمان دارند، با سرمايه گذاري و احداث كارخانه توليدي تراورس بتوني (تيرهاي بتوني اتكادهنده ريلهاي راه آهن) كه تنها دو كارخانه آن در انديمشك و كرج وجود دارد ضمن برخورداري از مزاياي عمومي شامل ايجاد اشتغال و رونق اقتصادي براي جامعه، با تامين تراورس مورد نياز پروژههاي نگهداري و احداث شبكههاي ريلي جنوب، دولت را وادار كرد كه براي تسهيل در بهره برداري از محصولات آن راه آهن را به كازرون بكشانند؟ و يا اينكه امروز مردم بايد به دنبال مطالباتي چون بيمارستانهاي تخصصي و فوق تخصصي باشند نه اينكه همچنان در آرزوي حضور پزشكي متخصص و حاذق در كازرون و يا دلخوش به وعده ساخت بيمارستاني چند تخت خوابي آنهم بدون هر امكانات مدرن مورد نياز.
در واقع آنچهكه نگارنده به عنوان اصل مطلب درپي بيان آن است، مجزا و مستقل بودن پيشرفت از وجود يا عدم وجود جاده يا خط آهن است. اگرچه تمامي آنها از مصاديق و زيرساختهاي توسعه محسوب ميگردند، اما به اعتقاد نگارنده شرط لازم و مطلق آن محسوب نميشوند كه باعث شود مردم شهري 40 سال از تحرك و سرمايهگذاري در راه پيشرفت و توسعه اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي فرو نشينند و منتظر سرازير شدن آن از جاده باشند و حال نيز يك سال و دوسال و چندسال هم باز چشم به "راه" بنشينند و بپرسند كه آن توسعهي موعود مورد انتظار چهل ساله كي از راه ميرسد؟ "پيشرفت را براي پيشرفت " بايد ايجاد نمود و اين ميسر نخواهد بود جز با خواست مردم و كار مردم و احتمام دولت و حكومت. سرمايهداران كازروني بايد سرمايه گذاري كنند، انديشمندان كازروني بايد طرح و استراتژي تعيين كنند، دانشگاهيان بايد آناليز و تحليل كنند، فارغ التحصيلان بايد مديريت و كار اجرايي كنند، دولت بايد حمايت و راهبري و بسترسازي و تسهيل امور كند، مردم بايد كمك و همكاري و مشاركت كنند و به هرحال هركسي در هر صنف و ردهاي هرآنچه ميتواند انجام دهد تا از قِبل اين پيشرفت، عرصههاي ديگر توسعه نيز خود به خود نمايان گردد و قطعا تنها در سايه چنين فعاليت و تكاپويي ميتوان به توسعهاي رسيد كه در آن جاده، راهآهن، كارخانه، بيمارستان، فرهنگسرا، كتابخانه، تكنولوژي مدرن و ديگر خواستههاي مردم برآورده ميشود.
بي شك نشستن ثروتمندان و فرهيختگان و فارغالتحصيلان كازروني در شهرهاي ديگر از قبيل اصفهان و شيراز و تهران و تنها انتقاد به عدم پيشرفت كازرون بيش از آنچه كه امروز شاهد آن هستيم، ما را به جايي نخواهد رساند، بلكه ورود آنها به عرصه عمل – همانگونه كه در شهرهاي ديگر انجام ميدهند – ميتواند راه برون رفت از اين بن بست باشد. بناف زماني باز خواهد شد كه مهندسين و مشاورين عمراني كازرون محاسبات فني و اقتصادي آن را انجام داده و بتوانند به اثبات برسانند. سيلو و سردخانه در كازرون زماني ساخته خواهد شد كه توليد غلات و محصولات كشاورزي در كازرون آنقدر زياد گردد كه دولت مجبور شود جهت صرفهجويي بيشتر، تسهيلات و امتيازات لازم را به سرمايهگذار كازروني (يا حتي غيركازروني) واگذار نمايد. كارخانه زماني ساخته خواهد شد كه ظرفيتها و استعدادهاي كازرون سنجيده و متناسب با نياز و امكانات و مواد اوليه قابل دسترسي، بهترين عرصه براي توليد و يا خدمات انتخاب گردد. فرهنگ زماني گسترش خواهد يافت كه هنرمندان و اديبان، كازرون را كانون فعاليت خود قرار دهند و البته همه بهاي شكستن يخ ركود ساليان مديد خوابزدگي را كه همان مبارزه با كج فهميها، تنگ نظريها، سنگ اندازيها، سياستزدگيها، عدم استقبال و… است بپردازند و بدانند كه بالاخره اين فعاليتها و خون دل خوردنها در عرصه عمل نتيجه خواهد داد و آنگاه همه مجبورند براي رسيدن و بهره مندي از رونق چنين شهري با چنگ و دندان هم كه شده جاده، بزرگراه، پل، تونل، راهآهن، فرودگاه و… احداث كنند همانگونه كه امروز براي مناطقي كه صرفه اقتصادي دارد مانند مناطق نفتخيز و قطبهاي صنعتي و اقتصادي چون عسلويه، دارخوئين، اراك، چابهار، بافق و… چنين كارهايي انجام ميشود و احتياجي به انتظار 40 ساله مردم در پس آن نخواهد بود.
