مهرماه 1358 (اولين مهر بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران) تازه از تربيت معلم فارغ شده بوديم كه با معرفي و ابلاغ آموزش و پرورش به عنوان دبير علوم تجربي مدرسه راهنمايي عازم روستاي نودان (مركز بخش كوهمره) شديم و روزهاي آغازين تدريس و شغل معلمي را در اين روستاي بزرگ(كه البته امروز به شهر نودان گسترش و تغيير يافته است) و در كنار دوستان خوب و باوفايي همچون علي صحرابان(مدير مدرسه)، حميد خاكسبز(معاون)، علي اكبر جمشيدي، كاظم دهقانيان فرد، عباس يكتاپرست، محمدحسين(جواد) بهشتي، عبدالحميد روانستان، جمشيد نوذري، مرتضي خواجه نوري (كه اين دو دوست اخير بومي وساكن همان جا بودند) و دو شيرازي ديگر، تجربه ميكرديم. آنزمان در كل منطقهي كوهمره فقط سه باب مدرسه راهنمايي در دشت ارژن و دوسيران و نودان وجود داشت لذا اكثر افرادي كه در روستاهاي مختلف كوهمره استطاعت مالي داشتند براي ادامه تحصيل در دورهي راهنمايي به روستاي نودان ميآمدند كه بالطبع تعداد آن ها از هر روستا چند نفري بيش نبودند. تنوع دانشآموزان از لحاظ پراكندگي جغرافيايي فرصتي بود تا با نيازمنديها و دردمنديها و مشكلات منطقه آشنا گردم.
از نوجواني دغدغهي خاصي نسبت به حفاظت و صيانت از مراتع و جنگلها احساس ميكردهام لذا با شروع كار معلمي بر خود فرض مي دانستم كه اين مهم را در دستور كار آموزشی و تربيتي خود قرار دهم مشاهدهي جنگل كوهمره و درختان متنوع و تنومند و جوان به ويژه ديدن درختان سترگ و تاريخي بلوط دشت كوهمره از نزديك، مسؤوليت سنگين و اخلاقي و شرعي را در من القا ميكرد.
به ياد اولين باري افتادم كه با بازگشايي تنگ ابوالحيات در اواخر دههي چهل از يك جادهي خاكي و در ميان درختان متراكم به سمت چنارشاهيجان آن زمان (كه روستايي بسيار كوچك بود) حركت ميكردم. در مدت هشت سال چه بلايي بر سر جنگل آمده بود اما اي كاش جنگل كوهمره در همان حد و قواره و تراكم درختان باقي ميماند و حفظ ميشد! لذا در سالهاي بعد روند تخريب جنگل و برهنه شدن زمين كوهمره سرعت بيشتري گرفت!
در آن زمان شكلي از تخريب همانا قطع درختان به منظور تهيهي سوخت و خوراك دام و ساخت سايهبان احشام بود كه بعضاً اين كار توسط افراد نوجوان صورت ميگرفت و لذا اين افراد كم سن و سال درختان كوچك و جوان و درختچهها را مورد طعمهي خود قرار ميدادند و قلع و قمع ميكردند!
در آن زمان نيازمندي شديد اهالي را كه مشاهده ميكرديم تنها توصيه عملي كه ميتوانستيم براي آنها داشته باشيم این كه بهجاي قطع كامل درختان، هَرَس گونه شاخه و ساقههاي اضافي را ببرند و مورد استفاده قرار دهند. از آن زمان تا حال در هر فرصتي و من جمله در نشريهي سلمان در خصوص صيانت از جنگلها و مراتع شهرستان، نكاتي را به طور مكرر گفته و نوشتهام.
غرض از تطويل مقدمهي فوق بيان تجربهاي از تخريب جنگلي انبوه در بيخ گوش دشت برم است اگر چه بايد گفت دشت برم جزيي از آخرين قسمت باقيماندهي جنگل كوهمره است كه با بازگشايي جادهي مورد نياز و حياتي كازرون- شيراز در معرض خطر نابودي قرار گرفته است.
نگارنده معتقد است استفاده از ابزارهاي تبليغاتي (تراكت، بروشور، پارچه نوشته، تابلو، نشر مقاله، پخش CD و ...) و هشدارهاي قانوني و هرگونه فعاليت نرمافزاري ديگر لازم و ضروري است اما اصلاً كافي نيست بلكه ميبايست دست به كار شد و راهكارهاي عملي و موانع ايذائي براي جلوگيري از دست برد به طبيعت دشت برم ايجاد كرد. البته واقعيتها را نيز نبايد از نظر دور داشت، بلكه بايد پذيرفت توان مالي و امكانات دولتي در حال حاضر اجازه نميدهد كه تمام جنگل شدت برم را درون نردهها و شبكههاي فولادي محصور كنند! لذا يك راه حل فوري فوتي و كم هزينه اين است كه در فاصله و شعاع تعريف شدهاي از جادههاي مواصلاتي و ارتباطي اصلي و فرعي منطقه، كانالهايي با عمق و عرض كافي (مثلاً عمق يك متر و عرض نيم متر) حفر گردد و با پشته كردن خاكهاي كنده شده در اطراف كانالها، خندقهايي ايجاد كرد تا از ورود انواع وسائط نقليه كوچك و بزرگ به دورن جنگل ممانعت به عمل آيد. البته اين كانالها با دريافت و جذب آبهاي جاري ناشي از بارندگيها خاصيت آبخيز داري را نيز خواهند داشت. مراقبت و نگهداري مستمر از اين خندقها در يك بازه زماني باعث خواهد گرديد افراد سوارهاي كه جهت تفنن و تفرج و اطراق به دشت برم ميروند منصرف شوند و تفرجگاهها و مكانهاي ديگري را براي تفريح انتخاب كنند!
البته اگر خالي از اشكال باشد منطقهي خاصي از دشت برم با همين روش محصور شود و در آن تمهيدات لازم همچون آب شرب و سرويس بهداشتي و امكانات رفاهي ديگر لحاظ گردد تا مشتاقان طبيعت بتوانند در آن جا به تفرج بپردازند.
من تا حالا نميدونستم يه هم اسم تو فارس دارم.من مرودشتي هستم.