گاهي وقتها دلت خواسته كه سرت به سنگ بكوبي. يا اصلاً هر چه سنگ دنياست. جمع كني و بنشيني و يكي يكي به سرخود بكوبي؟ ميدانم كه تا حالا چندين بار اين حالت برايتان پيش آمده. مخصوصاً وقتي كه در كتابها و نشريات از سابقهي تمدن(شهرنشيني) و فرهنگ ايران صحبت ميشود. كه گاهي وقتها تا شش هزار سال پيش ميرود. آن گاه در خيابان همين شهر ميبيني كه آقايي سوار تاكسي شده و موز ميل ميفرمايند و پوستش در خيابان ميريزند. وقتي كه به پاركهاي شهر ميروي. مخصوصاً صبح بعد از يك روز تعطيل انگار به ... رفتهاي هر چه خوردهاند. آشغال و زبالههايش جاي خود رها كردهاند و رفتهاند؛ سوار تاكسي ميشوند. در تاكسي را محكم به هم ميزنند. توي صف نانوايي، ميزنند. گاهي با التماس كه ما مسافريم و گاهي با گردن كلفتي كه زورمان ميرسد. راست هم ميگويند چون هم زورشان ميرسد و هم بد دهن و هتّاكاند. بسياري از مردم هم و حتي نانواها جلويشان نميايستند. چون ميترسند به قول ابوعلي سينا كه گفت: من از گاو ميترسم چون شاخ دارد شعور ندارد. درد ما هم بيفرهنگي بيفرهنگهاست.
يكي از دوستان كه ميگفت: حتماً بازي تيمهاي فوتبال ايران و كره را ديدهايد. تماشاچيان كرهاي، بعد از اتمام بازي كيسهي پلاستيك به دست گرفتند و تمام آشغالهاي دور و بر خود را در كيسه ريختند و رفتند در حاليكه ساير قسمتهاي ورزشگاه كثيف و پر از آشغال بود. و تازه تعدادي از صندليها هم از جاي خود كنده شده بود.(احسنت و هزار آفرين به اين فرهنگ)
خوب حالا بايد چه كار كرد؟ مردم عزيز! بايد فرهنگ سازي كرد. بايد فرهنگ اصيل مردم كازرون را غالب كرد و بيفرهنگيها را مغلوب. مدتي ديگر عيد ميآيد و مسافران نوروزي به اين شهر سرازير ميشوند. نبايد بيفرهنگيهاي ديگران را ببينند و به پاي مردم شهر بگذارند. بايد كار كرد. در زندگي نامهي شهيد رجايي، نوشتهاند. كه ايشان وقتي وارد كلاس ميشدند اول كاغذها و آشغالهاي كلاس را جمع ميكرد. بعد درس ميداد. همين باعث ميشد كه دانشآموزان هيچ گاه كلاس خود را آلوده نكنند. البته دانشآموزان ايشان فهميده بودند. «در خانه اگر كس است يك حرف بس است. دوست ديگري ميگفت: چند روز پيش زن و شوهري جلو ترمينال سوار كردم. اين ها يك سال بود كه در تهران زندگي ميكردند. ميگفت: وقتي پياده شدند. شيشههايي كه پايين آورده بودند بالا كشيدند. و در ماشين را خيلي آرام بستند. گفتم اين است فرهنگ غالب مردم تهران. بايد كاركرد. در تهران و شهرهاي بزرگ خود مردم اقدام ميكنند. دعوا ميكنند و گاه با رفتارشان بيفرهنگها را شرمنده ميكنند. تا ساخته شوند. و فرهنگ شهرنشيني و تمدن غالب شود اگر اين گونه نبود نميشد در شهر به اين پت و پهني زندگي كرد وقتي ما بيفرهنگي ميبينيم. نانوا باشيم. بازاري و كاسب باشيم. عابر پياده باشيم. رانندهي تاكسي باشيم. بايد تذكر بدهيم. يك بار چند بار حتماً اثر بخش است. تسليم نبايد شد. سكوت نبايد كرد. سكوت يعني تن دادن به بيفرهنگي و فرهنگ هرج و مرج. علاوه بر اينها بايد برنامهريزي كرد. برنامهريزي يعني آوردن آينده به حال: شهرداري محترم و شوراي محترم شهر با همكاري ادارهي بهداشت با چسباندن پلاكارد. ديوار نويسي و پارچه نويسي مردم. مسافران و مهاجران را دعوت به درست زندگي كردن و تميزي بكنند. اين كه ديگران خيابان و كوچهها و پاركها را كثيف كنند و مأموران شهرداري جمع كنند و يا اين كه كوهها كثيف شود و كوهنوردان آن را تميز كنند و محيط زيست آلوده كنند و جوانان فلان گروه آنها را تميز كنند. اينها كار بسيار مهمي نيست مهم آموزش ديگران است كه مثل كرهايها خود در تميزي محيط خود بكوشند حتي اگر در وطن خود زندگي نكنند. مسؤولان تاكسيراني و اتوبوسراني ميتوانند ضمن آموزش رانندگان خود. با چسباندن پلاكارد در اتوبوسها و تاكسيها فرهنگ سازي كنند. فرمانداري ميتواند. براي نانواها و ديگر كاسبها، كلاس آموزش و چگونگي برخورد با مردم بگذارد. و آداب شهرنشيني را به آنها بياموزد. احترام به ديگران و مشتري نشانهي فرهنگ و ادب يك صنف است. و نهايتاً يك ملت است. در پاركها ميشود تابلوهاي نقاشي نصب كرد و در آن تابلوها فرهنگ مبارزه با آلودگي آموزش داد. و حتي ميتوان خاطيان را حتي جريمه كرد. بسياري از كشورها. با جريمههاي سنگين فرهنگ سازي كردهاند. چرا ما نكنيم. مگر آلودگي و بيماري كه آمد. با فرهنگ و بيفرهنگ ميشناسد؟بايد كار كرد. حرف زد و سكوت نكرد.
در مـقـام حرف، بر لب مهر خاموشي زدن
تيغ را زير سپر، در جنگ پنهان كردن است
صائب