ميگويند: در زمان قديم مرد خردمندي هنگام مرگ، فرزندش را وصيت كرد كه پسرم بعد از مرگم اين پولهايي را كه جدا كردهام به صاحبانش برگردان و بعد گفت: اين پانصد تومان هم، به يك آدم احمق بده. بعد مُرد: - خدا رحمتش كناد- فرزندش مدتها گشت يك ماه، دوماه، يكسال و آدم ناداني نيافت تا اين كه گذارش به روستايي افتاد. به ميدان روستا رفت: متوجه شد كه عدهاي دور ميدان جمع شدهاند و مردي تكيه به سكوي ميدان داده و به اصطلاح بر چهارپايش نشسته است. افشره مينوشد و قليان ميكشد. خوشحال و خندان. از طرفي بيچارهي مفلوكي را هم ديد كه پايش در فلك است و او را با تركهي انار فلك ميكنند. از يكي از تماشاچيان پرسيد: آن كه تكيه بر پشتي داده و قليان ميكشد كيست؟ گفت: كدخداي جديد است؛ بعد سؤال كرد و آن يكي را كه فلك ميكنند، كيست؟ جواب داد: كدخداي قديم است. اين جا رسم است: كدخداي جديدي كه آمد، كدخداي قديم را فلك ميكند بعد مرد پيش كدخداي جديد رفت. تعظيمي كرد و پانصد تومان را تعارفش كرد. او هم چون كدخدا بود نپرسيد كه چرا و از كجا؟ گرفت آن تماشاچي كه مورد سؤال واقع شده بود. گفت: چرا پول به كدخدا دادي.
جواب داد كه پدرم وصيت كرده بود كه آن را به آدم احمقي بدهم. من هم دادم. گفت: از كجا فهميدي كه كدخداي جديد احمقاست. گفت: از آن جايي كه آيندهاش جلوشفلك ميشود و نميفهمدو خوشحال استدر واقع اين مرد خودش دارد خودش را فلك ميكند. نياز به پيشگويي ندارد.
به نظرم قضيه دستگيرتان شد كه چه ميخواهم بگويم. اول بگويم كه به مسؤولان عزيز(باعزت)ي كه هيچگاه دنبال پست ندويدند و مقام به دنبالشان دويد، كاري ندارم، آنها با عزت ميآيند و با عزت هم ميروند. قدم آنها روي چشم ما. روي سخنم با كساني است كه خوارند و ذليلِ پُست، اين و آن را ثنا ميگويند كه احياناً به ميز پهنتري برسند. همهي عمر بال كُت اين نماينده و پاچهي شلوار آن مسؤول را گرفتند و التماس كردند تا به يك پست رياست ناقابل برسند. اگر همه، يك اتاق باشد و دو ميز و يك تابلو. فقط اسمشرياستباشد. هر چه باشد باشد.
به نظر شما اين دو روز عمر ارزش دارد كه آن را صرف التماس بكني. تازه التماس و خواهش و بادمجان دور قاب چيدن يك طرف قضيه است. طرف ديگر قضيه بدتر از التماس است. آن هم تخريب ديگران است. بعضيها به خاطر اين كه جاي ديگري را بگيرند. او را خراب ميكنند. مثلاً ميگويند فلان رئيس اداره ناكارآمد است. بيتدبير است. بيتجربه است. بچه است، اصلاح طلب است، اصولگراست. به فلاني رأي نداده بايد عوض شود. بايد برود چرا بايد برود، معلوم است چون من ميخواهم بيايم. خُب مرد نازنين بيا پست هم بگير، ذليل هم بشو، مباركت باشد. اما ديگران را تخريب نكن. اگر چه يكي از لوازم خواري و ذلت، تخريب ديگران است. آقاي عزيز بيا، اما دروغ نگو، اگر چه لازمهي تخريب ديگران دروغگوييست. امام حسين(ع) حتي به دشمنانش هم دروغ نگفت، آنها را به ناحق تخريب نكرد تو كه پيراهن مشكي پوشيدهاي و احياناً چند قطره اشك هم ريختهاي- خدا قبول كند- آيا واقعاً شيعهاي.؟ شايد نداني كه امام حسين اين همه خون دل خورد به خاطر عزّت شيعه.
گيرم كه پست را گرفتي پشت ميز هم نشستي.پايترويپايت انداختي و خدمتكار برايت چاي آورد. فلسفه هم بافتي، جلو خانوادهودوستوآشنا هم فيس دادي كه بله من رئيسم.شبهم از شادي رياست خوابت نبرد. فكر يكي دو سال ديگر هم باش كه فلكت ميكنند. و تو را با ذلت ميبرند.
خوانندگان عزيز! باور كنيد منظورم شخص به خصوصي نيست، بالاي غيرتتان. اين سرمقاله را مثل وصلهي ناجور به اين و آن نچسبانيد. هدف من فقط اين است كه من و تو ببخشيد گفتم تو؟ ما عزيز باشيم. ارجمند باشيم. عزّتمند باشيم. آخر: ناسلامتي قرار است ما جانشينان خداروي زمين بشويم. جانشين خدا و اين همه ذلت: هيهات.....
والسلام
منبع: هفته نامه سلمان