البته ابوالحيات اينگونه نوشته مي شود!
باتشكر
جوجو
ممنونم از لطف شما
شما کاملا حق مطلب را به جا آوردهاید. اما متاسفانه آنکه بایدش عقلی بود هیهات که گوش استدلالش یا کر است و یا لال. خود کرده را تدبیر نیست. قربان وجود مبارک وقتی جواناني امثال شما و محسن خان چنین بر قلم آرمان می زنید و به زیبایی استدلال می کنید جای حرفی باقی نمی ماند.
اصولا پیگیر و کسی که افسار در دست دارد هم باید با لایه فوقانی مدیریت کلان ارتباط داشته باشد و هم دانش و بینش و مهارت در تبدیل آنها به استدلال و زبان گویا.
روزی نزد یکی از نمایندگان وقت شهرمان از بابت آذربایجان و پان ترکیست اظهار نگرانی کردم و داد سخن، پاسخش بسیار به دل نشست که خیر، نگران نباش سرنوشت جامعه را توده ها مشخص می کنند و نه فرهیختگان.
ببینید عزیز: شما چون برادر عزیزم استاد تقی نژاد، عنصر فرهنگی را غلغلک داده اید. دقیقا آنچه بایدش روزی بگردد دل بکام. وقتی این همه درد شهر به پشیزی فروخته میشود که حداقل چهار سال به چهار سال پیوسته در حال تکرار است، اولین گام باید رفع کم سوادی باشد که مردم مظلوم ما جهل را در قالب تعصب از خود بزدایند وگرنه به هیچ جایی نخواهیم رسید. لذا، نخستین گام ایجاد یکپارچگی و حداقل دانايي نزد عموم مردم شهرستان است. آنهم خود متولی باید مورد قبول عام باشد. برادرم، مشکل شهر ما ریشه ای است. اگر مادر من یاد بگیرد فلوچارت دم کردن چای را بکشد، آنگاه ادعا می کنم که گام برداشتن در مسیر توسعه امکانپذیر است. همین امروز یکی از بچه های شاهپور خبر گلنگ زنی مجدد گاز شاهپور توسط آقای جدید را داد. گفتند وقتی یادآور شدیم که 3 سال پیش این کلنگ زده شده و حتی بخشی از لوله کشیده شده است، در پاسخ فرمودند که بودجه آنرا نماینده قبلی برده است به بخش خود. گفتیم حالا اگر کلنگ بزنید آن بودجه بر میگردد؟ فرمودمند چون کلنگ جدید است پس بودجه جدید هم بزودی دریافت می شود.
خب فرزاد خان گل كه خيلي هم به خودت و قلمت ايمان دارم، چه نظري به آن همه گلگوي و دقت نظر شما بدهم. وقتی ما به کار دیگران اهمیت ندهیم و صرفا جهت ارائه بیلان و پوشش ضعف خودمان و توجیه وعده های توخالی داده شده حاضر به تخریب دیگران شویم و ناصادقانه با مردم برخورد کنیم چه توقعی است که آن برادری که 4 سال زحمت کشید و چنین مورد تهمت قرار می گیرد باز هم رغبتی به خدمت داشته باشد!!.
به هر حال ما در خدمتيم و هر چه در بضاعت باشد انجام خواهيم داد. كافي است دستور بدهيد.
قربان وجودت
يا علي
نگاه خوب و دقیقی است و واقعیتی است بی ریا . بی شک اگر آن گونه که شما گفته اید بشود این همه خود حل خواهند شد .
یا علی
مهدی
متن جالبی بود با قلم نویسنده اما نویسنده نظرآخرهمه را دزد دیده واین عینک بدبینی موجب انزواست .اصولا برچسب واتهام وافترا وهمه را باد فحش وناسزا گرفتن کوتاه بینی وبد بینی را میرساند.
این نوع تفکری ریشه در نوعی الگوی رفتاری دارد که جامعه را برای انسان درکودکی به شیوه نامطلوبی تعریف کرده است.درحالیکه اینطور نیست بینش زیبا موجب رشد وبالندگی فکر واندیشه زیبا است.ما نباید پشت سر دیگران غیبت کنیم وبا نقل وقول دیگران خدمتگزاران را حتی درحد خدمت کم آنها بدنام کنیم.انتخاب مردم ارزش است واحترام به ارزشها نشان بزرگی است.بزرگوار بمانبد
باز هم متاسفم. شما حق نقد و سخن را هم نداريد و گرنه با افتراح و تهمت مفتري و هتاك مي شويد. نظرات را ببينيد كجاي آن بد بيني است!؟ اگر انسان قوه استدلال داشته باشد نيازي به سفسطه ندارد.
آيا همين پاسخ كوتاه هتك حرمت و ناسزا نيست. به ياد داشته باشيم كه كليه پيامبران الهي (سلام عليه اجمعين) دوران كودكي سختي را گذراندند.
خداوند همه ما را به راه راست هدايت كند.