شهید جلال نوبهار برای آخرین بار در بهمن ماه 1365 بعد از عملیات کربلای 4 به جبهه رفت و با حسن ملک زاده(پاسدار) آشنا شد. جلال به خاطر لیاقت بیش از حد و سابقه درخشان حضور در جبهه و جنگ به عنوان معاون گردان ثارالله به انجام وظیفه مشغول شد. پس از عملیات کربلای پنج مسئولیت پدافند خط دریاچه ماهی شلمچه به عهده گردان ثارالله گذاشته شد این خط یکی از شلوغ ترین و حساس ترین خطوط منطقه عملیاتی با حجم آتش خیلی زیاد بود که جلال با فعالیت های چشم گیر از این خط حراست می کرد البته مسئولیت این فعالیت ها به عهده او نبود. در این منطقه بعد از پانزده روز مقاومت، خط پدافندی را به عهده گردان دیگری که از تیپ الفتح بود قرار دادند و آنها به پشت خط مراجعت کردند و خود را برای عملیات بعدی آماده کردند. گردان ثارالله با اسرار فراوان، قول شکستن خط عملیات بعدی را از فرماندهان لشکر گرفت. عملیات بعدی، عملیات کربلای هشت بود. این عملیات قرار بود در زمانی صورت گیرد که اکثریت کادر این گردان در مرخصی بودن و فقط جلال و عده کمی از بچه ها با وجود تعطیلات نوروزی در جبهه حضور داشتند که به محض خبردار شدن، تمام بچههای گردان در جبهه حضور پیدا کردند.
در تاریخ 16/1/66 کلیه نیروها سازماندهی شدند. به علت عدم حضور مسئولین گروهان 1 قرار شد جلال و حسن ملک زاده با نظر مسئولین گردان این گروهان را همراهی کنند ولی در شب عملیات مسئولین این گروهان به منطقه عملیاتی رسیده و این مسئولیت به عهده خودشان واگذار شد. با اولین خودرو ملک زاده و جلال نیروهای دسته 1 از گروهان 1 که زبده ترین نیروها را داشت به خط عملیات رفتند. شب قبل از این روز، تازه وارد منطقه شده بودند و نیروها را در سنگرهای اجتماعی جای داده بودند. با وجود خستگی اکثریت بچه ها که همه فورا بهخواب رفتند این گونه که می گویند جلال در آن شب هم نماز شب را ترک نکرد. آن روز جلال تا ظهر کلیه نیروهای تحت امر خود را برای عملیات شب توجیه نمود. عملیات در ساعت 30/1 نیمه شب 18/1/66 شروع شد. آتش دشمن بسیار پر حجم بود، ولی تمام بچهها از روحیخ بسیار بالایی برخوردار بودند و جلال یکی از شادترین حالات خود را پیدا کرده بود. چهره او بسیار بشاش و خندان بود در ابتدای عملیات، دسته اول از گروهان 1 وارد عملیات شد. البته لشکر همجوار ما عملیات خود را کمی قبل از گروهان جلال شروع کرده بودند. این امر باعث شد که آتش دشمن بر روی این محور بسیار سنگین باشد. این دسته بعد از حرکت در محور خود با فاصله 15 تا 20 متری با سیم های خاردار حلقوی دشمن به طول 2 متر مواجه شد. عده ای از بچه ها مجبور شدند از روی پشت یکی از بچه ها که روی سیم های خاردار خوابیده بودند منتقل شوند. به علت عدم پیشروی، عده ای شهید و زخمی شدند ملک زاده در این هنگام به نزد نیروهایی که هنوز وارد عمل نشده بودند برگشت. در مرحله بعد، بچه های تخریب برای پاک کردن سیم های خاردار وارد عمل شدند، در این موقع براساس موافقت مسئول بالاتر ملک زاده و جلال برای بازدید معبر حرکت کردند و تا 10 متری نیروهای دشمن پیش رفتند. آنها به حدی نزدیک بودند که سنگرهای تیربار آنان به خوبی می دیدند و با تیراندازی شدید آنان به طرف خود مواجه شدند. ملک زاده نیروهای دشمن را به جلال نشان می دهد در این لحظه تیری به پیشانی جلال اصابت کرد که دیگر هیچ صدایی از او کسی نشنید و بدون هیچ صدا و حرکتی به شهادت رسید. ساعت شهادت او 30/4 الی 5 صبح بود با روشن شدن یک منور ملک زاده صورت خونین او را می بیند و به شهادت او یقین پیدا می کند و به وسیله بی سیم خبر شهادت او را به مسئولین گزارش می دهد.